💕💕💕💕💕💕
#کودک
کودکان خود به خود خشونت را بروز نمی دهند ، ما در شکل گیری آن دخیل هستیم
مسلما هیچ کس دوست ندارد که فرزندی خشن و پرخاشجو تربیت کند و کودکش در آینده بهخاطر این عصبی مزاج بودن، لطمات شدیدی را متحمل شود.
اما متأسفانه برخی از والدین خواسته یا ناخواسته با عملکرد تربیتی خود، فرزندشان را به سمت پرخاشگری و خشونتطلبی سوق میدهند و گاهی این والدین چشم باز کرده و میبینند نوجوانی عصبی و نا آرام روبهرویشان قرار دارد که دیگر قابل تغییر و کنترل نیست.
اگر شما بهعنوان یک والد خوب بتوانید خشمهای غیرمنطقی و غیرقابل کنترل را از صحنه زندگی خود حذف کنید، میتوانید خلاقیت و شادابی و رضایت از زندگی را به وی هدیه دهید.
#خانم_موذنی
#مدرس_مشاور
💕💕💕💕💕💕
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
☆شماره 4
#همسرانه
🌺یکی از عوامل عدم وفاداری فردان
🌹سرزنش شدن مرد توسط زن🌹
🌹 تحقیر و سرزنش کردن مرد باعث شکسته شدن اقتدار او خواهد شد و از او فردی پرخاشگر و عصبی خواهد ساخت که دیگر همانند سابق، همسرش را دوست نخواهد داشت.
مرد دوست دارد برای همسرش بهترین باشد.
وقتی شما به عنوان شریک زندگی اش عیب او را بیان می کنید، او اولین احساسی که می کند این است که شما او را بهترین نمی دانید و این بسیار خطرناک است.
🌹وقتی خانمی به همسرش میگوید:
صدبار گفتم این کار را نکن !گوش نکردی حالا نتیجه اش را دیدی! توهمینی دیگه! بیا میدونستم این جوری میشه !بفرما اینم آخر هنرهای جنابعالی !
درواقع دارد او را سرزنش میکند .
رابطه ای که در آن سرزنش یا سرکوفت باشد رابطه ای متزلزل و ناپایدار است که هرلحظه امکان ازهم پاشیدگی در ان وجود دارد .
🌹سرزنش و تحقیر کردن تبعاتی ناراحت کننده دربردارد
🌸۱-اول اینکه باعث به وجود آمدن خصلت لجاجت در همسر می شود و وقتی آتش لجاجت شعله ور شود مدیریت رفتار و گفتار از کنترل خارج می شود مثلا وقتی خانمی به همسرش میگوید چرا این حرف را زدی ؟چرا اینکار را کردی؟چقدر تو اشتباه میکنی؟ چرا به خودت نمیایی بسه دیگه !درجواب همسرش به او میگوید دوست دارم !به تو ربطی نداره! همینی که هست . این یعنی شروع لجاجت
🌸۲-دوم اینکه سرزنش کردن موجب بدبینی همسر میشود ونور محبت راآرام آرام درمیان زن و شوهر کم سوءکرده و آتش کینه و دلخوری را شعله ور تر می کند
🌸۳-سوم اینکه وقتی زن و شوهری مدام در حال ایراد گرفتن از یکدیگرو و یادآوری اشتباهات گذشته شان به هم هستندبه نوعی به طرف مقابل جرآت بیشتری برای انجام دادن ان کار اشتباه می دهند .
بدانید بدترین سرزنش ها به جهت امری است که بود و نبودش در دست خود شخص نیست ممکن است همسر ما خود یا خانواده اش نقص هایی داشته باشندکه در به وجود آمدن آن تقصیری نداشته اند مانند قیافه همسر،فقر او یا خانواده اش سواد کم پدرو مادر،شاءن اجتماعی ویا طلاق والدینش پس سرزنش به جهت این عیبها نشان از بی انصافی درما دارد .
