eitaa logo
خوان هشتم را من روایت می کنم
254 دنبال‌کننده
143 عکس
5 ویدیو
0 فایل
ومادرحسنک زنی بودسخت جگرآور.چنان شنودم که چون بشنید،جزعی نکردچنان که زنان کنندبلکه بگریست بدرد.چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.پس گفت:« بزرگامردا که این پسرم بود» تاریخ بیهقی ومن می گویم: بزرگا زنا که این مادر بود… مریم قربانزاده @Shahrbano_mg
مشاهده در ایتا
دانلود
یا شافی ،یا کافی، یا معافی خبر دار شدیم حاج اصغر آقا رفیعی، همان علی اصغر دریادل کتاب دریادل ناخوشند و در بیمارستان بستری شده اند. برای من که سالیانی است افتخار دارم خواهر کوچک شان باشم ، آسان نیست رنج بیماری برادر بزرگوار و سرباز راه ولایت. برای شفای ایشان دعا کنید و حمد شفا بخوانید . https://eitaa.com/khane_8
تصویر علیرضا بود.ایستاده با لباس پلنگی. با عینک فتوکروم که دیدن چشم هایش را سخت تر می کرد.بی سیم به دست با لبخندی که هم بود و هم نبود و سفیدی دو دندان پیشین از بین لبهای خشکی زده اش ... و این شعر «کجایید ای شهیدان خدایی... شهید علیرضا توسلی..» صدای مجری آن برنامه در سبزوار در گوشم زنگ می زد:« شهید علیرضا توسلی...شهید علیرضا...» چقدر طول کشید که به خود آمدم، نمی دانم. سرم را از خشکی دیوار جدا کردن و زیر لب زمزمه کردم:« خوشا به حالت.‌خوشا به حالش که با شهادت به خدا ملحق شد.‌همه از خداییم و به خدا بر می گردیم...» با آرامشی که برای خودم اعجاب آور بود،فاطمه را رو به رویم نشاندم.در چشم های معصوم و‌ پر از پرسش او خیره شدم و گفتم:« خوش به حال شهدا! خوش به حال خانواده شهدا! نمی دانم واقعیت است یا شایعه اما در گروه می گویند بابا شهید شده» فاطمه روی زمین وا رفت.پشتش خالی شد. سیل اشک بود که روی صورتش جاری شد. نه دادی! نه فریادی! نه فغانی! فقط اشک و اشک و اشک... گوشی را به فاطمه دادم تا پیام ها را ببیند. عکس ها را دید و غوره غوره اشک ریخت. بلند شدیم. باید دوتایی خانه را آماده می کردیم. چه قدر خسته بودیم هر دو. خسته خسته. در دلم گفتم:« قربان خستگی علیرضا بشوم. فدای چشم های خسته علیرضا بشوم. خسته نباشی مرد دلاور من! خدا قوت!» آماده شدم تا بروم بیرون و کمبودهای خانه را خرید کنم.ساعت خلوت خوبی برای فاطمه فراهم می‌شد. چیزی که من آرزویش را داشتم. https://eitaa.com/khane_8
دیگر خبری از صندوق و‌کاغذ و اثر انگشت و‌ مهر نیست. در این شرایط عکس یادگاری بچه ها چه می شود ! عکس های اثر انگشت ما و رنگ جوهر و شناسنامه های زرشکی و... خوشبخت ما دهه شصتی ها که همه ی این ها داشتیم و دیدیم. دختر بزرگم پرسید : چرا روی صندوق ها می نویسند « میزان رأی ملت است.» و این دخترک حکیم و متفکرم جواب داد :«چون صندوقها روی میزه. یعنی رأی های مردم روی میزه!» سوای این جواب بانمک،به نظرم کاملا درست جواب داد. روی میز تا وقتی از رأی ملت پر باشد گزینه ی دیگری جا نخواهد شد. https://eitaa.com/khane_8
