eitaa logo
ریحانه
19.8هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
994 ویدیو
197 فایل
ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR 📲ارتباط با ما👇 @reyhaneh_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| رهبرانقلاب، امروز: اخیراً رئیس‌جمهور آمریکا به سران اروپا گفته شما دو سه ماه صبر کنید، جمهوری اسلامی کلکش کنده خواهد شد. به یاد حرف‌هایی افتادیم که ۴۰ سال قبل همین کسانی که نوکران آمریکا بودند و خود آن‌ها مژده می‌دانند ۶ ماهه کلک کنده می‌شود؛ امروز چهل سال گذشته، آن نهال باریک تبدیل شده به درختی تناور. حالا این بیچاره دلخوشی به خودش و همکارانش می‌دهد.
🏴 حماسه ی علی بن الحسین علیه السلام ▪️رهبر انقلاب: اوّلین بخش افتخارآمیز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسیر شده است و دو مرتبه با غل و زنجیر به شام برده شده است، بار اوّل از کربلا بود و بار دوم از مدینه در زمان عبدالملک‌بن‌مروان. امام سجاد در این بارى که از کربلا با کاروان اسیران حسینى به شام برده شد مجسمه‌ى قرآن و اسلام بود. از لحظه‌اى که شهدا به روى خاک غلطیدند حماسه‌ى على‌بن‌الحسین علیه‌السّلام شروع شد. دخترهاى خردسال، بچه‌هاى کوچک، زنهاى بى‌پناه، دُور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانى که مردى در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبرى کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتى به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد که این جمعى که با پیوندِ ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند. 59.9.14 @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خانم زهرا کریمی: افتخار و خوشحالی به دست اوردن مدال طلا رو به عموی شهیدم و شما تقدیم کردم ❇️رهبر انقلاب: زنده باشید! بله شنیدم؛ خیلی ممنون؛ ان شاءالله موفق باشید. ➕بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی اهدای مدال ورزشکاران به شهدا ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🍪بفرمایید پذیرایی! 📝 روایتی زنانه از دیدار مدال‌آوران بازی‌های آسیایی با رهبر انقلاب 7️⃣ بخش پایانی 🌺 بعد از صحبت‌های آقا، جلسه تمام می‌شود. ایشان بلند می‌شوند و بچه‌ها می‌روند دورش حلقه می‌زنند. چهره‌ آقا همچنان بانشاط و خندان است. حلقه، بسته است و نمی‌توانم جلوتر بروم. یکی از عکاسان بیت، هرجور هست خودش را می‌رساند جلو. دوربین را روی دست و بالا می‌گیرد و توی حلقه را می‌گیرد.
📲 از این تصویر با قابلیت nametag اینستاگرام عکس بگیرید تا ریحانه را دنبال کنید. 📌 می‌توانید این تصویر را چاپ کنید و در مکان‌های عمومی قرار دهید. ❣ @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏅 زهرا کیانی: آرزوی دیدن شما رو داشتم 🌸 رهبر انقلاب: خدا ان شاءالله آرزوهای بزرگتر شما را برآورده کند؛ اینکه چیزی نبود. #دیدار_بانوان_ورزشکار ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