🌹زوجینی که رفتار تحقیر آمیزنسبت به هم دارند زن و شوهر بودن خود را فراموش میکنندودر زندگی زناشویی به یکدیگر بی احترامی می کنندوهمدیگر را مسخره کرده وبا طعنه صحبت میکنند و سعی می کنند همسر خود را حقیر جلوه دهند زمینه عدم وفاداری و خیانت همسرشان را به وجود می آورند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿
#کارگاه_آموزشی_خودآگاهی
✳️ ویژه بزرگسال
برخی از عناوین
🌻 مولفه ها واجزای خودآگاهی
🌻شناسایی احساسات و خود پنداره
🌻 عزت نفس احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس
#استاتید
سرکار خانم سرلک
کارشناس ارشد اخلاق اسلامی
سرکار خانم رمضانعلی زاده
کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی
#مدت_دوره : ۱۵ ساعت در قالب ۱۰ جلسه حضوری
#هزینه_دوره : ۱۰۰ هزار تومان
زمان برگزاری یکشنبه به تاریخ ۹۹/۱۱/۵ ساعت ۵ عصر
☎️ جهت ثبت نام و اطلاعت بیشتر تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_هفدهم
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ...
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ...
گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت...
اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ...
این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ...
👈ادامه دارد…
امام على عليه السلام:
با دانشمندان، همنشینی کن تا دانش ات افزون گردد، و ادبت نیکو شود، و تزکیه نفس یابی
جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ، ويَحسُن أدَبُكَ، وتَزكُ نَفسُكَ
غررالحكم حدیث4786
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
صبح آمده
برخیزڪه خورشید تویے
درعالم
ناامیدے ،امیدتویے
درجشن
طلوع صبح درباغ وجود
آن گل ڪه
به روے صبح خندیدتویی
سلام همراهان همیشگی صبحتون زیبا🌹🌹
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
♥️♥️
♥️
موسی کودکی شیر خوار بود...
او را از ترس فرعون به دریا انداختند...
و او در نهایت ضعف و ناتوانی بود...
اما غرق نشد...
اما فرعون در همان دریا غرق شد؛
در حالی که در نهایت قدرت بود..
❤️ هر کس باخدا باشد
ضعفش ضرری نمی رساند
💔 و هر کس بی خدا باشد
قدرتش نفعی نمی رساند
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🌾🍃🌾🍃
🍃
#کودک
#عزت_نفس
عزت نفس یعنی:
🔹من ارزشمندم
🔸من دوست داشتنی هستم
🔹من مورد قبول دیگران هستم.
🌷معمای بی انتهای کودک در حال رشد این است:
مادر و پدرم ؛ " مرا دوست دارند، مرا دوست ندارند"
بنابراین به چهره مادر و پدر و حرکات آنها و علائم مبهم دیگر می نگرد تا دریابد آیا به او توجه مثبت دارند؟
زمانی که والدین، به او توجه مثبت دارند، نگرشی که کودک نسبت به خودش پیدا می کند نیز "#مثبت" خواهد بود.
یعنی یاد می گیرد برای خودش #ارزش_قائل باشد.
اما اگر افراد مهم زندگی به کودک "#توجه_مثبتی" ارائه نکنند، کودک نیز برای خودش ارزشی قائل نخواهد شد.
🌷از این پس کودک به جای تلاش برای رشد و پیشرفتِ خود و شکوفا کردن استعدادهایش، بیشتر به دنبال "#جذب_توجه_مثبت_دیگران" خواهد بود.
و تلاش خواهد کرد رفتارهایی را برگزیند تا در جهت خوشامد دیگران باشد ، حتی اگر خودش از آن کار رضایت نداشته باشد....
🔹مثل کودکی که صرفا به دلیل دریافت توجه مثبت به کلاس موسیقی می رود.
🔸یا کودکی که در کنار والدین کمالگرا بزرگ شده و بازی کردن و کودکی کردن جزو کارهای "ممنوعه زندگی" او بوده است...
این کودک وقتی به یک بزرگسال تبدیل می شود، چنانچه به جای کار احیانا تفریحی بکند، چون با خودپنداره اش هماهنگ نیست احساس ناخوشایندی به او دست خواهد داد.
🌷در واقع وقتی افراد طبق " #ارزشهای_دیگران " زندگی می کنند که اصطلاحا به آن "#شرایط_ارزش" می گویند، تنها در صورتی برای خودشان ارزش قائل خواهند شد که طبق این شرایط زندگی کنند.....
یعنی شرایطی که والدین برایشان تعیین کرده اند.
در نتیجه تنها زمانی "احساس #رضایت از خود و #ارزشمند بودن" را خواهند داشت که به آن "#موفقیت_تعریف_شده" برسند.
یعنی ارزش های دیگران آنها را کنترل می کند ( نه تجربه های اصیل خودشان) ..
و به جای "گرایش به #خودشکوفایی" بر اساس "تجربیات و ارزش های خودمان" ، "توجه مشروط دیگران" را الویت می بخشیم.