جلوی این کمد که می ایستم نا خودآگاه ادای احترام می کنم. سلام میدهم به سالار شهیدان و اصحابش. چیزهایی که در این کمد است تقریبا متعلق به ابو حامد نیست. از لحظه شهادت ابو حامد چیزی بر جا نمانده است. مسأله ساده است. موشک مستقیم رژیم منحوس با تن انسان چه می کند؟! حتی یک رشته از لباس ابوحامد هم باقی نماند تا در این کمد بگذارند. همه اینها که اینجا چیده شده نمادهایی از ابوحامدند. یادبودهایی که جلوی چشم فرزندان و میهمانان باشد و یادآوری باشد برای زندگی ما. می دانم که خانم ام البنین روزها و ساعت ها جلوی این کمد می نشیند و زانو بغل می گیرد و به این یادبودها نگاه می کند و حرف می‌زند و گزارش می دهد و راهکار می خواهد . این کمدها که در منزل همه شهیدان است رسالت بزرگی با خود دارند. مادران و همسران و فرزندان دلتنگی شان را با این ها سبک می کنند و مدد می‌گیرند و چادر به کمر میزنند . خانم ام البنین که لحظه به لحظه این ده دوازده سال تنهایی را با خاطرات ابوحامد پر می کند، اسفند ماه دلتنگ تر از همیشه می شود و صفحات بخش پایانی خاتون و قوماندان را می خواند و گفته ها و نگفته هایش را مرور می کند و قلبش داغ ‌می شود. اسفند امسال اما یادداشت پدرانه حضرت آقا که کتاب را مزین کرده حتما خنکای دلش خواهد شد. مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
مهر مادری مثل چشمه ازلی و ابدی است. دخترها از همان دوران کودکی این چشمه را درون خود جاری می کنند . بهانه امروزم یاد دوست عزیزی است که خواهرانه کنار هم بودیم و هستیم. فاطمه مادر دو فرزند است و یک فرزند خوانده هم دارد. این روزها برایش دعا می کنم تا مسافر کوچکش هم به سلامت پا به دنیا بگذارد. فاطمه در این دو سال که برای پسرک یتیمی مادری می کند ،مادر تر از همه ماست. مهر و عاطفه و آغوش او برای کودک بینوایی که تخت شیرخوارگاه همه دارای اش از این جهان بزرگ بود، بهشت است . بهشت هم زیر پای فاطمه است. چه اقبال بلندی دارد آن کودک که هم پدر دارد هم مادر هم خواهر و برادر. دوستان زیادی را می شناسیم . در روزهای کرونا که همه از هم فرار می کردیم به نوزادان شیرخوارگاه علی اصغر پناه دادند و خانواده شان شدند. چه خیر و برکتی است در یتیم نوازی! این جمله یک استاد قرآن است: اگر می خواهید فرزندان تان عاقبت بخیر باشند یتیم سر سفره تان باشد. دو سال از حضور این کودک در خانواده فاطمه می گذرد و او کلمه مامان و بابا و آبجی و داداش را مدام به کار می برد.‌ خوشبخت آدمی که اینها را دارد و خوشبخت تر کسی که دیگری را در این نعمت بزرگ شریک می کند. بچه های فاطمه قلب بزرگی دارند که کودک دیگری را در داشته هایشان شریک کرده اند. فاطمه برای این کودکش هم شبها نخوابید و کنارش بیدار ماند . با تب کردن هایش سوخت و با دندان درآوردنش، دندان به هم فشرد. با زمین خوردن هایش آزرده شد و با بی تابی هایش پریشان شد. هر روز روز این زنان بزرگ و دریادل است. فاطمه جان! روزت همیشه و همیشه مبارک. مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
ما را به سخت جانی خود ،این گمان نبود... از گشتن به دنبال دستور یک دسر خوشمزه و خوش رنگ اگر خسته شویم در جستجوی تزیین یک سالاد یا چیدمان خرما و حلوا می گردیم و دست آخر سراغ همان تزیین همیشگی پودر نارگیل و خلال پسته می رویم. ماه رمضان امسال مثل هر سال حتما دسر عربی و حلوا عمانی و دسر محلبی را سر سفره خواهیم گذاشت تا اهل خانه بین از کدام خوردن و کدام را برای یک ساعت بعد گذاشتن مردد شوند. تلویزیون نمی دانم سریال های شیطان و فرشته اش را باز هم پخش می کند یا نه اما چه خبر از غزه؟! از سفره های کوچک شده مردمش. از کاسه های خالی افطاری و سینی های برچیده شده سحری... اینک ما که همه تلاش مان را برای جذابیت سفره افطار می کنیم یاد آن زن فلسطینی هم باشیم که گوشه خرابه های خانه اش دارد به فرزندان و همسر شهیدش می اندیشد و با گریه های بی صدا یک