#تبذیر
يه كار قشنگ تو رستوران هتل
👌هر روز هم عددِ وزن دور ريز كمتر می شد.
کانال خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
@khameroon
#اسراف
#تبذیر
با همسرم رفته بودیم رستوران!
چون هردو به اندازه یک نفر غذا می خوردیم؛ فقط یه غذا سفارش دادیم...
وقتی غذامون رو آوردن، میز بغلی خیلی بد به ما نگاه میکردن ...
- چرا؟
- چون میخواستیم اسراف نشه و برای دو نفر، فقط یه غذا سفارش داده بودیم! همین!!
نگاه های سنگین و تحقیرآمیز اونا تا آخر همراه ما بود!! ولی اصلا مهم نبود! چون رضایت خداست که مهمه نه مردم...
خیلی از اوقات همین کارو میکنیم و دوتایی یه غذا سفارش میدیم...یا اگر غذا اضافه بیاد، بدون خجالت ظرف میگیریم و اضافه اش رو همراهمون میاریم...حتی اگر مقداری نون اضافه مونده باشه اونو برمی داریم...
🔸چون رستوران ها همه ی غذاهای اضافی رو دور می ریزن🔸
و به همین روش اسراف نکردن رو به شکل عملی به بقیه آموزش میدیم...
کانال خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
@khameroon
#تبذیر
همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود.سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند.😇
یک بار، تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت.ما هم که تا به حال این همه کمپوت را یکجا ندیده بودیم،یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم،آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.😐در همین حین، #حاج_همت با شهید_رضا_چراغی داشتند عبور می کردند.پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی📷 هم به گردنش انداخته بود.وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوتها افتاد، جلو آمد و گفت:" برادر، می شود یک #عکس با هم بیندازیم!📸
گفتم:" اختیار دارید حاج آقا، ما افتخار می کنیم".کنار هم نشستیم و با هم عکس گرفتیم. بعد بلند شد، تشکر کرد و گفت:" خسته نباشید، فقط یک سئوال داشتم
گفتم:" بفرمایید حاج آقا".
گفت:"چرا کمپوتها را اینطور باز می کنید؟"😕گفتم:" آخر حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم."در حالی که راه افتاد برود، خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت:" برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری".😃
بدون اینکه صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم.
بعد از رفتن او، فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند😊☝️ ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش کشیده بود....🌹
#فرمانده_دلهـا
#خاطرات_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@khameroon