🌷چه زمانی این اتفاق نخواهد افتاد؟
زمانی که کودک بر اساس ارزش های دیگران توجه مثبت دریافت نکند..
یعنی "#توجه_مثبت_نامشروطی" از والدین و افراد مهم زندگی اش دریافت می کند....
در واقع کودک پیام های اینچنینی از اطرافیان نگرفته است:
اگر غذایت را بخوری دوستت داریم،
اگر شاگرد اول شوی برایمان عزیز هستی،
اگر پیانیست خوبی شوی می توانی به خودت افتخار کنی،
اگر به رشته ریاضی بروی ما از تو راضی خواهیم بود،
اگر با دختر مورد نظر ما ازدواج کنی ما تو را می پذیریم ؛
زمانی که اینگونه پیام ها به طور مکرر در زندگی فرد وارد نشود می تواند از لحاظ روانی انسان سازگار و سالمی باشد.
#خانم_موذنی
#مدرس
🍃
🌾🍃🌾
🍃🌾🍃🌾🍃🌾
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#نوجوان
🔹تنبلی وسبک تربیتی
🍃جدای از سن نوجوانی که مقداری بی مسولیتی وتنبلی را به همراه دارد.
🍁والدینی هستندکه کارهای فرزندشان را خودشان انجام
می دهند و اجازه نمی دهند تا فرزندشان تکالیفش را خودش انجام دهد.
نوجوان اگردمطمئن باشد کسی کارش را انجام می دهد هیچ اضطرابی برای انجام کارهایش ندارد چون می داند کسی هست که انجام دهد.
بنابراین با نوجوانی مواجه می شویم که تنبلی می کند.🔸
🍁و در مقابل والدینی هستند که بسیار کنترل کننده وسخت گیرند.
نوجوان چون می ترسد کاری که انجام می دهد مورد تایید والدین نباشد یا آن کار را شروع
نمی کند یار ها می کند.
یعنی کم می آورد و ادامه نمی دهد.
بنابراین باز با نوجوانی مواجه می شویم که تنبلی می کند.🔸
🎄باید توجه داشت که برای رفع تنبلی در نوجوان نباید عجله کرد ، زمان می برد.
ابتدا باید براساس توان و مشورت نوجوان به او مسؤلیتی را سپرد.
مثلا آیا موافقی خرید نان و میوه را شما انجام بدهی؟
🎄اگر نوجوان مسؤلیت واگذار شده را انجام داد به نکات مثبت کارهای او توجه کنیم نه نکات منفی.
مثلا اگر همه میوه هاسالم است و یک میوه خراب، به آن یکی توجه نکنیم.
👌هرگز به نوجوان برچسب تنبلی نزنید چرا که احساس گناه می کند و باور می کند که تنبل است پس میلی به انجام کارهایش نخواهد داشت.
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#تداوم_عاشقانه_های_زندگی
(( ویژه نو عروسها و نو دامادها ))
✳️ برخی از عناوین
🌷 شخصیت شناسی همسران
🌷 عوامل صمیمیت و موانع صمیمیت
🌷 چگونه عشق و صمیمیت همسرم را زیاد کنم؟
🌷راههای خاطره انگیز کردن روابط زناشوئی در دوران عقد چیست.؟
#اساتید
سرکار خانم صفوی
سرکار خانم شقاقی
جناب آقای ربانی
✳️ دوره ۱۵ ساعته در قالب ۱۰ جلسه حضوری فقط ۱۰۰ هزار تومان
☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_هجدهم
این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ...
وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ...
- الحمدلله که سالمن ...
- فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...
- همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ...
همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...
زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ...
سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ...
هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ...
توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ...
ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ...
برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ...
همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت
حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ...
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ...
- این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ...
به زحمت بغضم رو کنترل کردم ...
- برگشته جبهه ...
حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ...
- اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ...
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ...
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ...
از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم...
- باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ...
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ...
- چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ...
نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ...
- برو ...
و من رفتم ...
👈ادامه دارد...
امام صادق عليه السلام:
خانه اى كه در آن، كتاب خداوند متعال خوانده شود، چنان نورى از آن بر آسمان مى تابد كه در ميان خانه ها ، شناخته مى شود
الدّارُ إذا تُلِيَ فيها كِتابُ اللَّهِ تَعالى كانَ لَها نورٌ ساطِعٌ فِي السَّماءِ تُعرَفُ مِن بَينِ الدّورِ
بحارالأنوار ج 92 ص 203
https://eitaa.com/khaneAram_Basir