eitaa logo
خوان هشتم را من روایت می کنم
256 دنبال‌کننده
184 عکس
12 ویدیو
0 فایل
ومادرحسنک زنی بودسخت جگرآور.چنان شنودم که چون بشنید،جزعی نکردچنان که زنان کنندبلکه بگریست بدرد.چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.پس گفت:« بزرگامردا که این پسرم بود» تاریخ بیهقی ومن می گویم: بزرگا زنا که این مادر بود… مریم قربانزاده @Shahrbano_mg
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨️بر شانه حرم برف می‌بارد... سرد است اما دلها به وجود خورشید رضوی گرم است...❤️ https://eitaa.com/khane_8
این سن برای مادر شهید شدن، طاقت و توان چند برابر می طلبد. توانی که دیگر ته مانده هایش روی تخت و با ویلچر دارد صرف می شود. مادر جوان که شهید می دهد ، قبلش محکم است. جان و روانش قرص است. دستش اگر بلرزد از دلتنگی است و پایش اگر سست شود از داغ است. این مادر که انگشت هایش لای دانه های تسبیح می چرخد و قدم هایش می لرزد ، برای یک داغ عمیق، دیگر جان و توانی ندارد. با اشک‌هایی که روی صورت چروکیده اش می غلتید ما هم گریستیم. بارها آرزو کرد کاش قبل از پسرش رفته بود.‌او‌ که پشتش خمیده و شانه هایش تکیده ، چگونه می تواند بار این نبودن را با خودش راه ببرد. مادر شهید شدن، در این کهولت عمر بیش از دلتنگی و حسرت و ناامیدی، درد زنده ماندن هم دارد. یا حضرت ام البنین شما هم این درد را تاب به جان کشیدید. آن هم برای چهار پسرتان...اما همیشه اسم حسین بر لب داشتید. نام حسین آرامش بخش همه ام البنین های تاریخ ماست. و‌ باز یاد آن شعر بی نظیر محمد مهدی سیار در کتاب «رودخوانی»: گفته بودم جان تو و حسین، پسر... ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
وشاید این سن بهترین زمان برای مادرشهیدشدن باشد. زمان انتظار برای وصال کوتاه‌تر است. سرد و گرم روزگار اورا پخته است و ایمانش را قوی کرده... شاید ظاهرش خمیده و ناتوان باشد ولی روحش پر از ایستادگی است. او سالهای بیشتری با روضه‌ی ام البنین انس گرفته... ✍خانم طحانی https://eitaa.com/khane_8
هدایت شده از فاطمیون
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
■تقدیم به ام‌وهب‌های فاطمی؛ مادران و همسران صبور شهدای افغانستانی @FATEMIYOUN1434
الان داغ داغ دارم از لای خاطرات دوستان شهیدان حیدری، می خوانم. مجید کبیریان تعریف کرده: شب عملیات والفجر یک، با لشکر ۵۸ ذوالفقار همدان ادغام شدیم. فرمانده‌هان ارتش ما را آموزش میدادند. فرماندهی ما سردار قاآنی بود. یک بسیجی ساده. در یکی از میدان های طرف کرخه ،ما و بچه‌های ارتش نشسته بودیم روی زمین. یک میز کوچک _ در حدی که کمی بالاتر از ما باشد_گذاشتیم که سردار قاآنی برایمان صحبت کند.‌ بلندگو را بهش دادند. داشت صحبت می کرد که یک باره بلندگو از دستش افتاد و بیهوش شد و سرش افتاد روی میز. سریع دویدند و آب آوردند و به هوشش آوردند و دوباره ادامه صحبت. بلندگو را گرفت و گفت:« من عذر می خواهم از شما رزمندگان اسلام.‌یک هفته است که نخوابیدم. الان کنترل از دست خارج شد و افتادم.... سلامتی همه رزمندگان اسلام یک سوره حمد بخوانیم. ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
یک ماه پیش ، دوست فرهیخته ام تماس گرفت و ایده خواست برای شب یلدا. می خواست از ریخت و پاش جلوگیری کند و برای بچه‌ها یک خاطره زیبا اما رشد دهنده بماند. از آن جا که دغدغه هایش همیشه برای من الهام بخش بوده و فضای ذهنی همدیگر را می فهمیم با صراحت صحبت کردم. مخالفم با پسوندهایی که به یلدا می دهند: یلدای مهدوی، یلدای فاطمی... یلدا یک جشن خانواده محور ایرانی است.اصالتش خانواده است. خانواده ای بزرگ از جد و جده و مادربزرگ و پدر بزرگ و بچه‌ها و نوه ها. گردهمایی چند نسل از خانواده ایرانی است.