eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
328 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🖤🖤 (1) روای : ز-س- لاجوردی 🍃 *سفر اربعین، یه سفر نبود* هرسال درسی برایمان داشتی آقاجان. دانشگاهی بود، پراز درس... نظیر این دانشگاه هیچ جا نبود، *سفر اربعین* هرسال درسی می داد که هیچ کلاسی یاد نمیداد پنج سال متوالی درایام اربعین توفیق زیارت آقا امام حسین (ع) روزیم شده بود هرسال آقا بیشتر از سال قبل من رو به خودم میشناساند، خودی که پنهان بود واز آن بی خبربودم.. این سفر را هرسال با گروهی از دوستان میرفتیم ، همراه فرزندانم. همسرم هرسال قبل از ما مشرف میشد، آقا به ایشون نظر ویژه ای داشت وتوفیق خادمی زائرا رو بهشون عنایت کرده بود.. این بود که ما هرساله مجبور بودیم با یه عده از دوستان سفر کنیم 🔸حس عجیبی بود، در گروهی بودیم که همه با خانواده بودند و ما تنها... 😢 چقدر همه هوای مان را داشتند ... ایام اسارت خانم حضرت زینب (س) و بچه های ابا عبدالله بود، گاهی که غربت رو حس میکردم، دلم میگرفت، یاد غربت بانوی کربلا می افتادم، *و با خودم میگفتم * غربت ما کجا و غربت خانم کجا!😔 چقدر همراهان به ما خدمت میکردند. اصلا دراین سفر هرکس دنبال راهی بود تا سهمی درخدمت رسانی زائرای امام حسین(ع) داشته باشد. همه به خدمتگذاری می اندیشیدندودلها یکدل شده بود... مهم نبود که چه کسی هستی، همین که مقصدمان یکی بود کفایت میکرد.. عشق امام حسین وتوجه ایشان همه رو یکدل کرده بود... گاهی که بچه ها بی تاب میشدند به اونها میگفتم، هروقت خسته شدید بگید یا زینب... 🔆چه قدرتی میداد به بچه ها این یازینب گفتن ها... در این سفرها اتفاقاتی افتاد که من رو متوجه خصلتهای درونی ام کرد، صفتهایی که ازآنها بی خبر بودم ودر وجودم جولان میدادند غافل از نفسم بودم واو حیله گری میکرد... 🍃🍃 در حالی که از خودم مطمئن بودم... 🔹مرا با این غفلتها آشنا یم کردی تا به هوش باشم برای برطرف کردنشان، 🔹قوتم دادی برای درست کردنشان 🔹آقاجان در این سفر دوستی دنیا رو از دلم بیرون کردی، 🔹آقا جان دراین سفر یاریم کردی به حال خودم بگریم آقاجان هرسال عادتم دادی به این درسهای دانشگاهت امسال بی تاب هستم. چه شد، آقا، امسال، چرا محرومم کردی! 😔 همان بیمارم که تو بهبودم بخشیدی 🌱من همان ناتوانم که یاریم نمودی 🌱من همان گمراهم که راه نشانم دادی 🍃◼️🍃◼️🍃◼️ ◾سال گذشته، چند هفته قبل از سفر،بصورت اتفاقی با مادر شهیدی آشنا شدم،! دخترم همراهم بود، مادرشهیدی که چهار فرزند خودش رو درراه خدا تقدیم کرده بود، ادامه دارد.... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🖤🖤🖤 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
🖤🖤🖤 #بهترین_سفر_اربعین_من(1) روای : ز-س- لاجوردی 🍃 *سفر اربعین، یه سفر نبود* هرسال درسی برایمان د