💌 *در سامانه پیامکی ریحانه عضو شوید* ✅ اگر میخواهید توصیه‌های رهبر انقلاب درباره‌ی موضوعات زن، خانواده و سبک‌زندگی را روزانه به صورت پیامکی دریافت نمایید، 📲 عدد 4 را به شماره 20110 ارسال کنید. 🔸 در حال حاضر این سامانه فقط برای مشترکین همراه اول فعال است. 🔻هزینه هر پیامک 35 تومان (ماهانه 1050 تومان) این وجه توسط همراه اول اخذ میشود و وجهی توسط «ریحانه» دریافت نمی‌شود. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🇮🇷 برجسته ترین قشرها رهبر انقلاب: نظام جمهوری اسلامی، عشایر را به عنوان یکی از برجسته‌ترین قشرهای کشور میشناسند که هم در کار سازندگی و هم در کار دفاع از کشور، سهیمند. نظام، قدرِ این جوانان غیور و این مردان و زنان بااخلاص و مؤمن را میداند. شما هم متقابلًا قدر جمهوری اسلامی را شناخته و دانسته‌اید. هر رفتاری را که حکومتها با قشرهای مردم داشته باشند، مردم هم همان رفتار را با حکومتها دارند. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷ 🗓15مهر روز روستا و عشایر ❣@khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 رهبر انقلاب خطاب به آقای مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری: 🌷 «خانم‌ها دارند از آقایون جلو میزنند تو نوشتن خاطرات؛ با احساسات زنانه می‌نویسند.» 🎞 نسخه کامل این مصاحبه را در آپارات ریحانه aparat.com/reyhaneh ببینید. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌷 دستخط رهبر انقلاب برای دختر شهید همدانی 📝 16 مهرماه 94؛ سالگرد شهادت سردار حسین همدانی 💝 ده روز پس از شهادت سردار همدانی، رهبر انقلاب به منزل این شهید بزرگوار رفتند. آقا به رسم همه‌ی دیدارهایی که با خانواده‌ی شهدا دارند، در صفحه‌ی اول قرآنی یادگاری می‌نویسند و به همسر شهید می‌دهند. 📗 پسر شهید، قرآن دیگری می‌آورد و به آقا می‌دهد تا در آن هم چیزی بنویسند.
❣️ ماجرای فرنگیس 🍀روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت اول 🌱جلوی در ورودی ایستاده بودم، منتظر و نگران. با یک دفترچه کوچک سبز و روان‌نویسی که همیشه همراهم بود. قرار بود از فرنگیس بنویسم. کتابش را خوانده بودم. داستانش را قبل از کتابش شنیده بودم. امروز ولی قرار بود ببینمش. ☀️چیزی به ظهر نمانده بود که مراسم پاسداشت ادبیات مقاومت در دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب به پایان رسید؛ مراسمی که در آن تجلیل ویژه‌ای از فرنگیس حیدرپور و بهناز فتاحی شد؛ نویسنده و راوی کتاب فرنگیس. تقریظ حضرت آقا بهانه این تقدیر بود و حالا پس از پایان مراسم، مهمانان حاضر بنا بود نماز را پشت سر رهبر اقامه کنند. 🕋خدا خدا می‌کردم به نماز پشت سر آقا برسم. چندبار به ساعت مچی‌ام نگاه کردم. زمان کند می‌گذشت. در سفید رنگی هر چند دقیقه یک بار باز می‌شد. دو نفر می‌رفتند داخل آن اتاق کوچک و بعد از چند دقیقه به طرف محل قرار با آقا می‌رفتند، طوری که انگار توی زمان حل می‌شدند. از دید ما که بیرون اتاق بودیم همای سعادت روی دوش‌شان نشسته بود. هربار که در آهنی کوچک سفید باز می‌شد، همه سکوت می‌کردند تا اسم خودشان را از دهان خانم‌های مسئول گیت بشنوند. 