به مناسبت فرا رسیدن اول مهر
باز آمد بوی ماه مهر...
اما هیچ وقت این سرود را دوست نداشتم هیچ وقت اول مهر را دوست نداشتم
با اینکه همیشه شاگرد ممتاز تمام سالهای مدرسه بودم
با کارنامهای پر از ۲۰ و ۱۹، با انضباط همیشه ۲۰، با به به و چه چههای معلم و مدیر و ناظم.
و هم اکنون که به عمر تلف شده خودم در ۱۸ سال تحصیل پشت میزهای مدرسه و دانشگاه فکر میکنم فقط افسوس میخورم.
افسوس بهترین سالهای عمرم که به جای آموختن #علوم_نافع، به جای #زندگی_شاد داشتن، به جای پرداختن به امور مورد #علاقهام، به جای آموختن #زندگی، به جای یاد گرفتن #کاشت یک بذر یا دانه و به جای یادگرفتن خیلی کارهای اصولی و مهم، مغز خودم را پر از علوم به درد نخور کردم.
پر از حد و مشتق و انتگرال...
من دانش آموز شاگرد اول تمام سالهای مدرسه با انضباط همیشه ۲۰ با آلبومی پر از کارتهای تشویق و جایزه و بیست و ۱۹های روی کارنامه، با تشویقهای معلم به مادرم که به به چه بچه خوبی چه بچه درس خونی تربیت کردی.
ولی سالهایی که با استرس گذشت.
بچه ۸، ۹ سالهای که شب خوابش نمیبره که نکنه فردا صبح خواب بمونه و مدرسش دیر بشه.
کودک نونهالی که واو به واو کتابهایش را حفظ میکرد
که نکنه ۲۵ صدم از نمرهاش کم بشه.
و استرسی که شب امتحان داشت.
با عشقی که به ریاضی و فیزیک داشت،
ولی اکثر چیزهایی که یاد گرفت و ساعتها برایشان وقت گذاشت هیچ وقت به کارش نیامد.
مگه شما چقدر تو زندگیتون نیاز به حد و مشتق و انتگرال پیدا کردید؟ اونی که مهندس میشه بره یاد بگیره به من بچه مدرسهای چه ربطی داره؟
چرا مدرسه هیچ وقت به من یاد نداد بتونم یه بذر سبزی که شاید سادهترین نوع کاشت باشه بکارم و پرورش بدم؟
چرا مدرسه کوچکترین اشارهای به انسان، #همسر_داری، #تربیت_فرزند و تمام چیزهایی که در آینده بهش احتیاج داشتم نکرد؟
چرا با چیزهایی که از مدرسه یاد گرفتم نتونستم یک قرون پول در بیارم؟
چرا از #کارآفرینی و کسب و کار چیزی یاد من و امثال من ندادن؟
چرا به من یاد ندادند که با نگاه کردن به ماه و خورشید و سایه بتونم قبله و جهت شمال را پیدا کنم؟
چرا هنوز که هنوزه بعد از گذشت سالها از آخرین امتحانی که دادم، خواب میبینم موقع امتحان هست و من لای کتاب رو باز نکردم؟
اتفاقی که در ۱۸ سال تحصیلم یک بار هم نیفتاد و این خوابها ناشی از استرسی است که سالها تحمل کردم.
من شاگرد ممتاز تمام سالهای مدرسه دوست ندارم فرزندم این مسیر رو بره.
دوست ندارم #استرسهایی که کشیدم او هم تجربه کنه.
دوست ندارم ذهنش پر از علوم غیر نافع بشه .
دوست ندارم تحت #ولایت_مدرسه و معلم قرار بگیره.
من در مکتب اسلامی یاد گرفتم به #آسمان نگاه کنم، دب اکبر و ستاره قطبی، ستاره زهره و قبله را پیدا کنم.
من در مکتب اسلامی یاد گرفتم بیماریهای ساده خودم و خانواده رو با راحتترین راهها #درمان کنم و با یک سرما خوردگی کوچک اسیر دکتر و بیمارستان نشم.
البته که تا طبیب شدن راه زیادی مانده و امیدوارم فرزندم در سنین جوانی طبیبی حاذق شود.
من در مکتب اسلامی یاد گرفتم درست و #سالم زندگی کنم و از #اسارت نظام آموزشی و نظام درمانی فشل و ناکارآمد خارج شدم.
فرزند من با روش مکتب اسلامی هنر و مهارت یاد میگیره، در خانه آرامش داره، هیچ چیز اجباری نیست، من تلاش میکنم تا او را به #جوشش_از_درون برسانم تا خودش برای یادگیری #علوم_نافع پیش قدم شود،
من با پیوستن به مکتب اسلامی یاد گرفتم برای فرزندم گلستان سعدی بخوانم تا انشاالله ادبیات صحیح را یاد بگیره یاد گرفتم ریاضی را در بطن زندگی به فرزندم یاد بدهم، یاد گرفتم با هم در خانه #نان_بپزیم تا فرزندم بفهمد و با گوشت و پوست درک کند که نانی که میخورد چقدر زحمت دارد و راحت به دست ما نمیرسد.
یاد گرفتم به فکر #مهارت_افزایی فرزندم باشم.
یاد گرفتم باید با فرزندم و با خانواده به #سفر برویم، انار بچینیم، به مزارع نیشکر برویم، مزرعه زیتون را ببینیم و هر آنچه برای زندگی نیاز داریم را فرا بگیریم و
انشاالله برای #سربازی_امام_زمان آماده شویم.
#مدرسه_بت_نیست_آنرا_نپرستید
https://eitaa.com/joinchat/3704422508C86b18b0af3