eitaa logo
ریحانه
19.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1هزار ویدیو
199 فایل
ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR 📲ارتباط با ما👇 @reyhaneh_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 آرامش در میان تلاطم 📝 روایت خانم وجیهه سامانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب: 🔹 روز نشست رونمایی از تقریظ رهبری بر اولین باری بود که توفیق حضور در بیت رهبری را پیدا کردم. آن روز به خاطر شلوغی و ازدحام خانم های حاضر در نشست، نماز ظهر را از دست دادیم و فقط به نماز عصر رسیدیم. 🔸 بعد از نماز هم آقا سرپایی چند کلامی با فرنگیس و نویسنده صحبت کردند و رفتند و سهم ما فقط دیداری کوتاه سرشار از شعف و شادمانی بود. همین هم برای مان کافی بود. همین که در فاصله کمتر از نیم متر بایستی و ولی امر مسلمین جهان و حضرت آقایی که یک تنه دارد را در امواج متلاطم و سهمگین و طوفانی روزگار هدایت می کند، ببینی؛ برای مان مثل خواب بود. از سرمان هم زیاد بود. 🔹آن روز شش نفر از دوستان خوب و مجریان توانمند تلویزیون هم در برنامه حضور داشتند و قرعه به نیک بختی ایشان افتاد و هرکدام انگشتری از آقا هدیه گرفتند. در مسیر برگشت با دوستان می گفتیم به نماز ظهر که نرسیدیم، فرصت حرف زدن و شنیدن صحبت های آقا که دست نداد، لااقل کاش به ما هم انگشتری می رسید... که نرسید. و آن روز تمام شد. و ما به خانه برگشتیم. اما حلاوت و لذت همان دیدار کوتاه که مثل نسیمی زودگذر وزید و گذشت و تمام شد، با ما ماند. 🔸تا چند روز قبل که گوشی همراهم زنگ خورد. از حوزه هنری بود. دعوت می شدم تا همراه جمع محدودی از دوستان نویسنده، در نشستی خصوصی با رهبری شرکت کنم. باور کردنی نبود. دو دیدار در عرض کمتر از دو هفته... آن هم بعد از همه این سال ها که حسرتش به دلم مانده بود... 🔹پنجشنبه برخلاف روز رونمایی کتاب فرنگیس، از جمعی حدود سی نویسنده منتخب، فقط چهار خانم نویسنده بودیم. این بار زودتر از اذان در آن دو اتاق تو در توی ساده و بی پیرایه همیشگی، در انتظار صف کشیدیم تا آقا وارد شوند. 🔸نماز را به جماعت خواندیم. این بار تمام و کمال. بعد از نماز همه در یک اتاق جمع شدیم و دور تا دور نشستیم. آقای علی‌محمد مودب یک به یک دوستان نویسنده را معرفی کردند. سریع و موجز و خلاصه. بعد از معرفی از آقا پرسیدند: چقدر زمان داریم؟ آقا گفتند: باید همان اول سوال می کردید. الان یک ربع است از وقت تان گذشته... همه خندیدیم. 🔹 چون فرصت کم بود، قرار شد فقط بعضی از دوستان صحبت کنند و از دغدغه ها و مشکلات و پیشنهاد های شان درحوزه کتاب و ادبیات و چاپ و نشر بگویند. 🔸 خانم تجار به عنوان بانوی پیشکسوت شروع کردند. داشتم با خودم فکر می کردم چطور می توانیم از آن انگشترها از آقا هدیه بگیریم؟ چطور باید عنوان کنیم؟ گفتنش سخت بود. خیلی هم سخت بود. اما اگر نمی گفتیم هم، از دست مان می‌رفت و دیگر معلوم نبود کی و کجا و چطور بتوانیم به دیدار آقا بیاییم و اصلا بشود یا نشود و قرعه به نام مان بیفتد یا نیفتد و... 🔹 در همین جنگ و جدل ها با خودم بودم که یک دفعه آقای مودب اسم من را بردند. با تعجب نگاه شان کردم. یکی از آقایان فیلمبردار به سرعت میکروفن پایه دار را مقابلم تنظیم کرد. اصلا فکرش را نمی کردم فرصت به صحبت کردن من هم برسد. آمادگی اش را نداشتم. از قبل کسی چیزی به ما نگفته بود. فقط می دانستیم از جمع خانم ها قرار است خانم تجار صحبت کنند. 🔸 حتما مکثم طولانی شده بود که آقای مودب دوباره صدایم کردند. شروع کردم و هرطوری بود نکاتی که به ذهنم می رسید بیان کردم. اول از فرصتی که دست داده بود تشکر کردم. بعد از دغدغه همیشگی ام که همان معضل ضعف در سیستم پخش کتاب در تهران و شهرستان ها بود، نکاتی را گفتم. از لزوم توجه بیشتر به بانوان نویسنده که کم کم دارند گوی سبقت را از آقایان می برند هم حرف هایی زدم. دست آخر هم دلم را به دریا زدم و گفتم که از روز رونمایی کتاب فرنگیس و انگشترهای اهدایی شان به دوستان رسانه ای، این حسرت به دل مان مانده. اقا خنده ای کردند و گفتند ان شاالله... 🔹 در فضایی کاملا دوستانه و صمیمی، تقریبا نیمی از دوستان نویسنده فرصت پیدا کردند تا از دغدغه ها و گلایه ها و مشکلات شان بگویند و بشنوند. آقا هم به دقت به همه حرف ها گوش می دادند و هر جا لازم بود، نکاتی را می گفتند.