🌅پنج دقیقه مانده بود به اذان. سمت چپ در سفید ایستاده بودم، منتظر و نگران. دیگر چیزی به اذان نمانده بود و من هنوز پشت در بودم. نصف بیشتر خانم‌ها از آن در سفید رنگ رد شده بودند و احتمالاً الان توی صف نماز، پشت سر آقا منتظر بودند و قند توی دل شان آب می‌شد. یکی از آقایان بی‌سیم به دست با صدای بلند گفت: «به خانم فرنگیس و خانم فتاحی اجازه بدهید رد بشوند»، منظورش این بود که اصل کاری جلسه امروز این‌ها هستند. بروید کنار. 💕راه برای فرنگیس باز شد. قد و بالا و بدن ورزیده‌اش حکایت از کرد بودنش داشت. راه را که برایش باز کردند، خجالت کشید. مدام عذر‌خواهی می‌کرد. با خودم جوانی‌هایش را تصور کردم. با همان قد بلند که حالا هیچ اثری از پیری و ضعف نداشت. با همان دستان پهن و استخوانی و کار کرده. با همان ابرو‌های کشیده مشکی که به نی‌نی چشم‌های کردی‌اش جذبه و زیبایی داده بود. فرنگیس جلو آمد. ابتدای صف. درست پشت در سفید. همان جا که من ایستاده بودم. سمت راستم. 🖊 روایت این دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است. ❣️ @khamenei_Reyhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏅 انگشتری که رهبر انقلاب به مدال‌آوران بازی‌های آسیایی هدیه داد #دیدار_بانوان_ورزشکار ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌸 گفتگوی ریحانه با بانوان نویسنده‌ی دفاع مقدس ☀️ ظهر یکشنبه هشتم مهرماه 97، پس از رونمایی از تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «فرنگیس»، خانم‌ها فرنگیس حیدرپور، راوی کتاب و مهناز فتاحی، نویسنده‌ی کتاب با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. در این دیدار بسیاری از بانوان راوی و نویسنده‌ی دفاع مقدس، از جمله خانم معصومه سپهری و خانم بهناز ضرابی نیز حضور داشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 گله‌ها و دغدغه‌های بانوان ادبیات دفاع مقدس 🔸 خانم سپهری نویسنده کتاب لشکر خوبان و نورالدین پسر ایران: من احساسم این است که امثال ماها شاید واقعاً کوتاهی نکردیم. الان فرصت خوبی است این را پی بگیرید از کسانی که کتاب نوشتند. اکثراً خانم‌ها با یکی دو کتاب دور شدند از این فضا. کم‌اند آنهایی که ماندگار شدند. استقامت کردند و ماندند. دلایلش متعدد است.
☀️ طلوع خورشید عظمت 🔸رهبر انقلاب:دو روز قبل در یک بیابان، برادر و امام و رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره‌ی زنان و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، بعضی هلهله میکنند، بعضی هم گریه میکنند؛
❣️ماجرای فرنگیس ☘️ روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت سوم ⭐️همراهان به آقا گفتند که فرنگیس و خانم فتاحی در گوشه‌ای از آن اتاق منتظر ایشان هستند. آقا با قدم‌هایی بلند به سمت فرنگیس آمدند. چشم‌های خیس فرنگیس از دور برق می‌زد. آقا حال و احوال کردند. فرنگیس گفت: «مخلصم». آقا به فرنگیس خوشامد گفتند و فرنگیس با دست راست روی سینه گفت: «مخلصم». 