🔴 خانومی که در یک سال هشت بار زایمان کرد😳😳
#واقعی
قدر خانومت را بدان!
💠 مرجع تقلید آیتالله سید ابوالحسن اصفهانى، نسبت به خانوادههاى #بى_بضاعت خیلى حساس بود و هر یک از آنان که صاحب فرزند مىشد، یکصد تومان براى خرج زایمان همسرش به او مىداد.
مردى نزد خود گفت: آقا سنش زیاد شده و هوش و حواس درستى ندارد و میتوانم پول بیشتری از او بگیرم.
اعیاد مذهبى که مىرسید در شلوغى خدمت آقا مىرسید و مىگفت: دیشب خداوند بچهاى به ما داده است، آقا هم صد تومان به او مىداد.
آن مرد به دوستانش گفت: نگفتم آقا توجه ندارد.
دوستانش گفتند: آقا توجه دارد، ولى براى #حفظ_آبروى تو #تغافل مىکند. بالاخره وقتى براى گرفتن صد تومان هشتم خدمت آقا رسید، آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود: قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!!
#داستان_واقعی
#سیره_ستاره_ها
#داستان_واقعی
زنی که مخالف مهمان بود
┄┅┅❁☘✨🌸✨☘❁┅┅┄
آورده اند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله شخصی بسیار #مهماندوست بود ، ولی زنی بسیار #خسیس داشت .
آن مرد از ترس اعتراض و فریاد برآوردن زن ، از پذیرش مهمان بسیار کراهت داشت. از این رو برای حل این مشکل روزی خدمت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله رفت و کیفیت احوال و ماجرا را تعریف کرد و از ایشان راه چاره خواست .
حضرت فرمود : به خانه برو و به آن زن بگو : وقتی مهمان می آید ، از لای در مهمان ها را مشاهده کن و هنگام بیرون رفتن مهمان به پشت سر ایشان نگاه کن.
آن مرد به خانه رفت و به زن خود گفت : امروز رسول خدا صلی الله علیه وآله را با دو سه نفر به مهمانی طلبیده ام . بنابراین توقع دارم کج خلقی نکنی و بخل را فرو گذاری . حضرت فرموده اند : در حال داخل شدن و بیرون رفتن مهمان ، آنها را نگاه کن.
مرد، همسر خود را با هزار عجز و التماس راضی کرد و اسباب ضیافت را تهیه نمود .
چون وقت داخل شدن مهمانان شد ، زن از لای در نگاه کرد و با تعجب دید در دامن مهمانان گوشت و میوه های بسیار است و آنان با این وضع داخل منزل شدند .
زن از دیدن این منظره بسیار خوشحال شد و چون وقت بیرون رفتن مهمانان شد ، باز از همان جا نگاه کرد . دید گزنده ها و مار و عقرب های بسیار ، در دامن ایشان آویخته ، از خانه بیرون می روند .
زن تعجب کنان نزد شوهر آمد و گفت : هنگام ورود و خروج مهمان ها چنین چیزی دیدم . تعبیر آن چیست ؟
مرد گفت : من دلیل آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله خواهم پرسید .
پس از این گفت وگو ، روز بعد مرد به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله شرفیاب شد
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : آن نعمت ها برکت هایی است که خداوند عالم به سبب #مهمانی و #میزبانی ارزانی فرموده و آن گزنده ها ، گناهان صاحبخانه است که بیرون می رود .
پس از آن ، زن چنان راغب #مهمان شد که تمام عمر در مهمانی دادن ، به شوهر خود سفارش می کرد .
#داستان_واقعی
✅ چگونه از زندانی که برای خودم ساخته بودم، به تجربه های زیبا رسیدم.
سالهای جنگ، همسرم به یک اردوگاه نظامی در صحرای کالیفورنیا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم. همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمی دانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود.
آنقدر عذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم. نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داد، دوسطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.
" دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند.
یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را."
بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم. تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟ با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد. وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند. به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم. غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟ صحرا و بومی ها همان بودند، این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود. من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای کالیفرنیا نوشتم. من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته وستاره ها را یافته بودم.
منبع: اقتباس از کتاب آیین زندگی نوشته دیل کارینجی
مثبت یا منفی؟ انتخاب با شماست
#داستان
#مثبت_اندیشی
#خانواده
#ازدواج
#مشاوره
🌟ارتباط با مشاورخانواده وزوجین🔰
🆔 @DAYANII
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره انلاین و تلفنی باهزینه می باشد
┏━━━ 💞 💫 🦋 ━━━┓
🏡 @khaneh_norani ✨
┗━━━ 🦋 💫 💞 ━━━┛
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
❌#داستان_واقعی ❌
پدربزرگم می گفت یه روز بعد از آبیاری مزارع داشتم برای ناهار برمی گشتم طرف خونه، که زمین بغلی، تپه مانند بود دیدم یه چوپان قد بلند بالای تپه خوابیده و کلاهشو هم کشیده رو صورتش و دستاشو هم گذاشته زیره سرش پدربزرگم می گفت من فکر کردم حتما این چوپان از ده بغلی اومده و اینجا خوابیده، اون چوپانه بالای تپه خوابیده بود و پدربزرگم هم پایین بوده ، پدربزرگم می گفت هرچی چوپان رو صدا زدم که چرا اینجا خوابیدی و اهله کدوم دهی؟هیچ جوابی نداد و کوچکترین اعتنایی به من نکرد بنابراین یه سنگ برداشته و به طرف چوپانه پرتاب کرده بود می گفت سنگ به چوپانه نخورد ولی یکدفعه چوپانه مثل دیونه ها از زمین بلند شد وبه طرف من دوید پدربزرگم می گفت تا چوپانه از زمین بلند شد...👇⛔️
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
پرام ریخت😰
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
.
🔴#داستان_واقعی یک خانم۶۲ ساله😨
۶۲سالم بود و بخاطر شرایط و محدودیت هام
نمیتونستم بیرون از منزل کار کنم😔
دلـم میخواسـت کمک خرج همسـرم باشـم و به
بچههامم کمک کنم.همین خیلی اعصابمو بهم
ریخته بود...😖
تا اینکه با این هنـر خاص آشنا شدم؛ ازش کلی
آرامـش گرفتـم و تونستـم فقـط تو 8 مـاه بیشتـر
از 100میلیون درآمد داشته باشم😍✌️🏻
اینجا در کمترین زمان با هنر عالی به درآمد ملیونی برس محدودیت سنی هم نداره 😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4182376693C3941753e27
⛔️کلیپش سنجاقه،تا پاک نشده برو ببین😱
.