خلوت وصال❤️🌱
ای سیاهی! بی قراری های چشمم را بخوان
مادرم را دوست دارم...مهربان است و جوان
ردّ خونِ رویِ دیوار اتفاقی ساده نیست
ذره ذره آب کرده شمع من را از نهان
غسل و دفن و کفن مادر، قاتل جانم شده
زیر تابوتش شکسته، پشت کوه قهرمان
خانه امشب سوت و کور و شاهد مرگ من است
کاش برگردی دوباره، پیش زینب ناگهان
پر شده از عطر یاسش جانماز کوچکم
می رود آرام قلبم غرق آه و بی نشان...
#بداهه
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
تابوت خالی
کنار حیاط افتاده،
حسن کنار تلی از خاکستر کز کرده و در فکر است.
حسین خود را روی بستر خالیِ مادر انداخته و می لرزد.
زینب در حال تکاندن خاکِ چادر، بغض میخورد.
و
علی ایستاده
پر از آه ، کنار چاه.
چه شامی... چه غریبانی...
چرا بعد از تصور خانه ی زهرا ،
من هنوز زنده ام؟!...
#زهره_قاسمی
@khalvatevesal
دیدی بعضی وقتا اینقدر کار داری
سرت شلوغه
دور و برت غلغله س
حواست پرته
و و و
که یادت میره تشنه ای؟!!
بعد سرت درد میگیره
اعصابت میریزه بهم
زبونت نمیچرخه از خشکی
اگه بهت یه لیوان آب بدن،میگی
آخیییییش...
وضعیت الانِ ما هم همینطوره!
اینقدر سرمون رو گرم کردیم(ند)
که یادمون رفته نیاز مون چیه
یادمون رفته چرا حالمون بده
یادمون رفته گره ی اصلی کجاست...
باید به خودمون بیایم...
باید بفهمیم که چقدر تشنه ایم...
《 تشنه ی امام》...
#زهره_قاسمی
@khalvatevesal