ادامه از مطلب قبلی 🔺 🌺 دست آخر هم نیم ساعتی برای مان صحبت کردند و از لزوم توجه بیشتر به رمان و عقب بودن مان در این عرصه مهم و تاثیر گذار گفتند و اینکه ملت ها را باید از روی داستان ها و رمان های شان شناخت. گفتند البته حرکت های خوبی در این زمینه شروع شده و آثار خوبی از جوانان نوشته شده و این که به آینده ادبیات داستانی و رمان ایرانی بسیار امیدوارند. مثل همه چیزهای دیگر که یاس و ناامیدی و تردید در وجودشان دیده نمی شود و فقط امید و روشنی ست که در کلام و نگاه شان موج می زند. 🔸 کمی بعد انگشترهای مان را آوردند. خوش حال بودیم، اما هنوز یک چیزی کم بود. جلسه که تمام شد، انگشترها را بردیم پیش آقا و گفتیم این طور قبول نیست، ما می خواستیم از خودتان هدیه بگیریم! 🔹 آقا باز هم خندیدند و گفتند اشکالی ندارد. انگشترها را گرفتند و دعایی خواندند و به ما برگرداندند. ما هم کتاب های مان را به رسم یادبود به ایشان هدیه دادیم و کتاب "خواب باران"م در دستان حضرت آقا نشست. 🔸 حالا دیگر جماعت آقایان جلو آمده بودند و ما به ناچار کنار کشیدیم. انگشتر عقیق در دست، گردن می کشیدم تا یک بار دیگر حضرت آقا را از میان ازدحام حلقه پیرامون و جمع مشایعت کننده ببینم. به این فکر می کردم چه زود و چه نیکو تیر دعایم به هدف استجابت رسید. 🔹 به این فکر می کردم که سه ساعت دیدار چه زود گذشت! درست مثل یک پلک بر هم زدن... و اینکه آیا درباره عمری و مجالی و فرصتی برای دیدار دست می دهد؟ به این که برخلاف آشوب و هیاهوی آن بیرون، چه آرامش ناب و زلالی در این اتاق های تو در توی ساده و صمیمی موج می زند. و به این که... چقدر دل آدم این جا قرص می شود. قرص و محکم و مطمئن... 📝 به قلم وجیهه سامانی ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌺 «عزت مادری در این است» ✊️ رهبر انقلاب: من مادران شهدائی را زیارت کردم که بجد و با صدق واقعی میگفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم؛ دروغ نمیگفتند. 💝 احساس عزت و افتخار میکردند، به خاطر اینکه فرزندانشان در راه خدا شهید شدند. ❇️ البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طوری که عمه‌ی ما زینب کبری‌ (سلام الله علیها) فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا». ۱۳۸۹/۷/۲۸
❣️ماجرای فرنگیس ☘️روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت چهارم 🌟آقا به سمت دیگر جمعیت رفتند. جایی که گروهی دیگر از مهمانان ایستاده بودند. به آقای سرهنگی گفتند «شما خیلی کار مهم و ارزشمندی می‌کنید.» از ادبیات و نگاه زنانه گفتند که چقدر به ادبیات دفاع مقدس کمک کرده است. آقا تأکید کردند که در حوزه ادبیات دفاع مقدس از همین الان باید برای ۲۰ سال آینده برنامه‌ریزی کنید. 🌟دغدغه‌های فرهنگی رهبر و توجه ویژه به ادبیات دوران دفاع مقدس و نگهداری از ذخیره‌های بی‌همتای جنگ، برایم شوق‌انگیز بود. 🌟من هنوز همان‌جا ایستاده بودم. خانم ضرابی‌زاده آمد عقب جمعیت. او را از «دختر شینا» می‌شناختم. اما اولین بار بود می‌دیدمش. هیجان‌زده و خوشحال از عنایت ویژه آقا درباره کتاب گلستان یازدهم. چندبار با هیجان درباره جمله‌های آقا بابت کتابش برایم حرف زد. 🌟خانمی از صبح مدام همراه ایشان بود. دوست داشتم بدانم کیست و چرا به این جمع دعوت شده. راستش ترسیدم بپرسم. ترسیدم بپرسم و آدم معروفی باشد و من نشناخته باشمش و طرف توی دلش بگوید این، یعنی من چقدر از ماجرا پرت است ولی سلام کردم. به من لبخند زد و جواب سلامم را داد. بی‌مقدمه پرسید او را می‌شناسم یا نه. افتاده بودم در دامی که نباید می‌افتادم. گفتم نمی‌شناسم. خندید و گفت که همسر شهید است. راوی کتاب گلستان یازدهم که قهرمانش شهید چیت‌سازیان است. خانم ضرابی‌زاده آمد وسط و گفت: بله! ایشان اصلاً خود گلستان یازدهم است. همسر شهید چیت‌سازیان سرش را پایین انداخت و خندید 🖊روايت اين دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است. ❣️ @khamenei_Reyhaneh
🛋 هرجا گفت، بنشین! ✨امام باقر عليه السلام : هرگاه يكى از شما به خانه برادرش وارد شد، هر جايى كه صاحب خانه مى گويد ، همان جا بايد بنشيند ؛ زيرا صاحب خانه ، به موقعيّت خانه اش نسبت به مهمان ، آشناتر است. قرب الإسناد، ص۶۹ 🌸#میلاد_امام_باقر_علیه_السلام_به_روایت_سوم_صفر ❣@khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 توصیه‌های کاربردی به بانوان علاقه‌مند به ادبیات دفاع مقدس 🗣 میزگرد ریحانه درباره نقش زنان در ادبیات دفاع مقدس با حضور خانم‌ها فتاحی، ضرابی‌زاده و سپهری (قسمت سوم) 🌷 خانم سپهری: می‌توانند در برخی از خبرگزاری‌ها مطلب و گفت‌وگو و گزارش‌هایی را بنویسند. ما از چه چیزی شروع کردیم؟ من خودم از پیاده کردن نوارها شروع کردم.