دانه خرما را از افطار تا سحر زیر زبانش نگه می دارد. یاد آن کودکان که مادران شان را آرزو می کنند و دلشان برای بوی فلافل دم افطار لک زده اما دیگر نه مادر هست و نه خانه ای که بوی روغن سرخ شده پرش کرده باشد. یاد پدرهایی که تک تک جگرگوشه هایشان را با دهان روزه کفن پیچ می کنند و به خاک می سپارند. این روزها که دارم روایت های مردم فلسطین را برای چاپ آماده می کنم می فهمم که ظلم و وحشگیری اشغالگران می تواند چنان کند که مردم غزه همه این زخم ها را ا تحمل کنند اما مقاومت زمین نخورد. ماه رمضان امسال چه سخت میگذرد... ماه رمضان امسال چه سخت می گذرد... مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
من که جبریل نیستم بانو از تو گفتن برای من سخت است کار هرکس نبود، کار تو بود مادر فاطمه شدن سخت است می‌توان گفت بی محبت تو دین اسلام هم نتیجه نداشت من قسم می‌خورم رسول الله همسری بهتراز خدیجه نداشت مثل زهرا طهارت محضی قبل اسلام هم، چنین بودی از احادیث معتبر پیداست تو فقط ام مؤمنین بودی از محبان واقعی علی اولین بانوی مکرمه‌ای زودتر از غدیر شیعه شدی بی‌نهایت شبیه فاطمه‌ای با علی راز مشترک دارد هرکه در راه عشق کار کند در حقیقت عجیب نیست اگر ثروتت کار ذوالفقار کند ثروتت بی نهایت است ولی عزت و اعتبار تو زهراست مال دنیا برای تو هیچ است چونکه دارو ندار تو زهراست ✍ https://eitaa.com/khane_8
سفر دشت غریبی است نفس تازه کنید آخرین جنگ صلیبی است نفس تازه کنید محمد کاظم کاظمی https://eitaa.com/khane_8
اسبت را زین کن دلاور! قدس در دست صلیبی هاست صلیب ها را شکسته اند شب کلاه منحوس بر سر گذاشته اند شمشیر بچرخان فاتح بزرگ اورشلیم! مزدوران را از تخت به زیر انداز اندکی از غیرت خودت را در حلقوم شان بریز این سران که سر سازش را بوسیده اند و شمشیر را فقط برای رقص عربی می چرخانند تیغ آبدیده شاید راستشان کند این جنگ صلیبی صلاح الدین می طلبد تا بیت المقدس را پس بگیرد و پناه همه ادیان ابراهیمی باشد صلاح الدین! سردار سرافراز اسلام ! این گستره ی پاره پاره ی از شام تا قاهره، از حجاز تا نوبیا از قسطنطنیه تا بغداد را از وجود شاهان بی کفایت مسلمان پاک کن شبی در غبار و دود آتش ارض مقدس را زیر سم اسبان سپاهت بلرزان. صلاح الدین! سربازانت خشمناک و بغض آلود پشت مرزها مانده اند شیهه اسب تو می تواند صلیبی ها را بتارند نام تو کار شمشیر می کند... صلاح الدین اسبت را زین کن.. مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
امشب دخترم پرسید :« من چه کاری می توانم برای کودکان فلسطینی بکنم؟ چه جوری بهشان غذا برسانم؟ چه غذایی؟ اصلا چگونه کمک شان کنم. من یک نفرم. اصلا چقدر پول دارم؟» برایش توضیح دادم که درست است .تو یک نفری. پول کمی داری. اما آیا نمی توانی بقیه دوستانت را برای کمک به غزه تشویق کنی؟ گفت :« دوستان من هم پول کمی دارند؟ شاید مثل ما که در خانه ماندیم و عید بین اقوام و بستگان نیستیم عیدی کمی گرفته باشند.» گفتم :« خدا به کم بودن نگاه نمی کند به همت و انگیزه نگاه می کند.» و لا یحض علی طعام المسکین را برایش توضیح دادم:« شاید خودت پول و امکانات نداشته باشی اما می توانی از اعتبار و آبرو و همت خودت استفاده کنی و دیگران را به کار خیر دعوت و تشویق کنی.» این شد که دخترم تصمیم گرفت دوستان و آشنایانش را به تقسیم عیدهای شان با کودکان غزه ،تشویق کند. همین امشب شماره کارت مرا برای خاله و دایی ها و بابا جون و مامان جون فرستاد که عیدهایشان را بگیرند و با کودکان غزه تقسیم کنند. این را تبدیل کنیم به جنبش دانش آموزان ایران برای همدلی با کودکان غزه. مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