🌟پسر فرنگیس یکی از دست‌هایش را گره زد به دست‌های آقا و آن یکی دستش را روی سینه‌اش گذاشته بود. حال و احوالپرسی‌شان که تمام شد پسری که خیلی شبیه مادرش بود، دست آقا را بوسید. فرنگیس فارسی حرف نمی‌زد. فارسی می‌فهمید، اما زبان حرف زدنش زبان اصیل کردی بود. آقا از فرنگیس و اینکه خاطراتش را گفته و از خانم فتاحی که کتاب را نوشته، تشکر کردند و فرنگیس سه بار جمله‌ای را به زبان آورد که معنی‌اش را نفهمیدم. فقط کلمه «قربانت آقا» خیلی واضح به گوشم خورد. صمیمیت و مهربانی آقا موج می‌زد. ⭐️خانم فتاحی خوش‌صحبت بود. انگار ذاتاً بلد بود روان و دلنشین حرف بزند. درست مثل جمله به جمله کتاب فرنگیس. سرسخت هم بود. این را با همین یکی دو ساعت همراهی با ایشان فهمیده بودم. آدمی که روزی هفت ساعت مسیر کرمانشاه تا روستای فرنگیس را برود و برگردد که مصاحبه بگیرد و خط به خط داستان فرنگیس را بنویسد، حتماً یک آدم معمولی نیست. آقا چندبار از خانم فتاحی بابت نوشتن کتاب فرنگیس تشکر کردند. خانم فتاحی به آقا گفت: «من واقعاً خوشحالم که شما کتابخوان هستید و کتاب ما را خوانده‌اید و به مقوله کتاب و ادبیات دفاع مقدس توجه دارید.» 🌟حالا نوبت پسران جوان خانم فتاحی بود. به آقا دست دادند و مشغول صحبت بودند که خانم فتاحی رو به آقا گفت: به سرانجام رسیدن کتاب فرنگیس با همه سختی‌هایی که داشت، مدیون این پسرهاست، چون نبودن خانم فتاحی را سه سال تحمل کردند. آقا برای بار چندم از خانم فتاحی تشکر کردند. 🌟 رهبر به سمت ما آمدند. فرنگیس پشت آقا بود. من چشمم به او. گوشم به آقا. آقا می‌گفتند خانم‌ها را معرفی کنید. خانم راضیه تجار-نویسنده- و معصومه خانم آباد من زنده‌ام و خانم ضرابی زاده دختر شینا و گلستان یازدهم جلوی ما بودند. آقا با تک‌تک این خانم‌های نویسنده سلام و احوالپرسی کردند. 🌟خانم ضرابی‌زاده گفت: «من نویسنده کتاب گلستان یازدهم هستم» آقا یک «به به و آفرین» بلندی به خانم ضرابی‌زاده گفتند و ادامه دادند که «گلستان یازدهم خیلی کتاب خوبی ا‌ست.» اهل مطالعه‌بودن آقا مشهور است؛ آقا یک کتابخوان حرفه‌ای هستند و هنوز هم به رغم مشغله‌های کلان هدایت کشور، کتاب را رها نکرده‌اند. ⭐️چشمم به آقا بود و جایی که فرنگیس ایستاده بود. چشم‌هایش هنوز خیس بود و برق می‌زد. کسی در گوش محافظی که نزدیک آقا ایستاده بود، چیزی گفت. آقای محافظ آمد کنار آقا ایستاد. چفیه را از روی شانه‌های‌شان برداشت و آن را داد دست فرنگیس. فرنگیس چفیه را کف دست‌های استخوانی بزرگش گذاشت و همه صورتش را توی چفیه غرق کرد. شانه‌هایش تکان می‌خورد. خیسی چشم‌ها همه صورت آفتاب‌سوخته فرنگیس را گرفته بود. غیر از چشم‌ها، حالا همه صورتش برق می‌زد. 🖊روایت این دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است ❣️ @khamenei_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 *انگار شهدا به ما ماموریت میدهند که بنویسیم* میزگرد ریحانه درباره ادبیات دفاع مقدس با حضور خانم‌ها فتاحی، سپهری و ضرابی‌زاده (قسمت دوم) ⁉️ از بانوان نویسنده دفاع مقدس پرسیدیم که چه انگیزه‌ای به شما نیرو میدهد که برای شهدا بنویسید. جواب‌های نویسندگان به این سوال به ظاهر تکراری، جالب و نو بود:
💙 یک پنج‌شنبه‌ی فیروزه‌ای 📝 روایت خانم سارا عرفانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 🌺 غروب پنج‌شنبه بیستم مهرماه ۹۷، جمع محدودی از نویسندگان و شاعران با رهبر انقلاب دیدار کردند. در این برنامه برخی چهره‌های شناخته شده حوزه ادبیات به بیان نظرات خود پرداختند و رهبر انقلاب نیز در ادامه توصیه‌ها و نکاتی را بیان داشتند.