❣️ماجرای فرنگیس ☘️روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت آخر 🌟مسئولان اجرای مراسم کم‌کم ما را به بیرون اتاق هدایت کردند، یعنی دیگر ساعت دیدار به اتمام نزدیک می‌شد و باید می‌رفتیم توی حیاط. 🌟می‌خواستم مطمئن شوم که آیا باز هم بحثی بین رهبر انقلاب و خانم فرنگیس رد و بدل نشود که از دستم در رفته باشد. روی طاقچه توی یک سینی مستطیل استیل، یک تنگ آب یخ بود و چند لیوان شیشه‌ای. برگشتم برای آب خوردن یکی از لیوان‌ها را پر از آب کردم. زیر چشمی حواسم به آقا بود و خانم فتاحی و فرنگیس که از جلوی من رد شدند و از اتاق بیرون رفتند. همه آب لیوان را یک‌جا سر کشیدم و زود از اتاق زدم بیرون. 🌟خانم فرنگیس و خانم فتاحی گوشه‌ای از حیاط زیر سایه درخت‌ها ایستاده بودند و بچه‌های دفتر نشر مشغول مصاحبه با آن‌ها بودند. فرنگیس کردی حرف می‌زد و خانم فتاحی فارسی‌اش را برای ما می‌گفت. هر دو گفتند: از تشکر آقا شرمنده شده‌اند و آن‌که باید تشکر کند خود آن‌ها هستند که آقا به کتابشان توجه کرده‌اند. فرنگیس آخرین حرفش این بود که هنوز آماده دفاع است. همچنان می‌تواند بجنگد و با همان زبان و لهجه شیرین و خاص کردی‌اش تأکید کرد که همه باید از آب و خاک‌مان دفاع کنیم و جلوی دشمنان داخلی و خارجی متحد شویم و بایستیم. 🌟خانم ضرابی‌زاده و همسر شهید چیت‌سازیان هم آن طرف‌تر مشغول جواب دادن به سؤال‌های گفت‌وگو‌کننده‌ها بودند. 🌟فرنگیس و خانم فتاحی از هم جدا نمی‌شدند. خانم ضرابی‌زاده و همسر شهید قهرمان داستانش نیز. انگار راویان داستان‌های واقعی و عجیب دفاع‌مقدس با نویسنده قصه‌های‌شان دوستی عمیقی دارند. شاید از این بابت که درد‌ها را با‌هم تجربه می‌کنند. یکی می‌گوید و آن یکی به کلمه‌ها جان می‌دهد. حتماً از این بابت که برای تک‌تک داستان‌ها که آن یکی گفته و دیگری نوشته، اشک ریخته‌اند. کنار هم بغض کرده‌اند و سر به شانه هم گریه سر‌داده‌اند، اما باز هم با‌همه درد‌ها دست روی زانو از جا بلند شده‌اند و برای نسل فردای سرزمین‌مان از مردان و زنانی گفته‌اند که تا پای جان پای دین و ایمان و وطنشان مانده‌اند. 🖊روایت این دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است ❣️ @khamenei_Reyhaneh
🏴 سوگنامه‌ی ایام اسارت آل الله 🌸 تقدیم به حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها نمی‌دیدم نوک آن نیزه که رویش تو بودی را نمی‌بیند نگاهم بیشتر از یک حدودی را برایم جای تو تنها سرت را هدیه آوردند ولی حس می‌کنم آغوش گرمی که گشودی را به جای خواهرت من موبه‌مو تعریف خواهم کرد تمام روز و شب‌ها که کنار ما نبودی را هجوم سیلی و خار مغیلان و غل و زنجیر لگدهایی که می‌خوردیم و معجرهای دودی را برایم شب به شب می‌خواند عمه جای لالایی همان "کهف الرقیمی" که ز روی نی سرودی را به ما که وارثان دین پیغمبر پس از اوییم زدند از بام سنگ آن‌سان که بدکیش یهودی را تمام راه یک سو، دختران شام هم یک سو بدون گوشواره بودم و دیدم حسودی را خدا را شکر چشمان تو را بسته‌ست ردّ خون نمی‌بینی به روی صورتم جای کبودی را به اهل شام گفتم زود می آیی به دنبالم مرا با خود ببر، تعبیر کن قیدِ "به زودی" را 📝 شعر از خانم @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| شعر كودكانه‌ی فرزند یک جانباز درباره حادثه كربلا و دختر سه ساله حضرت سيدالشهداء در حضور رهبر انقلاب 🏴 @KHAMENEI_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 آقا گفتند «اگر خواندم و دلم را لرزاند، برایتان مینویسم...» 🎞 آنچه در این ویدیو می‌بینید: ⁉️ از بانوان نویسنده دفاع مقدس خواستیم که شرح دیدارهایشان با رهبر انقلاب و جملات ایشان درباره‌ی کتاب‌ها را برای ما تعریف کنند: 🌷 خانم فتاحی: حضرت آفا به من فرمودند :«کتاب خیلی خوب نوشته شده و برای من خیلی ارزشمند بود»
