•|خـلوتگہدل|•
#روضه💔 بزرگ بانوی عالم! که باورش می شد؟... زخاک کوچه، حَسَن، گوشواره بردارد؟😭🕯 #مهدی_رسولی #فاطم
گریه نکن دیگه خانم جان !
ای کسی که منو به گریه میندازی😭😭😭
مولا میگه ها ...................💔
آخ ... چرا فاطمیه اینقدر سنگینه خدایا ................................ 🥀
#اَینَ_مُنتَقِم💔
#خودمونیم
چندین سال پیش ...
فاطمیه بود ...
هیچ وقت فراموشش نمیکنم ...
نشسته بودیم در نمازخانه دبیرستان...
مربی کلاس های مهدوی بود ...
آمده بود سری هم به مدرسه ما بزند ... صبحگاه سخنرانی کرد ...
ادامه ...👇🏻
@khalvatgah_180
•|خـلوتگہدل|•
#خودمونیم چندین سال پیش ... فاطمیه بود ... هیچ وقت فراموشش نمیکنم ... نشسته بودیم در نمازخانه دبیر
بچه ها دورش را گرفته بودند ...
سوال میکردند و او پاسخ میداد ...
جمعشان شبیه حلقه صالحین شده بود ...
بچه ها دغدغه داشتند ...
منم گوشه نماز خانه نشسته بودم حالم گرفته بود ... فاطمیه بود و نشاط همیشگی نبود ...
فقط از دور حواسم به صحبت هایشان بود ...
•|خـلوتگہدل|•
بچه ها دورش را گرفته بودند ... سوال میکردند و او پاسخ میداد ... جمعشان شبیه حلقه صالحین شده بود ...
از غربت امام زمان (عج) میگفت ...
خیلی تلخ میگفت خیلی ... فقط آرزو میکردم واقعی نباشد ... ته دلم آرزو میکردم اصلا دروغ بگوید ...
•|خـلوتگہدل|•
از غربت امام زمان (عج) میگفت ... خیلی تلخ میگفت خیلی ... فقط آرزو میکردم واقعی نباشد ... ته دلم آر
اسم امام زمان می آمد میشکستیم ...
از غربت مولا عج گفت ... گفت ... گفت ...
دیگر حس میکردم نمیشود ادامه داد ... مگر میشود اینهمه غربت ...
حس کردم تهش رسیده اما نه ! ادامه داد ...
بیشتر گفت ...
•|خـلوتگہدل|•
اسم امام زمان می آمد میشکستیم ... از غربت مولا عج گفت ... گفت ... گفت ... دیگر حس میکردم نمیشود ا
رسید به محرم و فاطمیه ... 💔
یکی سوال کرد ؛ یعنی عاشورا رو امام زمان عج به چشم میبینن ؟
_اره عزیزم ... میبینن ... آقا خودشون در ناحیه مقدسه رو به ارباب ما میگن : من صبح و شام برای تو گریه میکنم ... و خون گریه میکنم خون گریه میکنم ...
•|خـلوتگہدل|•
رسید به محرم و فاطمیه ... 💔 یکی سوال کرد ؛ یعنی عاشورا رو امام زمان عج به چشم میبینن ؟ _اره عزیز
من که تا به حال فقط بهت زده به حرف هایی گوش میدادم که باوجود اینکه میدانستم اما باز هم نمیخواستم باورشان کنم از دور پرسیدم ؛
_فاطمیه چطور ؟!
فاطمیه رو هم میبینن به چشم ؟؟؟
در دلم آرزو میکردم جوابشان نه باشد ... دلم میخواست تمام دنیا را هم شده زیر و رو کنم اما فقط جواب (نه) بشنوم ... بگوید نه ! بگوید فاطمیه فرق دارد ... بگوید این غم را فقط امام مثل ما میداند و شنیده دیگر به چشم ندیده ...
اما نگفت نه !
•|خـلوتگہدل|•
من که تا به حال فقط بهت زده به حرف هایی گوش میدادم که باوجود اینکه میدانستم اما باز هم نمیخواستم باو
_گفت امام زمان عج امام معصومه ... امامه ... معلومه که میبینه ...💔💔💔 و بیشتر گفت ...
گفت مادر پشت در پسر منتقمش را صدا زده ... میدانستم( سر مستودع) در صلوات مادر بر میگردد به امام زمان عج ...
میدانستم همه امام زمان عج و مادر هر دو در زمان و مکان گم اند و این یک وجه اشتراکشان است ...
•|خـلوتگہدل|•
_گفت امام زمان عج امام معصومه ... امامه ... معلومه که میبینه ...💔💔💔 و بیشتر گفت ... گفت مادر پشت
میدانستم چشم امید اهل بیت علیهم السلام به آخرین امامه که قراره برگرده و چشم آخرین امام به ماهاست تا برگردانیمشان ...
میدانستم همیشه چشم انتظار من است تا کاری کنم که در تعجیل ظهور موثر باشد
میدانستم دل این مولا حسابی از شیعیانش شکسته است چون اگر واقعا یاری اشان کرده بودیم الان آمده بودند ..
•|خـلوتگہدل|•
میدانستم چشم امید اهل بیت علیهم السلام به آخرین امامه که قراره برگرده و چشم آخرین امام به ماهاست تا
میدانستم کم گذاشته ام ...
میدانستم در روایات امده مولایم طرد شده است مولایم بخاطر ما شیعیان آواره کوه و بیابان هاست ....
دلم گرفته بود ... با حرفا هایی که درباره فاطمیه و امام زمان عج زد دلمان را آتش زد
•|خـلوتگہدل|•
میدانستم کم گذاشته ام ... میدانستم در روایات امده مولایم طرد شده است مولایم بخاطر ما شیعیان آواره ک
خدا میداند بعد از شنیدن این حرفا چقدر شکستیم ... خدا میداند حال آن روزمان را ...💔
شاید خدا میخواست برای چند دقیقه کمی عمیق از این غم برامان آشکار شود ... حال بچه ها دیدنی بود ....
رفته بودند موکب حیاط مدرسه و بدون روضه ... بدون هیچ مداحی ای بلند بلند گریه میکردند ...
حال بچه ها را بهت زده تماشا میکردم ...
من اون اوایل فقط خیره خیره نگاه میکردم و ساکت بودم
شاید شنیدن این حجم از غربت و غم بر دل امامی که همه زندگی من بود ... همه امید من ... همه روز و شبم ... شبیه یک شوک بود که هنوز هم نمیخواستم باورش کنم ...
یکی از بچه ها گریه میکرد و میگفت : من با این حجم از غربت و غم امام زمان چجوری میخندم ... گریه میکرد و میگفت من چجوری حالم خوبه در دوران غیبت ... 💔💔💔