💙 یک پنج‌شنبه‌ی فیروزه‌ای 📝 روایت خانم سارا عرفانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 💐 راستش همیشه وقتی شاعرها را می دیدم که گرد آقا حلقه زده اند و در فضایی صمیمانه شعر می خوانند و صحبت می کنند، دلم می گرفت. دوست داشتیم زمانی ما نویسنده ها هم این فرصت را داشته باشیم که با رهبر مان هم کلام شویم و از فضای ادبی و فرهنگی کشور صحبت کنیم. 🔹 اینکه رهبرمان، شعر را به این خوبی می شناسند، ادبیات را بهتر از خیلی از اهل ادب، می فهمند و در موردش صحبت و تحلیل دارند، واقعا نعمت بزرگی ست که باید قدرش را بدانیم. 🔸 سرانجام، روزی که چند سال آرزویش را داشتم فرا رسید. در جمعی صمیمانه، در کنار نویسندگان جوان کشورم، گرد ایشان حلقه زدیم. آقای مودب، یکی یکی نویسندگان را معرفی کردند و چند جمله ای از موفقیت ها و کتابهای هر فرد صحبت کردند. 🔹 به من که رسیدند، گفتند ایشان نویسنده ی کتاب «پنجشنبه فیروزه ای» هستند. یکی از عزیزان گفتند: «بله داستانی که خیلی مناسب دختر خانم هاست.» آقا فرمودند: «نه لزوما هم دخترانه نیست.» همین یک جمله برایم بس بود که بدانم رهبرم، کتابم را خوانده اند و تا این حد در ذهن شان هست. همین یک جمله شان، خستگی را از تنم در برد. 🔸 خانم راضیه تجار، صحبت هایشان را اینطور شروع کردند که انصافا حرف دل همه مان بود: «اینکه رهبرمان، اهل ادبیات هستند، با شاعران و نویسندگان جلساتی می گذارند و اهل مطالعه هستند، نعمت بزرگی است که باید قدرش را بدانیم و خدا را شکر کنیم.» 🔹 خانم سید عذرا موسوی کنارم نشسته بودند. کتابهایشان را آورده بودند تا به حضرت آقا تقدیم کنند. هنوز خاطره ی خوش خواندن کتاب «جشن باغ صدری» شان در ذهنم بود. 🔸 دقایقی بعد، خانم وجیهه سامانی نویسنده ی کتاب «خواب باران» صحبت کردند. ایشان در مورد معضل ضعف در سیستم پخش کتاب در تهران و شهرستان ها صحبت کردند. از لزوم توجه بیشتر به بانوان نویسنده گفتند که به قول حضرت آقا در دیدار قبل، فرموده بودند خانم های نویسنده کم کم دارند گوی سبقت را از مردان می ربایند. بعد هم گفتند: «روز رونمایی از تقریظ کتاب فرنگیس، به مجریان خانم انگشتر هدیه دادید. اگر امکان دارد، امروز به نویسندگان خانم هم انگشتری هدیه دهید.» 🔹 آقای عزتی پاک در مورد فعالیت هایشان در انتشارات شهرستان ادب و مدرسه ی رمان و تربیت نویسندگان جوان انقلابی صحبت کردند و دغدغه ی نوشتن از آرمان هایی که شاید در این چهل سال، مغفول مانده اند و حضرت آقا به ایشان فرمودند: «کاری که شهرستان ادب شروع کرده بسیار کار مهمی و ارزشمندی است و باید ادامه پیدا کند.» 