✨ بزرگترین شرافتها 🏴 امام حسن مجتبی علیه السلام: نیکی بدون چشم داشت و بخشش پیش از درخواست از بزرگترین شرافتهاست. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 71 #شهادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام ❣@khamenei_reyhaneh
🔬 نخبگان در تخصص‌شان غرق نشوند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح دیروز (چهارشنبه) با بیش از دو هزار نفر از نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی از سراسر ایران دیدار کردند. رهبر انقلاب در #دیدار_نخبگان علمی: 🔹 بار سنگینی بر دوش شما نخبگان است. این مسئولیت مایه‌ی شرف و افتخار و عزت دنیا و آخرت شماست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 نماهنگی کوتاه از دیدار روز گذشته نخبگان ❇️ پاسخ رهبرانقلاب به جوانی که درخواست داشت خطبه‌ی عقدش را ایشان بخوانند ❣️ @khamenei_Reyhaneh
🍃 وسایل مورد نیاز برای راهپیمایی اربعین 📕 اولین وسیله‌ مهم گذرنامه‌تان است. بدون داشتن گذرنامه معتبر امکان خروج از کشور را نخواهید داشت.یک کیف کوچک گردنی بردارید و گذرنامه‌تان را درون آن بگذارید تا دسترسی به آن سریع‌تر باشد. در طول سفر میتوانید پول یا موبایل که بهتر است جای امن‌تر و دردسترس‌تری داشته باشند، درون آن بگذارید. ✅ بهترین ساک برای این سفر، کوله‌پشتی است. اگر کوله‌تان پیش‌سینه داشته باشد که بتواند آن را به بدنتان ببندید و فیکس کنید، بهتر است. سعی کنید تاجایی که میتوانید کمترین بار و سبکترین وسیله‌ها را بردارید. اگر ساکتان سنگین شد، میتوانید یک سبد خرید چرخدار یا کالسکه بچه ببرید و ساک و وسایلتان را روی آن قرار دهید. 👟 در انتخاب پاپوش دقت کنید و کفشی را بپوشید که پایتان در آن راحت است؛ اکثر زائران عراقی برای از دمپایی استفاده می‌کنند که باعث جریان داشتن هوا بین انگشتان می‌شود. می‌توانید قبل از سفر، برای امتحان کنید با دمپایی راحت هستید یا نه. 🍎 در این سفر مهمان موکب‌ها و هیات‌ها هستید پس لازم نیست هیچ خوراکی با خودتان بردارید.اگر مزاج حساسی دارید میتوانید کمی انجیرخشک یا آلو و عناب بردارید یا مقداری از مغزها و کشمش برای نیرو گرفتن هنگام پیاده‌روی. 💊 در طول مسیر موکب‌هایی هستند که انواع قرص و دارو را به زائران ارائه می‌دهند. ولی اگر قرص یا داروی خاصی استفاده می‌کنید حتما آن دارو را باخود بردارید. می‌توانید کرم پیروکسیکام، قرص متاکاربامول برای عوارض احتمالی پیاده روی طولانی حتما همراه خودتان بردارید. 📱 بردن موبایل به اماکن مقدسه عراق امکان‌پذیر نیست و نمی‌توانید از قران و مفاتیح درون آنها استفاده کنید، پس یک کتاب اعمال و زیارات این سفر حتما همراه خود داشته باشید. 🔌 در حسینیه های بین راه، پریز برق کمتر از تعداد زائرین ساکن در آن است، اگر می‌توانید یک سه راهی با خودتان ببرید تا از یک پریز چند نفر بتوانند استفاده کنند. با اینکار هم وسیله خودتان شارژ می‌شود هم دیگران برایتان دعا میکنند. 🌱 ❣️ @khamenei_Reyhaneh
📗 زبان و ادبیات فارسی؛ آسیب‌ها و راهکارها 🎙 سخنان نخبگان در دیدار با رهبر انقلاب 🌺 یکی از بانوان نخبه که روز چهارشنبه در حضور رهبر انقلاب به ارائه‌ی نکات خود پرداخت، سرکار خانم زینب اکبری، دانشجوی نمونه‌ی کشوری و دارنده‌ی مدال نقره‌ی المپیاد دانش‌آموزی بود. "ریحانه" بخشی از متن وی را منتشر می‌کند:
🏞 در مسیر پیاده‌روی این نكته‌های مربوط به تغذیه را مد نظر داشته باشید 🍎 در ایام پیاده‌روی در تمام طول مسیر و ساعات شبانه‌روز موکب‌ها از زائرین پذیرایی می‌كنند و موکب‌داران با خوشرویی از شما خواهش می‌کنند به موکب آنها بروید. زمان صبحانه، ناهار و شام در تمامی ساعات شما با میوه‌ها، شیرینی‌ها و مواد غذایی مختلف پذیرایی می‌شوید. ⚠️ با این وجود اصرار به خوردن همه آنچه به شما تعارف می‌شود یا در مسیر توزیع می‌شود نداشته باشید. خوردن اغذیه متفاوت، ممکن است وضعیت مزاجی بدنتان را به هم بریزد و بعد از چند ساعت دلدرد بگیرید. پزشکان نیز درهم خوری و روی‌هم خوری در این سفر را به شدت نهی میکنند. علاوه بر این، در اکثر مواقع که گرسنه نیستید، مقدار زیادی از نذری‌ای که گرفته‌اید نخورده، باقی میماند و اسراف می‌شود. فراموش نکنید اسراف حرام است و صورت خوبی ندارد که در مسیر زیارت، کار حرامی انجام دهید. ♨️ بعضی از نذریهایی که داده می‌شود ممکن است به ذائقه و طبع شما سازگار نباشد، قرار نیست همه‌ی نذریها و خوراکی‌های مسیر را امتحان کنید و بخورید، پس سراغ آنها نروید تا هم دستگاه گوارشتان سالم بماند و هم اسراف نکرده باشید. ✅ غذاهای خیلی چرب و خیلی سرخ شده را نخورید. ✅ آب یا نوشیدنیهای خیلی سرد را کمتر بیاشامید. ✅ هر روز حتما میوه بخورید تا مزاجتان به هم نخورد. 📝 شما هم اگر تجربه و نظری دارید در بخش نظرات بنویسید. 🌱 @Khamenei_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سخنان مهم رهبر انقلاب درباره عملکرد استکبار در مقابل نخبگان یک کشور 🌺 رهبر انقلاب: من نمیخواهم شماها را بترسانم؛ میخواهم شماها توجه داشته باشید که دستگاه استکبار و نظام سلطه با وجود نخبه در یک کشور مخالف است... ❣️ @khamenei_Reyhaneh
📸 عکسی از والدین شهید عماد مغنیه با رهبر انقلاب اسلامی. ۹۱/۱۲/۲ 👈 در پی رحلت مادر گرامی شهید حاج عماد مغنیه فرمانده ارشد حزب الله لبنان، نماینده‌ی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با حضور در منزل این مرحومه در بیروت، ضمن عرض تسلیت و آرزوی علو درجات برای این مادر شهید، تصویر یادگاری از دیدار پدر و مادر شهید مغنیه با رهبر انقلاب -که در تاریخ ۹۱/۲/۱۲ برگزار شده بود
☀️ رهبر انقلاب: کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده‌ی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته‌ی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. ۱۳۸۱/۰۷/۳۰ ❣️ @khamenei_Reyhaneh
برای رعایت بهداشت چه نكاتی را رعایت كنیم؟ 🔅 ✅ بهداشت فردی را رعایت کنید تا دچار مشکل نشوید ولی در رعایت نکات بهداشتی وسواس نداشته باشید. بدانید در این سفر ممکن است خیلی از ایده‌آل‌های بهداشتی شما محقق نشود پس خود و همسفران‌تان را اذیت نکنید. 🔸 بهتر است تعدادی وسایل بهداشتی ضروری با خودتان ببرید. مانند یک دمپایی پلاستیکی که زمان استفاده از سرویس بهداشتی میتوانید آن را بپوشید تا هم براحتی وضو بگیرید و هم بتوانید پاهایتان را با آب و صابون بشویید تا خستگی‌تان کم شود و پاهای‌تان تاول نزند. 🔹 اغلب سرویس‌های بهداشتی صابون ندارند. میتوانید صابون کاغذی یا مایع با خودتان ببرید و به بقیه افراد نیز بدهید. 🔸 دستمال مرطوب برای تمیز کردن دست بعد از خوردن غذا یا پاک کردنِ گردوغبار از صورت می‌تواند مفید باشد. اگر امکان استحمام نداشتید نیز می‌توانید از آنها استفاده کنید. 🔹 یک شال یا کمربند طبی با خودتان ببرید و در طول مسیر کمرتان را با آن محکم ببندید اینکار باعث میشود به کمرتان کمتر فشار بیاید و قدمهایتان را راحت تر بردارید. 