ارزشش به همین است. رسم هندوانه نگه داشتن و انار ذخیره کردن و تخمه بو دادن و کوفته پختن، رسم بزرگداشت شکم نیست. نمادهای فرهنگ ایرانی در یلدا آنقدر طیب و طاهر و زیبا هستند که گویا دستی در تمدن ایرانی،انها را پالایش کرده است. نه پایکوبی های نامتعارف هالوینی دارد نه جام بر هم زدن پارتی های غربی نه داد و قال های سرسام آور و هوار کشیدن های گوش خراش. آرامش شب یلدا در متن خانواده ایرانی است. مخالفتم همین جاست که برخی فکر می کنند اگر یک فاطمی یا مهدوی در کار نباشد ،باید فاتحه اسلام را خواند! خیر. فرهنگ ایرانی شب یلدا تعارض و تضادی با اسلام ندارد. چرا بعضی ها می ترسند؟! می ترسند از تقویت ملیت ایرانی. می ترسند از حافظ خوانی و می خواهند نهج‌البلاغه بخوانند در یلدا! تقابل تا این حد؟! روز روزش ، اینقدر با اسلام احساس تقابل نداشتیم. چرا چند سال است عده ای را ترس انحراف دین گرفته و برای هر حرکت ملی، یک پیوست مذهبی سنجاق می کنند؟! هوشیار باشیم. اصالت یلدا را تقویت کنیم . ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
آمده ام تو به داد دلم برسی تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی... https://eitaa.com/khane_8
به همین سادگی... به همین لطافت و مهربانی. شُکر که مادرم❤️ https://eitaa.com/khane_8
بالاخره آمد. ابراهیم من هم آمد. همسایه‌ها خبردار شدند. یک پارچه به دیوارِ خانه‌مان زدند و پیداشدنِ پیکر ابراهیم را به ما تبریک گفتند. برایمان بلیط گرفتند. گفتند مراسمِ باشکوهی در دانشگاه برای استقبال از خانوادۀ شهید تدارک دیده‌اند. هوا هم سرد بود. پادردِ من در سرما بیشتر می‌شود. سفر کردن برای من و علی‌اکبر سخت است. از وقتی زمین‌گیر شده‌ایم اصلاً از مشهد دَر نرفتیم. اما این‌جا را باید می‌رفتیم. نه به پای تن که به پای جان می‌رفتیم. پسرمان آمده و منتظر ماست که به دیدنش برویم. درد چه بود؟! پادرد چه بود؟! به دانشگاه که رسیدیم گفتند مراسم فرداست. امروز باید استراحت کنید. اما کسی مگر می‌تواند جلوگیر مادری شود که ۳۹ سال جگرگوشه‌اش را ندیده؟ از همان‌جا که به دانشگاه رسیدیم از روی ویلچر بلند شدم و به سمت مزار شهدا رفتم. خودم هم باور نمی‌کردم چطور دارم می‌روم؟! جمعیت از من عقب افتاد! به سمت مزار ابراهیم دویدم: «گُل مادر! سلام‌علیک! گُل گُمگشتۀ مادر! سلام‌علیک! سلام به تو و به رهبرت خمینی! سلام به تو و به امامت خمینی!» پای سنگ مزار ابراهیم، روی زمین سرد نشستیم. پسرم را در بغل گرفتم. نازونوازشش کردم: «گُل گُمگشتۀ من! عزیز من! پسرکِ خوب من!» بقیه هم رسیدند و کنارِ سنگ مزار ابراهیم نشستند و با او حرف زدند. به سمتِ سنگ مزار شهید دیگر برگشتم. آن را بوسیدم و نوازش کردم. انگار یکی به من گفت این هم پیدا خواهد شد... پیکر شهید ابراهیم قایمی در دانشگاه علامه طباطبایی تهران است. روز مادر https://eitaa.com/khane_8
بهانه اش می تواند روز پسر باشد یا روز مادر. این عکسی است از یک پسر ۱۵ ساله لای کتاب دعای یک مادر ۷۰ ساله. ۴۰ سال است که این مادر منتظر برگشت آن پسر است تا کنار پسر دیگرش که در گلزار شهداست، به خاک سپرده شود. شاید تصورش سخت باشد اما گاهی همه ی زندگی یک آدم در همین یادهای کوچک، خلاصه می شود. اگر بپرسی کدام قسمت دنیاست را بیشتر دوست داری؟ جواب میدهد همین عکس را. روزی سه وعده این عکس را می بوسد و نوازش می کند. مادر بودن همین قدر سخت است. همین قدر سختی، یک طرف. آن همه سختی های دیگر یک طرف. مادری که با شنیدن آخ محمد کاظم برای شکستگی پایش در مدرسه، غش کرد و از حال رفت، تا پای قطار، پسر را بدرقه کرد که برود به سفر جنگ. پسری که در ۱۵ سالگی تکلیف جنگیدن نداشت، تفنگ دست گرفت و با پایی که هنوز جراحت شکستگی اش ترمیم نشده بود ،رفت. این عکس روایت کدام است؟ پسر یا مادر؟ ✍ https://eitaa.com/khane_8
زد شیر به یک گله‌ی کفتار دوباره آمد به غضب حیدر کرار دوباره بی خوْد و زره رفت به سمتِ درِ خیبر بی خوْد... ولی فاتحِ پیکار دوباره در جنگِ جمل تا که حسن رفت به میدان گفتند که حیدر شده تکرار دوباره ای کوه اُحُد! شاهد این باش که مردی دَر می‌رود از معرکه اینبار دوباره! دَر می‌رود از معرکه، غم نیست، علی هست افتاده به دستانِ علی کار دوباره :: بر مأذنه از حیدرِ کرار بگویید تا زنده شود میثمِ تمار دوباره! آنقدر نشسته‌ست عبا بر تنِ مولا انگار شده کعبه‌ی سیار دوباره در سیزده ماهِ رجب، بُرد دلم را نوری که شد از کعبه پدیدار دوباره ✍ https://eitaa.com/khane_8
کانال 12 عبری: حماس به هر یک از سه اسیر، یک پاکت حاوی نقشه نوار غزه و عکس های یادگاری از اسارت داد. https://eitaa.com/khane_8