🍃 (2) آشنایی من با این مادر شهید دراین ایام حکمتی داشت . زیاد اسمشون رو شنیده بودم اما هنوز ایشون رو ندیده بودم ایشون گفتند: چقدر دوست دارند زیارت امام حسین(ع) را در ایام اربعین همراه زائران پیاده تجربه کنند میگفتند: خوشابحالتان، کاش این سفر قسمت من هم میشد، دخترم از وقتی که خاطرات شهادت فرزندان ایشون رو شنیده بود، منقلب شده وگریه میکرد به من گفت: مامان میشه ما حاج خانم رو با خودمون ببریم، نمیدونم چطور بدون اینکه فکری بکنم، گفتم چرا که نه، اما حاج خانم معلوم نیست بتونن با ما سفر کنند، سفر با اتوبوس برای ایشون سخته، حاج خانم با اشتیاق گفت :من براتون زحمتم. اما، چرا نتونم، اگه شما منو ببرید، من ازخدامم هست... گفتم، شما دعا کنید، انشاالله سفر اربعین روزی همه ما بشه 🍃🍃🍃 بعداز دیدار با حاج خانم، دخترم با کلی اصرار، پدرش رو راضی کرد، پدرش میگفت آخه من که دنبالتون نیستم.. چطور میخواید از پس ویلچر وشرایط سخت سفر بربیایید، گفت، باباجون تواین سفر همه منتظرن تابه هم کمک کنند، حتما کسانی خواهند بود کمکمون کنن ➿➿➿➿➿➿➿ حاج خانم حسابی پیگیر شده بودند. دیگه نمیتونستم بگم نه،ازطرفی خودم هم با دوتا بچه امسال تنها بودم . توکل کردم به خدا، ته قلبم مطمئن بودم، گفتم خودت دعوت کردی آقاجان، خودت هم راه را باز کن اما همسرم نگران بودند. همسرم گفتند:یه بار حاج خانم رو با ویلچر یه زیارت همین نزدیکی، ببرید ببینید میتونید؟ راستش میدونستم نمیتونم،تنهایی این کاررو بکنم اما دوباره گفتم، این کارسختیه میدونم اما سپردم به خود آقا.. 🙏 ایشون گفت :مسولیت داره، از عهده شما خارجه... دیگران هم همین هارا میگفتند... حاج خانم دیابت هم داشتند وباید سر ساعت انسولین تزریق میکردند، من اصلا تجربه چنین چیزی رو نداشتم. اینم یه مشکل دیگه... یکی دوروز بعد... ، حاج خانم گذرنامه اش روفرستاد. وتدارکات سفرشون آماده شد، تقریبا هرروز تماس میگرفتند که، کی حرکت میکنیم. نگران بودم، ولی ته دلم امیدوار.. ➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿ ادامه دارد...
... (3) همسرم به کربلا رفتند🍃 من ماندم با دوتا بچه ویه مادر شهید با ویلچر.. 🍃 باخودم گفتم :آقاجان این کار، کارخودتونه، خودت کمکمون باش تواین سفر...🍃🍃 🍃 یک هفته به سفر، اتفاق جالبی افتاد.. دو همسفر که شرایط خاص و تمایل زیادی به سفر اربعین داشتند به ما اضافه شدند و قرار شد همسفر ما شوند 🍃🍃🍃🍃 همسفرای ما یه زوج جوان بودند، که وقتی ماجرای حاج خانم را براشون گفتم، مشتاقانه گفتند :که چقدر خوشحال میشیم دراین سفر خادم این مادرشهید باشیم ... 🍃 مسافر حرم شدیم و اغاز سفر و تا آخر سفر این آقا به تنهایی کار حمل ویلچر حاج خانم رو انجام داد خانمشون هم همه جوره کمک کردند، از تزریق انسولین گرفته تا.... 🍃 سفر چون با اتوبوس بود، کمی سخت بود برای حاج خانم، ما حتی توالت فرنگی سیار برا ایشون با خودمون آورده بودیم 🌹خدا، این دوفرشته رو فرستاده بود. 🌹امام حسین(ع) راه را باز کرد برامون واین دوبزرگوار را وسیله قرارداد، در طول سفر احساس من این بود که فرزندان شهید این مادر همراه ما هستند وخودشون حواسشون به مادرشون هست. ☀️ به واسطه این مادر، به من وبچه هایم هم عنایت دارند. ☀️ نگرانی دیگری هم داشتم، که ایشون امانت هستند، نکند، دچار حادثه ای شوند ، نکند بیمارشوند... سالهای قبل که مشرف میشدیم، بچه ها و خودم، یکی دوروز دچار بیماری میشدیم... اینهاهمه چیزهایی بودند که علاوه برمسئله ایاب ذهاب ومسائل اینچنینی، ذهن مرا به خود مشغول کرده بودند... ادامه دارد.... ➿➿➿➿➿➿➿➿ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#بهترین_سفر_اربعین_من... (3) همسرم به کربلا رفتند🍃 من ماندم با دوتا بچه ویه مادر شهید با ویلچر..
