یکی از جوکهای دوران بچگی این بود
الاغه با گوره خره مسابقه میدن.گورخره برنده میشه الاغه میگه من قبول ندارم تو لباس ورزشی داشتی😁😂😂
بی مزه بود؟ ☺️
خودمم میدونم😁😂😂😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
به بابام گفتم برام ساندویچ کالباس بگیره رفته سوسیس گرفته!
میگم چرا سوسیس گرفتی!؟
میگه گربه گربه اس دیگه بخور 😐😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
از يک مشهدی پرسيدن با کدوم عبادت بيشتر حال میکنی؟
- گفت: نماز ميت ...!!
پرسيدن چرا؟
- گفت:
وضو که نِمِخه ،
رکوع و سجده هم که نِدِره ،
صِفشم که خِرتوخِره!
کِفشاتِم دِر نِمييری گم نِمِره ،
آخرشم نهار مِدِن ،
اِزی بيتر چِه مِخِی؟😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
میدونی تلخ ترین چیز زندگی چیه؟
این که در فریزر رو باز کنی ظرف بستنی شکلاتی رو ببینی خر کیف شی بعد درشو باز کنی ببینی توش پیاز سرخ کرده فریز شده باشه...!😂😂😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
با بابام تو ماشین بودیم کولر ماشین رو روشن نمیکرد، گفتم میدونستی وقتی هوا گرمه اگه بجای روشن کردن کولر شیشهها رو بدی پایین استهلاک ماشین خیلی بالاتر میره؟ گفت پس واسه همینه اینقدر مصرف بنزین بالاست، بعد شیشهها رو داد بالا بدون کولر به راهمون ادامه دادیم.😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمندی مغروری به او رسید و با تکبر گفت:
بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!
کشاورز نگاه معنا داری ب او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم!!! 😂
@khandeon
🎋🤪 #خنده_انلاین 😜🎋
فاميلامون كلا پنج دقيقه ميان همو ببينن
سه ساعت دم در خدافظيشون طول ميكشه😐
واسه شما هم همینه؟🤔😅
@khandeon
🌺🍃 #خنده_انلاین 🌺🍃
معلم ریاضی: چرا ریاضی نخوندین؟
بچه ها: امتحان عربی داشتیم
معلم عربی: چرا عربی نخوندین؟
بچه ها: امتحان ریاضی داشتیم!!
یادتونه؟😂
@khandeon
🌺🍃 #خنده_انلاین 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصول صحیح تربیتی به شیوه والدین در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد :)
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
@khandeon
🤪🍃 #خنده_انلاین 😜🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂😂😂😂
وقتی ازم میپرسن چطوری میخوای
امتحانای این ترمو پاس کنے😂
@khandeon
🍃🤪 #خنده_انلاین 😜🍃
📚#یک_داستان_یک_پند
✍️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام میداد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیدهایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمدهای و من تو را میبینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
🌿مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانهای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست. پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی میشکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، میبینی ظرف تو را میشکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمیگردی.
‼️مجنون سخنی به راز گفت:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
♨️عاشقان #خــدا نیز چنیناند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آنها را سریع #اجابت نمیکند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال #عبادت_شان ببیند.
https://eitaa.com/roman_kadeh
@roman_kadeh