#سبک_زندگی_شهدا
💐 از خواب كه بيـدار شد روی لبهـاش خنـده بود؛ ولی چشمهاش دیگـه رمقـی نداشت.
گفت: «فـرشـته؛ وقـت وداع اسـت!»
گفتـم: «حرفـش را نــزن.»
گفت: «بگـذار خـوابم را بگـويم. خودت بگـو؛
اگر جـای من بودی، توی این دنيـا می مـاندی؟!»
گفت: «خواب ديدم مـاه رمضـان است و سفره افطـار پهن. رضـا، محمد، بهـروز، حسن، عبـاس؛
همه شـهدا دور سفره نشسته بودند. به حـالشان حـسرت می خوردم كه يكـی زد به شـانه ام.
حـاج عبـاديان بود؛ گفت: بابا كجـايی تـو!؟
ببين چهقدر مهمـان را منتظـر گذاشتی!
بغلش كردم و گفتم: من هم خسته ام حـاجی. دسـت گذاشـت روی سينـهام و گفـت:
بـا فرشـته وداع کـن! بگـو دل بكنـد!
آن وقت ميآيی پيش مـا؛ ولـی بهزور نـه.»
🌷 گفتم: «منوچـهر! قـرار مـا ايـن نبـود.»
گفت: «يك جاهـايی دیگـر دست مـا نيست؛
من هـم نمی تونم از تـو دور باشـم.»
📚 اينـک شوکـران ۱ / بقلـم مریم برادران
(با اندکی تغییر)
«صلـواتی هدیه کنیـم به ارواح مطـهر شهـدا»
امروزمون رو مزین میکنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز
#جانباز_شهيد_منوچهر_مدق به روايت همسر🌷🕊
#شهدا
────❀─❀─🥀─❀─❀──
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
روبیکا👇
https://rubika.ir/khaneh_shad_asemany
تبیین فقیهی👇
https://eitaa.com/tabyyn
────❀─❀─🥀─❀─❀──