(4) به لطف خدا وبا توسل به آقا امام حسین (ع) وعنایت خاص شهدا، اسباب سفر،همه جوره به راحتی فراهم شد، وبه سلامتی همگی رفتیم... 🍃🍃🍃 درمسیر که میرفتیم، زائرا سوال میکردند که ایشون چطور با این شرایط اربعین اومدند کربلا ومیپرسیدند که مادرتون هستند.. ومن میگفتم که ایشون دوسته دخترم هستند.. همراهی این مادر شهید ودوهمسفر افتخاریمون درس های زیادی برای بچه های من داشت چیزهایی دراین سفر یاد گرفتند که سر هیچ کلاسی به اونها یاد نمیدادند حتی درسالهای گذشته هم تجربه نکرده بودند.. حس مسولیت پذیری که در مقابل حاج خانم درطول سفر داشتند قابل تحسین بود پسرم با مداحی تو مسیر ، سفر رو برامون کربلایی تر میکرد 🚩🚩🚩 اونقدر این مادر شهید خوش اخلاق و خوش سفربود، این سفر برای ما ذره ای سخت وخسته کننده نبود.. این سفر برای ما بی نظیر بود. هرسال ما از راه هوایی میرفتیم، اما امسال سفرمون زمینی بود به ظاهر از سفرهای سالهای قبل سخت تر به نظرمیرسید اما برکت وجود این مادر شهید و حضور فرزندان شهیدش کنا‌ر مون احساس میشد و ما به این واسطه جذاب ترین سفر اربعین را تجربه کردیم... 🍃🍃🍃 چندروزی که در کربلا بودیم، برامون به یاد ماندنی شد درموکب علی بن امام محمد باقر(ع) اسکان کردیم.. واونجاهم ماجراهایی روتجربه کردیم چه مهمان نوازی میکردند خادمای موکب از زائران وعاشقان حسینی، خستگی به اونها راه نداشت، به حالشان غبطه میخوردم، فقط به خدمتگزاری فکر میکردند. وبا شوق واشتیاق تلاش میکردند.. مهم نبود که زائر از کدام شهرو دیار امده باشد.. حتما نگاه مولا به انها بود که این اراده وتوان را داشتند... 🍃🍃🍃 عجیب است به ما میگفتند :خداخیرتان دهد که حاج خانم را هم آوردید کربلا.. اما راستش رو بخواهید. این ما نبودیم که ایشون رو همراه خودمون آورده بودیم، این ظاهر ماجرابود.. درواقع این حاج خانم وپسران شهیدشون بودند که ماهمراهشون به این سفر آمده بودیم... ایشون کلی فدائی داشتند... زائران همه جوره در کارهای روزانه به حاج خانم کمک میکردند.. دخترم موقع غذا برا حاج خانم اول غذا میگرفت ، اماهربارمیدید، چند نفر قبل از اون این کارروکردند... 🍃🍃🍃🍃 اون روزها خیلی زود گذشت وما به لطف خدا به سلامتی به شهرمون برگشتیم با یک عالمه خاطرات شیرین وبه یادماندنی... 🍃🍃 دلتنگی این روزها واداربه مرورخاطراتم کرد.. 🔹چه شد امسال بی نصیب شدم ازاین سفره.. 🔹چه شد دعوتم نکردی آقاجان... شاید دیدی که حقت راسبک شمردم راهم ندادی... شاید ریاکارم شناختی ومحرومم ساختی شاید شکرگزارت نبودم ودعوتم نکردی شاید به بی شرمی درمقابلت مجازاتم نمودی شاید این دوری کیفر گناهانم باشد.. شاید این محرومیت سزای غفلتم باشد... 🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️ https://eitaa.com/khaneAram_Basir