🔸 جنس لباس زیرهایتان از الیاف نخی باشد تا بر اثر پیاده روی و گرمای هوا، کمتر دچار مشکل شوید. اگر لباسهای قدیمی دارید، می‌توانید آنها را با خودتان ببرید و بعد از مصرف، آنها را دور بریزید تا دیگر احتیاجی به شستشو و حمل کردن آنها نداشته باشید. 🔹 چند عدد شامپوی کوچک که اکثرا در هتل‌ها استفاده می‌شوند با خود داشته باشید تا هم برای استحمام خود استفاده کنید و هم اگر کسی شامپو همراه نیاورده بود، به او ببخشید. مسواک و خمیردندان را فراموش نکنید. میتواندی چند عدد خمیردندان کوچک به همراه داشته باشید و برای استفاده به باقی زوار بدهید یا می‌توانید چند خمیر دندان بزرگ با خود ببرید و روی آنها بنویسید «برای استفاده عموم»، «وقف عام» و در دستشویی‌ها قرار دهید. 🔸 ماسک نیز قطعا در این سفر چه برای جلوگیری از شیوع سرماخوردگی، چه برای گردوخاک مورد استفاده زائران قرار می‌گیرد. تعدادی ماسک بهداشتی (اگر تهویه‌دار باشند بهتر است) از داروخانه تهیه کنید و بین زوار تقسیم کنید. 🔹 چند چسب زخم نیز با خودتان بردارید، ممکن است اتفاقی برای خودتان یا اطرافیانتان بیفتد و فاصله‌تان تا مراکز بهداشتی و هلال احمر زیاد باشد، این چسب زخم ها کمک می‌کند تا رسیدن به آن مراکز از خونریزی یا آلودگی محل زخم، جلوگیری کنید. 🚿 امکان هرروز استحمام کردن در روزهای پیاده‌روی ممکن نیست، پس سعی کنید از مام یا اسپری استفاده کنید. لباسهای‌تان را تعویض کنید و با رعایت مسائل بهداشتی هم نظافت و سلامت خودتان را تضمین کنید هم باعث آزار دیگران نشوید. 📝 شما هم اگر تجربه و نظری دارید در بخش نظرات بنویسید. 🌱 ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح چهارشنبه، بیست‌وپنجم مهرماه نود و هفت، با بیش از دو هزار نفر از نخبگان جوان دیدار کردند. آنچه می‌خوانید بخش اول حاشیه‌نگاری خانم افروز مهدیان است که در روزنامه صبح‌نو امروز چاپ شده 👇
🌼 دیدار مهر و دانش 📝 حاشیه‌نگاری دیدار نخبگان با رهبرانقلاب (بخش اول) 🌸 آسمان تا صبح باریده و هوای تهران را لطیف کرده بود. ساعت هفت‌و‌نیم صبح دم در حسینیه امام خمینی (ره) زمین هنوز خیس بود. پرنده‌ها لای دار و درخت‌ها می‌خواندند و نسیم خنکی می‌وزید. جمعیت آرام‌ آرام کارت‌هایشان را نشان می‌دادند و می‌رفتند داخل. هوا سرد نبود ولی کاپشن‌ها و کت‌های ضخیمی که تن بعضی‌ها بود نشان می‌داد از جاهای سردسیر آمده باشند، مثلا از تبریز، شهرکرد، ایلام و جاهایی که هوای الآن می‌طلبد این‌ طور لباس بپوشند. 📿 از خانه تا بیت رهبری را صلوات فرستاده بودم که دم در زیاد معطل نشوم و مشکلی در هماهنگی‌ها برای ورودم پیش نیاید. راحت رفتم داخل ولی خودکار و کاغذهایم را گرفتند؛ انگار یا صلوات‌هایم را درست‌و‌درمان نفرستاده بودم یا هماهنگ‌کننده فراموش کرده بود دوتا تکه کاغذ و یک خودکارم را هم هماهنگ کند. 🍪 از آن‌ها اصرار که وسیله اضافی نمی‌شود ببری و از من هم پافشاری که بدون این‌ها کارم لنگ می‌ماند. هرچه عجله کرده بودم که زودتر بروم داخل و جلو بنشینم هدر رفت. گفتند برو یک جایی بنشین تا خودمان برایت بیاوریم. قبل از ورود پذیرایی شدیم. یک میز که رویش شربت آبلیمو توی لیوان‌های یک‌بار مصرف معمولی چیده شده بود با چند تا جعبه شیرینی، شیرینی‌هایی شبیه کیک‌یزدی. 🖍 نگران کاغذ و قلمم بودم و فقط لیوان شربت را سر کشیدم. شکر و آبلیمویش به اندازه بود. رفتم داخل حسینیه. از آخرین باری که آنجا را دیده بودم پانزده سالی می‌گذشت، افطارهای ماه رمضان تشکل‌های دانشجویی. زیلوهای آبی با لوزی‌های سفید نخستین چیزی بود که به چشمم آمد. هنوز از پانزده سال پیش تغییری نکرده بود. مانده بودم این همه سال با این حجم از دیدارها پوسیده نشده یا اگر تعویض شده چرا دوباره همین شکلی؟ چرا نرم‌تر یا مرغوب‌تر نشده؟ ☀️ حسینیه جماران هم زیلوهایی با همین سر ‌و ‌شکل داشت و امام هم مخالف تعویض‌شان بود. هنوز نیم ساعتی تا شروع مراسم مانده بود. دانشجوها کم کم داشتند وارد می‌شدند و فرهیخته‌طور می‌نشستند. کسی، کسی را هل نمی‌داد و به زور خودش را توی یک وجب جا نمی‌چپاند. 🎓 هرکدام‌‌شان را برانداز می‌کردم که چطور وارد می‌شود. تیپش چطوری است، کجا می‌نشیند و توی چه حال و هوایی است. حدود یک‌ سوم جمعیت مانتویی بودند، مانتوهای نسبتاً بلند و مقنعه‌هایی با رنگ تیره. بعضی‌ها موهای‌شان بیرون بود و نمی‌دانم چرا هرلحظه فکر می‌کردم الان است که یکی از محافظ‌ها مثل خدام امام رضا (ع) می‌آید و با همان پرهای رنگی‌رنگی بهشان تذکر می‌دهد. تعداد شهرستانی‌ها زیاد بود، این را هم از روی لهجه‌های‌شان می‌شد فهمید و هم از نماز شکسته‌ای که آخرش به امامت آقا خواندیم. 🔸 حدود دو سوم حسینیه را پارتیشن کشیده بودند که جمعیت توی همان قسمت جلویی بنشینند و پراکنده نشوند. دو ردیف کنار حسینیه هم صندلی چیده شده بود، یک ردیف برای آقایان، یکی هم خانم‌ها. اولش فکر کردم صندلی‌ها برای نشستن خواص است ولی بعدش دیدم که هرکس بخواهد می‌تواند بنشیند که البته زود پر شد. بعضی‌ها تکیه می‌دادند به دیوار‌های عقبی، ستون‌ها یا پارتیشن‌ها. چون باید منتظر کاغذ و قلم می‌ماندم آخرین ردیف کنار دست یکی از محافظ‌ها نشستم تا من را ببیند و یادش نرود که برای چه آمده‌ام و دنبال کارم باشد. 🔵 یک پرده بزرگ سرمه‌ای‌رنگ بالای سر جایگاه زده بودند با این حدیث از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین (ع) که : کلُّ وِعَاءٍ یضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءُ اَلْعِلْمِ فَإِنَّهُ یتَّسِعُ . زیرش هم ترجمه‌اش را نوشته بود: «هر ظرفی به آنچه در درون آن قرار می‌دهند پر می‌شود، جز ظرف دانش که از آن وسعت می‌یابد.» 🎙 مداح رفت پشت تریبون. آقای مهدی رسولی بود. به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع) اشعاری حماسی خواند و بعد هم شعرها را وصل کرد به ماجرای پیاده‌روی اربعین. آنقدر از نداشتن کاغذ و قلم پریشان بودم و در رفت‌و‌آمد بین حسینیه و بازرسی که درست نفهمیدم چی خواند و کی تمام کرد. ساعت پنج دقیقه به 9 آقا توی حسینیه بود. هجوم زیادی به سمت جلو وجود نداشت و شعارها مثل همیشه بود: «ای رهبر آزاده آماده‌ایم آماده.» ♨️ برای آخرین‌بار رفتم توی بازرسی، این بار با توپ پرتر. خواستم کاغذ و قلمم را چک کنند و بدهند که یکی از محافظ‌ها گفت که رفت و آمد من هم تمرکز محافظ‌ها را به هم می‌زند و هم نظم جلسه را؛ خدا ببخشد! صورتم گر گرفته بود و حرص می‌خوردم. یکی از مسوولان اجرایی به آرامش دعوتم کرد و وعده داد که پیگیر گرفتن وسیله برایم خواهد بود. برگشتم توی حسینیه. ادامه دارد... 📝 نوشته‌ی خانم افروز مهدیان، منتشر شده در روزنامه صبح نو ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