🔸 حالا که دارم می نویسم، مدام دست می برم و هدیه ی رهبرم را در انگشتم لمس می کنم. می دانم این هدیه، بار مسئولیتی سخت و سنگین را بر دوش تمام زنان نویسنده می نهد. تمام زنانی که دست به قلم برده اند تا بخشی از هویت متعالی انسان ها را در نوشته هایشان به تصویر بکشند. حضرت آقا در صحبت هایشان فرمودند: «بهترین ابزار برای بیان تاریخ یک کشور، بستر داستان و رمان است و نویسندگان باید بدانند داستان چه تاثیری می تواند بر فکر و اندیشه ی مردم داشته باشد... اما توجه کنید که رمان علاوه بر اینکه باید قصه ی خوبی بگوید، باید خوب هم قصه بگوید. از این رو، به ابزار توجه کنید. چگونه گفتن مهم است. خوب قصه بگویید.» 🔹 دیدار خاطره انگیز ما با رهبر عزیزمان تمام شد و من با انگشتری بر انگشت و چفیه ای بر گردن، به سمت خانه می رفتم. گویی به نبرد می روم. نبردی که با سلاح قلم، به قلب دشمن می تازد و حماسه ای دیگر رقم می زند. گاهی باید مثل «فرنگیس» بود. یکه و تنها و فقط با یک تبر، دلیرانه به فرق دشمن کوبید. گاهی نبرد یک زن، مقابل صفحه ی مانیتور و با نوشتن واژه هایی رخ می دهد که می توانند عمیق ترین تاثیر را در ادبیات یک کشور داشته باشند، در حالیکه آن زن، دستی به گهواره دارد و نیم نگاهی به دفتر مشق فرزندش. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
📸انگشتر و چفیه‌‌ی اهدایی رهبر انقلاب به خانم سارا عرفانی @khamenei_reyhaneh
🌷 آرامش در میان تلاطم 📝 روایت خانم وجیهه سامانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 🌺 غروب پنج‌شنبه بیستم مهرماه ۹۷، جمع محدودی از نویسندگان و شاعران با رهبر انقلاب دیدار کردند. در این برنامه برخی چهره‌های شناخته شده حوزه ادبیات به بیان نظرات خود پرداختند و رهبر انقلاب نیز در ادامه توصیه‌ها و نکاتی را بیان داشتند.
🌷 آرامش در میان تلاطم 📝 روایت خانم وجیهه سامانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب: 🔹 روز نشست رونمایی از تقریظ رهبری بر اولین باری بود که توفیق حضور در بیت رهبری را پیدا کردم. آن روز به خاطر شلوغی و ازدحام خانم های حاضر در نشست، نماز ظهر را از دست دادیم و فقط به نماز عصر رسیدیم. 🔸 بعد از نماز هم آقا سرپایی چند کلامی با فرنگیس و نویسنده صحبت کردند و رفتند و سهم ما فقط دیداری کوتاه سرشار از شعف و شادمانی بود. همین هم برای مان کافی بود. همین که در فاصله کمتر از نیم متر بایستی و ولی امر مسلمین جهان و حضرت آقایی که یک تنه دارد را در امواج متلاطم و سهمگین و طوفانی روزگار هدایت می کند، ببینی؛ برای مان مثل خواب بود. از سرمان هم زیاد بود. 🔹آن روز شش نفر از دوستان خوب و مجریان توانمند تلویزیون هم در برنامه حضور داشتند و قرعه به نیک بختی ایشان افتاد و هرکدام انگشتری از آقا هدیه گرفتند. در مسیر برگشت با دوستان می گفتیم به نماز ظهر که نرسیدیم، فرصت حرف زدن و شنیدن صحبت های آقا که دست نداد، لااقل کاش به ما هم انگشتری می رسید... که نرسید. و آن روز تمام شد. و ما به خانه برگشتیم. اما حلاوت و لذت همان دیدار کوتاه که مثل نسیمی زودگذر وزید و گذشت و تمام شد، با ما ماند. 