eitaa logo
نکات ناب در مورد خمسه طیبه
202 دنبال‌کننده
248 عکس
298 ویدیو
77 فایل
در این گروه فقط مطالب در موضوع اهل بیت و نکات مربوط به آن است ارتباط با ادمین👇 @valiyeasr12
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔷🔶 👈🏼👈🏼 مرحوم نقل فرمودند که: «در بغداد مردی نصرانی به نام (یعقوب) مبتلا به مرض استسقاء بود که از معالجه آن نامید شده بودند و به طوری بدنش ضعیف شده بود که توان راه رفتن نداشت. ▫️او می گوید: مکرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنکه در سال (۱۲۸۰ هـ.ق) در عالم خواب سید جلیل القدر نورانی را دیدم که کنار تختم ایستاده، و به من گفت: اگر شفا می‌خواهی باید به زیارت کاظمین بیایی. ▫️از خواب بیدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم. مادرم که مسیحی بود گفت: این خواب شیطانی است. دو مرتبه خوابم برد. این مرتبه زنی را در خواب دیدم باچادر و روپوش که به من گفت: برخیز که صبح شد آیا پدرم با شما شرط نکرد که او را زیارت کنی و تو را شفا بخشد؟ گفتم پدر شما کیست؟ گفت: موسی بن جعفر. گفتم شما کیستی؟ فرمود: من معصومه خواهر رضا (علیهم‌السلام) هستم. ▫️ از خواب بیدار شدم و متحیر بودم که به کجا بروم؛ به ذهنم آمد که به خدمت بروم. به بغدادی رفتم تا به در خانه او رسیدم، در زدم صدا آمد کیستی؟ گفتم: در را بازکن. همین که سید صدایم را شنید به دخترش گفت: در را باز کن که یک نفر نصرانی است آمده مسلمان شود. ▫️وقتی بر او وارد شدم گفتم: از کجا دانستید که من چنین قصدی دارم؟ فرمود: جدم در خواب مرا از قضیه خبر داد. او مرا به کاظمین نزد برد؛ داستان خود را برایش گفتم، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت کاظم علیه‌السلام بردند و مرا دور ضریح طواف دادند عنایتی نشد. ▫️از حرم بیرون آمدم احساس تشنگی کردم؛ آب آشامیدم، حالم منقلب شد و روی زمین افتادم، گویا کوهی بر پشتم بود و از سنگینی آن راحت شدم. ورم بدنم از بین رفت و زردی صورتم به سرخی مبدل شد و دیگر اثری از آن مرض ندیدم. ▫️خدمت شیخ بزرگوار رفتم و به دست ایشان مسلمان شدم.. 📚 ، مرحوم میرزای نوری، ج۲، ص۱۶۹ 🆔 @khamse5
علیه‌السلام 🔷🔶 👈🏼👈🏼 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي‌عُمَيْرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الشَّامِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي رَجُلٌ بِالشَّامِ يُقَالُ لَهُ هِلْقَامُ بْنُ أَبِي‌هِلْقَامٍ قَالَ: أَتَيْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! عَلِّمْنِي دُعَاءً جَامِعاً لِلدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَوْجِزْ. فَقَالَ: قُلْ فِي دُبُرِ الْفَجْرِ إِلَى أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ: 🔅سُبْحَانَ الله اَلْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَسْأَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ. قَالَ هِلْقَامٌ: لَقَدْ كُنْتُ مِنْ أَسْوَإِ أَهْلِ بَيْتِي حَالاً فَمَا عَلِمْتُ حَتَّى أَتَانِي مِيرَاثٌ مِنْ قِبَلِ رَجُلٍ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ بَيْنِي وَبَيْنَهُ قَرَابَةً وَإِنِّي اليَوْمَ لَمِنْ أَيْسَرِ أَهْلِ‌بَيْتِي. وَمَا ذَلِكَ إِلاَّ بِمَا عَلَّمَنِي مَوْلاَيَ العَبْدُ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ. 📝 می‌گويد كه: مردى در شام به نام گفت: من نزد امام كاظم (عليه‌السّلام) رفتم و به او گفتم: قربانت! دعائى به من بياموز كه جامع دنيا و آخرت باشد و كوتاه بفرما. در پاسخ فرمود: دنبال نماز بامداد تا بر آمدن آفتاب بگو: سبحان اللّٰه العظيم وبحمده واستغفر اللّٰه واسأله من فضله. گويد: من ميان خاندانم از همه بدحالتر بودم و بر اثر اين دعاء،ندانسته ميراث مردى به من رسيد كه گمان نمى‌كردم با من خويشاوند باشد و من امروزه در خاندانم از همه توانگرترم و سببى براى آن نمى‌دانم جز آنچه مولایم آموخت. 📚 کافی، ج۲، ص۵۵۰ 🆔 @khamse5
علیه‌السلام من و توسل به صحن و سرای موسی بن جعفر سر ارادت ‌نهادم بپای موسی بن جعفر جهان هستی و جانش فدای نطق و بیانش که لب گشاید به مدح و ثنای موسی بن جعفر قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش رضای حق را بجو در رضای موسی بن جعفر به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل که کل رحمت بود در عطای موسی بن جعفر هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش هزار حاتم گدای گدای موسی بن جعفر کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش مسیح بیمار دارالشفای موسی بن جعفر نه می دهم دل به طور و نه می کنم رو به سینا که سینه ام گشته دارالولای موسی بن جعفر عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش کع فیض گیرد به غیظ از دعای موسی بن جعفر کجا نیازم به درمان و یا به ناز طبیبان که درد خواهم به شوق دوای موسی بن جعفر ز عالمی پا کشیدم به کوی جانان رسیدم ز ما سوی دل بریدم سوای موسی بن جعفر نه عاشق خنده ی گل نه مستم از صوت بلبل که خیزد از بند بندم نوای موسی بن جعفر خوشم که صورت گذارم شبی به دیوار زندان که بشنوم نغمه ی دلربای موسی بن جعفر ز دیدگان اشک ریزد ندای العفو خیزد دل سحر از طنین صدای موسی بن جعفر به سجده آن جان جانان چنان شده نقش زندان که گشته تن در نظر چون عبای موسی بن جعفر ز خاندانش جدا شد به یاری دین فدا شد الا که جان دو عالم فدای موسی بن جعفر نگشت با آن غم دل ز دوست یک لحظه غافل نبود زنجیر قاتل سزای موسی بن جعفر خدا گواهی ز دردم چه می شود دفن گردم به دامن تربت با صفای موسی بن جعفر ز گریه بسته گلویم کجا روم با که گویم که خون روان شد به زندان ز پای موسی بن جعفر سیاه چال، آشیانه به کتف و گردن نشانه غروبها تازیانه غذای موسی بن جعفر چو باغبان در غم گل ز هجر و سنگینی غُل خمیده گردیده قدّ رسای موسی بن جعفر جنازه بر تخته ی در مشیّعش گشته مادر فتاده زاری کنان در قفای موسی بن جعفر سرشک غم آب و دانه شراره ی دل ترانه خموش شد مخفیانه صدای موسی بن جعفر رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری ز چشمه معصومه اشک عزای موسی بن جعفر به سینه تا هست آهش به ناله تا هست سوزش هماره «میثم» بگرید برای موسی بن جعفر 🆔 @khamse5