🔸شعر
﴿ شهادت حضرت زینب (س)﴾
🕌🌸🏴🍃🌸🕌
🌸مادرِخوبم به تو
🌱صد درود و صد سلام
🌸یادته در سالِ پیش
🌱قصه میگفتی برام
🌸قصهی زن بود وصبر
🌱داستانی ناتمام
🌸یاد دارم مادرم
🌱بردی از زینب تو نام
🌸دوسدارم از تو باز
🌱بشنوم با احترام
🌸باقی آن قصه را
🌱تا به پایانش تمام
🌸خوب میدانم اگر
🌱بشنوم خود این کلام
🌸میشوم من دختری
🌱مثلِ زینب بامَرام
🌸آمد و پیشم نشست
🌱با وضو و احترام
🌸ابتدا با گریه گفت
🌱حضرتِ زینب سلام
🌸بعدگفتاز زینب و
🌱کربلایش از برام
🌸داستانِ صبر آن
🌱خواهرِ خوبِ امام
🌸داستانِ رنجها
🌱ظلمهایِ مستدام
🌸داغِ هیجده مَحرَم و
🌱کودکانِ تشنه کام
🌸بعد گفت از زینب و
🌱آن مسیرِ شهرِشام
🌸از پرستاریِ او
🌱از یتیمانِ امام
🌸داستانِ کربلا
🌱ختم شدبا اینکلام
🌸کیست الگوی زنان؟
🌱«زینبِ والا مقام»
🌸او که در بزمِ یزید
🌱داده بر ما این پیام
🌸اینحسینحقستوهست
🌱تا قیامت مستدام
🌸ای خدا داریم ما
🌱یک دعا بر لب مُدام
🌸زودتر تقدیر کن
🌱تا کند مهدی قیام
🌸تا بهزودی گیرد از
🌱دشمنانْ او انتقام
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر: سلمان آتشی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#وفات_حضرت_زینب(س)
خانه ی کودک را معرفی بفرمایید👇👇
https://eitaa.com/khanekodak313
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰آداب و احکام عزاداری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔰 کانال حجتالاسلام آهنگری «خانه ی کودک»🔰
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
✳️برای دوستان خود بازارسال کنید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴باید برای چنین وضعیتی گریست
صحنهای تکاندهنده و پرمعنا 🙄
از واقعیت جامعه امروز❗️
✅نکته؛ کودک و نوجوان حوصله منبر رو نداره
خودمون هم بچه بودیم حوصله منبر و سخنرانی نداشتیم
اینجا، سخنران مقصر نیست
هیئت ها باید این ظرفیت را برای نوجوانان هیئت فراهم کنند که مثلا اگر در مسجد، سخنرانی برقراره، گوشه ای از حیاط مسجد یا در حسینیه یا در پایگاه، یا هر جای دیگه، یه جلسه جذاب با یک روحانی کاربلد برای نوجوانان فراهم کند.
این امر حداقل در هیئت های بزرگتر و هیئت هایی که از نظر مالی، دستشون بازتر است، بسیار امکان پذیر است.
خانه ی کودک را معرفی بفرمایید👇👇
https://eitaa.com/khanekodak313
من یه گل پرپرم
مثل کبوترم من
یه بچه ششماهه
علیاصغرم من
وقتی بابام تنها شد
اومد به خیمهی من
گفت پسرم میآیی
بریم به جنگ دشمن
با اینکه بچه بودم
دلم میخواست بجنگم
دشمنای بابا رو
من بیارم تو چنگم
بابام منو بغل کرد
آورد پیش دشمنا
رو کرد به سمت اونا
گفت با حال التجا
بچه من تشنشه
هیچ پناهی نداره
یه قطرهای آب میخواد
اون گناهی نداره
یه دفعهای گلوم سوخت
پاره شد و خون اومد
به زیر خون گلوم
دست باباجون اومد
حال شما بچهها
نوگلای با صفا
برام گریه کنید
همیشه روز و شبا
#علی_اصغر
🏴🌴🏴🌴🏴
#محرم
«خانه ی کودک» منبعی برای مربیان و والدین👇
https://eitaa.com/khanekodak313
حکایت عبدالله دیوونه
🌹اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .
💔😭😭
هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین
*کپی با ذکر صلوات*
🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
«خانه ی کودک» منبعی برای مربیان و والدین👇
https://eitaa.com/khanekodak313
.
🔴قصه حضرت علی اصغر
✍حضرت علی اصغر علیه السلام فرزند خیلی کوچک و دوست داشتنی امام حسین علیه السلام امام سوم ما شیعیان و کوچکترین شهید کربلا بودند.
دشمن وقتی حضرت امام حسین علیه السلام و #خانواده ایشون رو در زمین #کربلا محاصره کردند و به آنها اجازه ی آب خوردن ندادند، فرزند شش ماهه ی امام حسین علیه السلام در آن آفتاب سوزان آب می خواست و #گریه می کرد.
امام حسین علیه السلام فرزند خودشون رو از #خیمه بیرون آوردند و از دشمن برای این کودک آب خواستند، امّا دشمن بد جنس و #ظالم علی اصغر کوچولو رو با #تیری که سه شعبه بود؛ یعنی سه سر بود به شهادت رسوند.
#محرم 🏴
#شب_هفتم_محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم 🏴
┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
«خانه ی کودک» منبعی برای مربیان و والدین👇
https://eitaa.com/khanekodak313