سلام خاله مرضی😘🥰 عید تون مبارک. ما امسال نیومدیم و نشد عیدی مون رو بگیریم😁😍 تصمیم گرفتیم نصف عیدهامون رو بدیم به بچه های غزه. خیلی لطف می کنید اگر عیدی ما رو به کارت مامانم بریزین😍☺️😘 https://eitaa.com/khane_8
این که مدام در جای جای خاطره هایش از ایلام زمان جنگ بگوید:« مثل امروز مردم غزه!» عجیب بود. این جمله را شاید سی بار تکرار کرد. زنی از اهل ایلام که خواستم از آن روزها برایم بگوید. نه کماندو‌ است نه پیشمرگه نه زن پاسدار نه زن رزمنده. یک زن کاملا معمولی است.‌ که پرواز هواپیماهای دشمن و صدای موشک ها و انفجارها و آژیر قرمز و تخلیه شهر، زندگی اش را به هم میریزد.نه یک ماه و دوماه که هشت سال! گم کردن پسرش را و سوختن چادر برزنتی همسایه اش در کوه های ایلام را و گرسنگی و تشنگی و باران ها و برف ها روی چادر را مدام پیوست می‌زد به غزه. این دردها و هزاران مثل اینها را خوب می فهمد و بغض می کند و با زبان کردی اش با مادران غزه هم‌نوا می شود. زخم ها برای او تازه می‌شوند و سر باز می کنند و او با ذره ذره رنج زنان غزه ،درد می کشد و خون بر لب می آورد . می گوید سخت تر از همه وقتی بود که موشک می آمد و ویران می کرد و ما باید بین آوار ها و سنگ و سیمان و آهن ها دنبال بچه ها و مادرها می گشتیم و گاهی پیدا هم نمی شدند. حتی جنازه ها شان را نمی یافتیم و نیافتیم ... و باز گریز می‌زند به غزه:« من میدانم چه دردی دارد که بچه ات را گم کنی و زمین را بکنی و ناخن هایت خونی و زخمی شوند و پیدایش نکنی!» این دردها هیچ وقت مداوا نمی‌شوند. این رنج ها و غصه ها هرگز فراموش نمی شوند. شهید و یتیم و مجروح و معلول و گرسنه و بیمار و رنجور یک طرف ،گم گشته ها یک طرف... من برای غزه می گویم:«خوشا به حال کسی که هر که را از دست داد زیر خاک کرد! خدا به داد آن کسی برسد که گم کرده دارد. » مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
به پسرم دروغ نگویید نگویید من به سفر رفته ام نگویید من از سفر باز خواهم گشت نگویید زیباترین هدیه ها را برایش به ارمغان خواهم آورد به پسرم واقعیت را بگویید... بگذارید قلب کوچک پسرم ترک بردارد ونفرت همیشه از استعمار در آن ریشه بدواند بگذارید پسرم به جای توپ بازی نارنجک بیاموزد و به جای تاریخ جهان تاریخ جهان خواران را. و هر روز فانسقه پدرش را ببندد و هر روز پوتین پدرش را امتحان کند و هر روز اسلحه پدرش را روغن کاری کند و هر روز از قمقمه پدرش آب بخورد به پسرم دروغ نگویید به پسرم واقعیت را بگویید بگویید شهیدان زنده اند... عبدالرضا عبدالملکیان https://eitaa.com/khane_8 « شرح عکس: فرزندان شهدای کنسولگری ایران در حسینیه امام خمینی»
هان ! بترسید که دریا به خروش آمده است خون این طایفه این بار به جوش آمده است صبر این طایفه وقتی که به سر می آید دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید آسمان غرق ابابیل شود می فهمید... سید حمید رضا برقعی https://eitaa.com/khane_8