🔸تا چند روز قبل که گوشی همراهم زنگ خورد. از حوزه هنری بود. دعوت می شدم تا همراه جمع محدودی از دوستان نویسنده، در نشستی خصوصی با رهبری شرکت کنم. باور کردنی نبود. دو دیدار در عرض کمتر از دو هفته... آن هم بعد از همه این سال ها که حسرتش به دلم مانده بود... 🔹پنجشنبه برخلاف روز رونمایی کتاب فرنگیس، از جمعی حدود سی نویسنده منتخب، فقط چهار خانم نویسنده بودیم. این بار زودتر از اذان در آن دو اتاق تو در توی ساده و بی پیرایه همیشگی، در انتظار صف کشیدیم تا آقا وارد شوند. 🔸نماز را به جماعت خواندیم. این بار تمام و کمال. بعد از نماز همه در یک اتاق جمع شدیم و دور تا دور نشستیم. آقای علی‌محمد مودب یک به یک دوستان نویسنده را معرفی کردند. سریع و موجز و خلاصه. بعد از معرفی از آقا پرسیدند: چقدر زمان داریم؟ آقا گفتند: باید همان اول سوال می کردید. الان یک ربع است از وقت تان گذشته... همه خندیدیم. 🔹 چون فرصت کم بود، قرار شد فقط بعضی از دوستان صحبت کنند و از دغدغه ها و مشکلات و پیشنهاد های شان درحوزه کتاب و ادبیات و چاپ و نشر بگویند. 🔸 خانم تجار به عنوان بانوی پیشکسوت شروع کردند. داشتم با خودم فکر می کردم چطور می توانیم از آن انگشترها از آقا هدیه بگیریم؟ چطور باید عنوان کنیم؟ گفتنش سخت بود. خیلی هم سخت بود. اما اگر نمی گفتیم هم، از دست مان می‌رفت و دیگر معلوم نبود کی و کجا و چطور بتوانیم به دیدار آقا بیاییم و اصلا بشود یا نشود و قرعه به نام مان بیفتد یا نیفتد و... 🔹 در همین جنگ و جدل ها با خودم بودم که یک دفعه آقای مودب اسم من را بردند. با تعجب نگاه شان کردم. یکی از آقایان فیلمبردار به سرعت میکروفن پایه دار را مقابلم تنظیم کرد. اصلا فکرش را نمی کردم فرصت به صحبت کردن من هم برسد. آمادگی اش را نداشتم. از قبل کسی چیزی به ما نگفته بود. فقط می دانستیم از جمع خانم ها قرار است خانم تجار صحبت کنند. 🔸 حتما مکثم طولانی شده بود که آقای مودب دوباره صدایم کردند. شروع کردم و هرطوری بود نکاتی که به ذهنم می رسید بیان کردم. اول از فرصتی که دست داده بود تشکر کردم. بعد از دغدغه همیشگی ام که همان معضل ضعف در سیستم پخش کتاب در تهران و شهرستان ها بود، نکاتی را گفتم. از لزوم توجه بیشتر به بانوان نویسنده که کم کم دارند گوی سبقت را از آقایان می برند هم حرف هایی زدم. دست آخر هم دلم را به دریا زدم و گفتم که از روز رونمایی کتاب فرنگیس و انگشترهای اهدایی شان به دوستان رسانه ای، این حسرت به دل مان مانده. اقا خنده ای کردند و گفتند ان شاالله... 🔹 در فضایی کاملا دوستانه و صمیمی، تقریبا نیمی از دوستان نویسنده فرصت پیدا کردند تا از دغدغه ها و گلایه ها و مشکلات شان بگویند و بشنوند. آقا هم به دقت به همه حرف ها گوش می دادند و هر جا لازم بود، نکاتی را می گفتند.
