هدایت شده از تحلیل و تبیین
📖 قهرمان بیست سال و سه روز
🎤 گفتوگو با خانم سمانه خاکبازان، نویسنده کتاب «#بیست_سال_و_سه_روز»
👈کتاب «بیست سال و سه روز» زندگی شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی را روایت میکند که در ۲۱۶ صفحه به قلم خانم سمانه خاکبازان نوشته و توسط انتشارات روایت فتح چاپ و منتشر شده است.
🔹نویسنده کتاب: سیّدمصطفی یک جوان کاملاً امروزی بود؛ با تمام مختصات یک پسر دههی هفتادی. اگر من او را در خیابان میدیدم هیچوقت باورم نمیشد که پا بگذارد به سوریه؛ اگر جزو خویشان و نزدیکانش بودم هیچوقت گمانم بر این نمیرفت که این پسر نازپرورده، که مادر همه چیز را در اختیارش میگذارد، بخواهد از این همه خوشیها و آسایشش دست بکشد و پا بگذارد به جایی مثل سوریه؛ حتی باورم نمیشد که بخواهد کارهای نظامی انجام بدهد یا علائق نظامی داشته باشد.
🔹این پسر بهتمام معنا خاص بود. او هم عاشق موسیقی پاپ بود و هم موسیقی سنتی. یقهی لباسش را باز میگذاشت و موهایش را سشوار میکشید. چندین ساعت جلوی آینه خودش را تماشا میکرد و حتی فرموژه میزد. وقتی که دوستانش با او میخواستند جایی بروند، باید نزدیک نیمساعت منتظرش میماندند تا لباسش را بپوشد. ادکلنی که ایشان استفاده میکرد عطر و بویش محل را بر میداشت. سیّدمصطفی پسری بود که بهقول معروف اتوی شلوارش هندوانه را هم قاچ میزد. به این شدت رسیدگی داشت به وضع ظاهرش. او در کنار تمام اینها بسیار اهل مطالعه بود و سیر مطالعاتی داشت.
🔹از دکتر شریعتی، علامه جعفری تا صحبتهای شهید بزرگوار چمران، همه را میخواند. کتابی را که تمام میکرد، به سراغ کتاب دیگری میرفت و جالب بود که کتابها را به دوستانش هم منتقل میکرد. او در کنار همهی اینها اهل فیلم و تلویزیون بود؛ پنجشنبهها که به بهشت زهرا میرفت، هم سر خاک شهید پلارک میرفت و هم تمام عزیزان هنرمند مثل خسرو شکیبایی و پیمان ابدی که در قطعهی هنرمندان هستند. سیّدمصطفی نگاهی جامع داشت و شخصیتی تفکیکناپذیر و غیرقابل پیشبینی. در اصل اجماع نقیضین بود و همین امر خیلی جذاب بود.
🗓۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
🔍متن کامل گفتوگو را بخوانید👇
khl.ink/f/58302
هدایت شده از تحلیل و تبیین
📖 اهتزار پرچم دهه هفتادیها در قلب حلب
🎤 گفتوگو با خانم زینتسادات موسوی، مادر گرانقدر شهید مدافع حرم سیّدمصطفی موسوی
👈کتاب «#بیست_سال_و_سه_روز» زندگی شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی را روایت میکند که در ۲۱۶ صفحه به قلم خانم سمانه خاکبازان نوشته و توسط انتشارات روایت فتح چاپ و منتشر شده است.
🔹مادر شهید: سیّدمصطفی از بچگی به پایگاه بسیج رفتوآمد داشت. یک بار در نوجوانی با پسرخالههایش به میدان تیر رفته بود که کلاه اندازه سرش نبود و بهخاطر جثهی کوچک سیّدمصطفی و تکان و ضربهی اسلحه، کلی اذیت شده بود. اخبار منطقه را بسیار دنبال میکرد. زیاد اهل تلویزیون و سینما نبود؛ اما با دیدن یک قسمت از سریال زندگی شهید بابایی نشست و تا آخرش را دید. بعد از دیدن فیلم بهیکباره متحول شد. شانزده، هفدهساله بود. دانشگاه را هنوز شروع نکرده بود. عکس شهید بابایی را آورد، در اتاقش زد و رفت دنبال خلبانی. گفت مامان دوست دارم خلبان بشوم، مثل شهید بابایی و شهید دوران. میخواهم هواپیمایم را پر از مهمات کنم و بروم بزنم به قلب تلآویو، این غدهی سرطانی را میخواهم نابود کنم.
🔹میگفت که میخواهم مثل شهید بابایی بشوم. رفت دنبال خلبانی و امتحانهایش را هم گذراند، تا رسید به قسمت پزشکیاش. بچه که بود پاهایش پرانتزی بود ولی کاملاً سالم بود. گفت پاهایم را که با دستگاه دیدند، گفتند تو بچه که بودی پاهایت پرانتزی بوده. گفتند بعدها در تمرینات به مشکل میخوری. لذا قبولش نکردند. وقتی آمد خیلی ناراحت بود؛ ولی میگفت مطمئنم خدا پاداش من را یکجور دیگر قرار است بدهد.
🗓۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
🔍متن کامل گفتوگو را بخوانید👇
khl.ink/f/58310