eitaa logo
ریحانه
24.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
206 فایل
ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR 📲ارتباط با ما👇 @reyhaneh_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه
نظرات مخاطبان ریحانه در پاسخ به فراخوان با موضوع ازدواج آسان 💍اهل بندر عباس هستم. ما هرمزگانی‌ها اکثرا عروسی را سنتی برگزار میکنیم و تمام هزینه های لازم برای شروع زندگی بر عهده داماد است. از هزینه های جشن عروسی گرفته تا تهیه جهیزیه که این از اصلی ترین دلایل ساده‌تر شدن ازدواج در این منطقه است. قصه ازدواج ما و نحوه برگزاری عروسی در فامیل‌مان مثال زدنی‌ است. من دانشگاه بودم و خانواده از شهرستان برای همراهی کردن در خرید حلقه های ازدواج می‌خواستند همراهی کنند برای همین به بندر عباس آمدند. بعد از این که به بازار رسیدیم، ابتدا برای خرید حلقه داماد رفتیم. خرید حلقه داماد در خانواده ما بر عهده عروسه یک حلقه نقره خریدیم و از اونجایی که زمان محدود بود و باید برمی‌گشتند پدرم توصیه های خودش رو شروع کرد "دخترم نبینم حلقه گران انتخاب کنی" تو دلم گفتم "ئه بابا، من دختر شمام. اول باید حواست به من باشه نه داماد." پدرم با این توصیه ابتدای راه تا انتها را نشانم داد. بقیه موارد ازجمله خرید وسایل خانه هم به همین شکل و حتی برگزاری مراسم عروسی نیز با کمترین هزینه ممکن انجام شد که شش سال پیش، تقریبا دو میلیون شد. تمام وسایل خانه رو ایرانی خریدم که تقریبا سه تا چهار میلیون دراومد. البته ما همه وسایل رو یکجا نخریدیم بلکه هنوز بعد از گذشت شش سال در حال تهیه وسایل هستیم و با این روند برای تک تک وسایلی که تهیه کردیم خاطره ها داریم و هر کدام از وسایل خانه برا ما قصه ای داره. ما زندگی را کنار هم ساختیم؛ برای هم و با آرامش. می‌توانستیم وام های کلان بگیریم و خودمون رو به اندازه چند سال جلو بندازیم ولی بعد از اون این داستان ها و خاطره ها هیچ‌وقت ساخته نمیشد و عشق ها، هیچ گاه دیده نمیشد. متن ارسالی مخاطب از استان هرمزگان جهت مشاهده‌ی نظرات بیشتر به اینستاگرام باشگاه مخاطبان ریحانه مراجعه کنید🔻 instagram.com/reyhaneh_fans@khamenei_reyhaneh
ریحانه
نظرات مخاطبان ریحانه در پاسخ به فراخوان با موضوع ازدواج آسان 💍 ترم اول دانشگاه بودم؛ آخرین شب محرم بعد از هیئت، سر کوچه ایستاده بودم تا پدرم بیان و بریم خونه. پدرم آمدن و یکدفعه به کسی اشاره کردند و گفتند میخوام برم بهش برای ازدواج بگم، برم آمادگی شو داری؟ من در کمال ناباوری و تعجب، چون اصلا قبلا صحبتی نبود، گفتم "باشه" البته پدرم در جلسات هیئت هفتگی که میرفتند این جوون رو زیر نظر گرفته بودند. پدرم رفتن و به اون جوون گفتن یه دختر خوب سراغ دارم ازدواج میکنی؟ اونم بنده خدا در کمال ناباوری که این چه مدلیه با کلی تعجب و خجالت گفته بود خبر میدم. بعد از این جریان آقا پسر حدود چهار بار تنهایی اومد خونه‌ی ما و با هم صحبت کردیم. بعد چهار جلسه، به مادرش گفته بود بریم خواستگاری. همون شب که مثلا برای خواستگاری رسمی اومده بودن، پدرش برامون صیغه خوند. این جریان در اردیبهشت بود و ما اول مهر عروسیمون بود و این در حالی بود که داماد یه پسر بیست و دو ساله بود که هیچی نداشت و پدر من هم یه کارمند ساده بودند که ایشون هم توانایی تهیه‌ی جهاز رو نداشتند. پدرم دوستانی داشتند که ازشون کمک گرفتند. یکیشون مغازه لوازم خونگی داشت و ما از اونجا یخچال و گاز و ماشین لباسشویی و جاروبرقی برداشتیم و پدرم تا چند سال قسط شو میدادن. از یکی دیگه از دوستانشان دو میلیون قرض گرفتن برای پول پیش خونمون. آقای داماد هم با کمک مادرش خرج عروسی رو داد و دو میلیون دیگه هم برا پول پیش خونه. هزینه‌ی حلقه‌ی من سی هزار تومن شد و این در حالی بود اون موقع دوستانم که حلقه میخریدن بالای دویست تومن بود. حلقه‌ی داماد هم یه عقیق دوازده هزار تومنی بود. ‌سرویس طلایی که همه‌ی عروس‌ها باید خودشون انتخاب کنن و بخرن، مادر شوهر من از چند سال قبل گرفته بود و سر عقد به من هدیه داد من هم اصلا ناراحت نشدم. چند سال بعد که می‌خواستیم خونه بخریم همون رو هم فروختم حتی حلقه‌ام رو هم فروختم. خونه‌ای که ما اجاره کردیم فکر کنم هشتاد سال ساخت بود خیلی قدیمی بود. چندتا نکته هم باید بگم: ازدواج ما سال ۸۴ بود. همسرم چند ماه بعد عروسی تازه رفت سربازی. ما شش تا خونه عوض کردیم تا بالاخره خونه خریدیم. یکی از دلایل مهمی که باعث شد ما انقدر ساده باشیم این بود که اصلا حرف مردم برامون اهمیت نداشت. و در آخر باید بگم، حقیقتا دیدم که خداوند می‌فرماید ازدواج کنید من از فضلم شما رو غنی میکنم، چه معنایی دارد. 🌸 مطلب ارسالی خانم منصوری از استان شهر تهران ‌ ‌ جهت مشاهده نظرات بیشتر به اینستاگرام باشگاه مخاطبان ریحانه مراجعه کنید ⬇️ instagram.com/reyhaneh_fans ‌ ❣@khamenei_reyhaneh