💝 خاطره‌ای از همسر شهید ستاری 📝 حاشیه‌نگاری دیدار نخبگان با رهبرانقلاب (بخش دوم) 🔹قاری قرآن را تمام کرد و مجری رفت پشت تریبون که درست در سمت چپ آقا و پشت به خانم‌ها بود. با خودم فکر کردم اگر تریبون را در خلاف این جایی که بود می‌گذاشتند چطور می‌شد. خانم‌ها سخنران را می‌دیدند و مسوولینی را که در سمت راست جایگاه نشسته بودند، نمی‌دیدند! 🔸مجری از آقای سورنا ستاری دعوت کرد تا پشت تریبون بیاید. یادم آمد خاطرات پدر شهیدش منصور ستاری را که می‌خواندم، نقش همسرش یا همان مادر سورنا برایم پررنگ و جالب بود. مادری که فردای شهادت همسرش خواهر سورنا را به‌زور راهی مدرسه کرده بود؛ نکند از درس و مشق عقب بیفتد. یا وقتی خود سورنا توی آزمون کارشناسی‌ارشد نفر اول کنکور می‌شود با بی‌تفاوتی می‌گوید کار خاصی نکرده است. خیال می‌کنم مثل ماجرای سورنا قسمت عمده‌ای از ماجرای نخبگی نخبه‌ها به مادرهایشان ربط دارد و مدیون آ‌ن‌هاست. 🔹بعد از آن مجری یکی‌ یکی دانشجوها را معرفی می‌کرد و آن‌ها هم به‌ترتیب می‌رفتند پشت تریبون و متن سخنرانی‌شان را می‌خواندند. سخنران‌ها یکی‌درمیان خانم و آقا بودند و جالب این که خانم‌ها هم یکی درمیان چادری و مانتویی. سخنران‌ها بعد از صحبت‌هایشان که از روی نوشته و کاملاً رسمی و گاهی تخصصی بود می‌رفتند روی جایگاه، دوزانو می‌نشستند جلوی آقا. متن سخنرانی‌شان را می‌دادند و بعد از خوش‌و‌بشی می‌آمدند پایین. 🔸 از بین تمام سخنران‌ها خانم منصوره نادری‌پور چفیه آقا را خواست و پشت‌بندش یک چفیه دیگر انداختند روی دوش آقا. یکی از دخترها که پشت سرم نشسته بود هر بار با بالا‌رفتن سخنران‌ها به حسرت می‌گفت: «خوش به حالش. چه کیفی می‌کنه آقا را از این فاصله می‌بینه.» 🔹 خانم‌ها الهام حیدری، سارا محمدی، منصوره نادری‌پور و زینب اکبری به ترتیب دغدغه‌ها و خواسته‌های علمی خودشان را گفتند. همه‌شان رسا، محکم و بدون تپق. انگار نه انگار که جلوی شخص اول مملکت ایستاده‌اند. 🔸سارا محمدی بیشتر از همه توی ذهنم ماند. دانش آموز استعداد درخشان و برنده المپیاد زیست که مانتو و مقنعه سبز پوشیده بود و بعد از حرف‌هایش برگشت صف اول و نشست سرجایش. 🔹جلسه طولانی شده بود و معلوم بود برای بچه‌های شهرستانی که شب گذشته را در راه و توی اتوبوس گذرانده بودند خسته‌کننده شده. رفت‌و‌آمد به بیرون حسینیه زیاد شده بود. می‌رفتند یک شیرینی و شربتی می‌خوردند و برمی‌گشتند. بعضی‌ها از قبل دوست بودند، بعضی‌ها آنجا با هم رفیق شده بودند. مثل دو تا دختری که در ردیف من نشسته بودند و از اول مراسم تا اینجایش را یک‌سره داشتند حرف می‌زدند و ریزریز می‌خندیدند. خودم را کشاندم کنارشان. نفرات اول برد پزشکی بودند. پرسیدم چرا آمدید و اینقدر حرف می‌زنید؟ یکی‌شان گفت: ما اومدیم اصل کاری رو ببینیم نه این که حرف‌های اینها را گوش بدیم. گفتم: خب اینها هم نماینده‌های شما هستند. خندید و گفت: نه بابا. توی جمعیت چشمم خورد به یک دختربچه. از جایم بلند شدم و خودم را کنارشان جا دادم. پرسیدم: «ایشون هم دانشجو هستن؟» مادرش که داشت چادر دختر را مرتب می‌کرد گفت: «دختر دانشجو هستن.» اسمش ریحانه بود و 9ساله؛ از ساری آمده بودند... 📝 نوشته‌ی خانم افروز مهدیان، منتشر شده در روزنامه صبح نو ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🚩🏴🚩 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حرکت عظیم راهپیمایی اربعین، جلوه‌ای از ویژگی‌های برجسته‌ی مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است که در آن، هم «ایمان، اعتقاد قلبی و باورهای راستین» موج می‌زند هم «عشق و محبت». ۹۴/۰۹/۰۹ ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
💝 نذری‌های کوچک 🔅 #مهارتهای_اربعینی ✅ در سفر زیارتی اربعین می‌توانیم فداکاری و به فکر دیگران بودن را تمرین کنیم. همچنین بهانه‌ی خوبی است تا این مفاهیم را هم به کودکان منتقل کنیم. در این مطلب به شما پیشنهادهایی داریم برای آنکه با خودتان هدایای کوچکی برای پخش کردن بین خادمین و زوار دیگر کشورها، ببرید 👇