ادامه از مطلب قبلی 🔺 🌺 دست آخر هم نیم ساعتی برای مان صحبت کردند و از لزوم توجه بیشتر به رمان و عقب بودن مان در این عرصه مهم و تاثیر گذار گفتند و اینکه ملت ها را باید از روی داستان ها و رمان های شان شناخت. گفتند البته حرکت های خوبی در این زمینه شروع شده و آثار خوبی از جوانان نوشته شده و این که به آینده ادبیات داستانی و رمان ایرانی بسیار امیدوارند. مثل همه چیزهای دیگر که یاس و ناامیدی و تردید در وجودشان دیده نمی شود و فقط امید و روشنی ست که در کلام و نگاه شان موج می زند. 🔸 کمی بعد انگشترهای مان را آوردند. خوش حال بودیم، اما هنوز یک چیزی کم بود. جلسه که تمام شد، انگشترها را بردیم پیش آقا و گفتیم این طور قبول نیست، ما می خواستیم از خودتان هدیه بگیریم! 🔹 آقا باز هم خندیدند و گفتند اشکالی ندارد. انگشترها را گرفتند و دعایی خواندند و به ما برگرداندند. ما هم کتاب های مان را به رسم یادبود به ایشان هدیه دادیم و کتاب "خواب باران"م در دستان حضرت آقا نشست. 🔸 حالا دیگر جماعت آقایان جلو آمده بودند و ما به ناچار کنار کشیدیم. انگشتر عقیق در دست، گردن می کشیدم تا یک بار دیگر حضرت آقا را از میان ازدحام حلقه پیرامون و جمع مشایعت کننده ببینم. به این فکر می کردم چه زود و چه نیکو تیر دعایم به هدف استجابت رسید. 🔹 به این فکر می کردم که سه ساعت دیدار چه زود گذشت! درست مثل یک پلک بر هم زدن... و اینکه آیا درباره عمری و مجالی و فرصتی برای دیدار دست می دهد؟ به این که برخلاف آشوب و هیاهوی آن بیرون، چه آرامش ناب و زلالی در این اتاق های تو در توی ساده و صمیمی موج می زند. و به این که... چقدر دل آدم این جا قرص می شود. قرص و محکم و مطمئن... 📝 به قلم وجیهه سامانی ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌺 «عزت مادری در این است» ✊️ رهبر انقلاب: من مادران شهدائی را زیارت کردم که بجد و با صدق واقعی میگفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم؛ دروغ نمیگفتند. 💝 احساس عزت و افتخار میکردند، به خاطر اینکه فرزندانشان در راه خدا شهید شدند. ❇️ البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طوری که عمه‌ی ما زینب کبری‌ (سلام الله علیها) فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا». ۱۳۸۹/۷/۲۸
❣️ماجرای فرنگیس ☘️روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت چهارم 🌟آقا به سمت دیگر جمعیت رفتند. جایی که گروهی دیگر از مهمانان ایستاده بودند. به آقای سرهنگی گفتند «شما خیلی کار مهم و ارزشمندی می‌کنید.» از ادبیات و نگاه زنانه گفتند که چقدر به ادبیات دفاع مقدس کمک کرده است. آقا تأکید کردند که در حوزه ادبیات دفاع مقدس از همین الان باید برای ۲۰ سال آینده برنامه‌ریزی کنید. 🌟دغدغه‌های فرهنگی رهبر و توجه ویژه به ادبیات دوران دفاع مقدس و نگهداری از ذخیره‌های بی‌همتای جنگ، برایم شوق‌انگیز بود. 🌟من هنوز همان‌جا ایستاده بودم. خانم ضرابی‌زاده آمد عقب جمعیت. او را از «دختر شینا» می‌شناختم. اما اولین بار بود می‌دیدمش. هیجان‌زده و خوشحال از عنایت ویژه آقا درباره کتاب گلستان یازدهم. چندبار با هیجان درباره جمله‌های آقا بابت کتابش برایم حرف زد. 🌟خانمی از صبح مدام همراه ایشان بود. دوست داشتم بدانم کیست و چرا به این جمع دعوت شده. راستش ترسیدم بپرسم. ترسیدم بپرسم و آدم معروفی باشد و من نشناخته باشمش و طرف توی دلش بگوید این، یعنی من چقدر از ماجرا پرت است ولی سلام کردم. به من لبخند زد و جواب سلامم را داد. بی‌مقدمه پرسید او را می‌شناسم یا نه. افتاده بودم در دامی که نباید می‌افتادم. گفتم نمی‌شناسم. خندید و گفت که همسر شهید است. راوی کتاب گلستان یازدهم که قهرمانش شهید چیت‌سازیان است. خانم ضرابی‌زاده آمد وسط و گفت: بله! ایشان اصلاً خود گلستان یازدهم است. همسر شهید چیت‌سازیان سرش را پایین انداخت و خندید 🖊روايت اين دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است. ❣️ @khamenei_Reyhaneh