این عکس را مهدی صالح غزه ای در کانالش قرار داده و این توضیح را نوشته: عکس سمت چپ انتخاب شد به عنوان برترین عکس رسانه‌‌ای دنیا برای سال گذشته کاملا هدف دار انتخاب شد، سر خمیده با حالت گریه بر کودکی کشته شده. درسته عکسی از غزه بود ولی غزه نمادش عکس سمت راست است، جوان پرجنب و جوشی است که خونه‌اش رو سرش ریختن، وبه زور از زیر آوار دراومد اما یک لحظه صبر نکرده تا با شعارهاش در کنار مقاومت نایسته، و از آن ابراز حمایت نکنه. غزه جوان سربلند است، نه خانمی سر خمیده. البته دور از جون خانمها و بانوان عزیز غزه که نقش بسیار والای در این جنگ انجام دادن. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @SalehGaza اوایل که با آشنا شدم و خواستم راوی مقاومت زنان غزه باشدگفت:« باید مقاومت را روایت کنیم نه ضجه و ناله و بی مادری و آوارگی را. باید بتوانیم این ها را از مقاومت و پایداری زنان غزه جدا کنیم . نباید احساسات را بر نبرد و مقاومت غالب کرد و این کار سختی است. من نمی توانم مطمئن باشم که این وظیفه مهم را درست انجام خواهم داد یا نه.» این یادداشت مهدی صالح همان حرف است. درنگ و تأمل کنیم و بنگریم ما راوی کدام قسمت بوده ایم: عاطفه و احساس و اشک و دلسوزی یا مقاومت و مظلومیت مقتدرانه؟ 🖌مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
به زودی در ورودی غزه این جمله را خواهیم نوشت. هر زیتون که از خاک غزه جوانه بزند هر گل که بروید هر شاخه گندم که زیر آفتاب بدرخشد هر سیب سرخ که بر شاخسارها خودنمایی کند هر شکوفه پرتقال که عطرش را بپاشد هر آفتابگردان که رو به خورشید بایستد... در خاکی ریشه خواهد زد که با پیکرهای دسته جمعی شهدا یکی شده است... با وضو وارد شوید. آرام و با احتیاط قدم بردارید خاک این دیار با ذره ذره بدنهای مردم مقاومش آمیخته است 🖌مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
زیباترین مادر دنیا. این جمله را پسرش _ معتصم _ به او می گوید. اسراء جعابیص، زن سی ساله فلسطینی که به اتهام عملیات علیه اشغالگران به ۱۱ سال زندان محکوم شد. روزی که اسراء قصد داشت کپسول خالی گاز و تلویزیون اش را به خانه جدیدش ببرد، اتصال سیستم برق ماشین باعث ترکیدن کیسه هوا و آتش سوزی در داخل ماشین شد. سربازهای ایست بازرسی اجازه ندادند مردم به او کمک کنند. اسراء در ماشین می سوخت و آنها به جای خبر کردن اورژانس به پلیس امنیتی اطلاع دادند. دردهای جانکاه اسراء در هشت سال زندان، همه را منقلب می کرد. ۸ انگشت او قطع شد ، لب هایش سوخت، دستانش آسیب فراوان دید، کمر و دیگر اعضای بدنش به شدت سوختند اما در زندان حتی یک کرم مرطوب کننده از او دریغ شد. او باید شش عمل جراحی انجام میداد اما اشغالگران اجازه ندادند. گوشهایش به پوست صورت چسبیده و پیوند پوست کمر برایش ضروری بود. کمپین مردمی در فیس بوک و فشار بر صهیونیست ها ،اسراء را آزاد کرد در حالیکه او ۸ سال درد کشیده و تحمل کرده بود. دختران جوان در زندان او را دوست داشتند. آنها را در آغوش می گرفت و می گفت:« قوی باشید و صبر کنید.» کتاب « چگونه دوباره خواهم بود» شرح این سالهای اسراء است. هر چند نوشتن یک صفحه نامه از زندان برای خانواده اش سه روز طول می کشید اما او کتابش را می نویسد. 🖌مریم قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
امام از قَلَمِ در غلاف دلگیر است به جای آن همه شاگرد، یار می‌خواهد ✍ https://eitaa.com/khane_8
📸 ۱۴٠۳/٠۲/۱۹ 🔰 اولین روز از نمایشگاه کتاب تهران 📍ناشران عمومی، راهرو ۱۸، نبش ستون ۷۸، غرفه ۳۷۲، انتشارات ستاره‌ها منتظر دوستان کتابخوان هستیم.😊 @n_setareha