🔸️چشمهی مهربانی
فاطمه کلابیه به خانهی علی ع آمد.
عطر خوش بوی حضرت زهرا س در جای جای خانه احساس میشد.
امام علی ع چهار فرزند در خانه داشت. حسن و حسین و زینب و ام کلثوم.
فاطمه فرزندان امام علی ع را بسیار دوست داشت و تلاش میکرد تا جای خالی مادر عزیزشان را پر کند.
فاطمه به خوبی از سفارشهای پیامبر خدا دربارهی اهل بیت پاکش آگاه بود.
پیامبر خدا بارها گفته بود: اهل بیت مرا دوست داشته باشید.
فاطمه از همه شنیده بود که پیامبر خدا فرزندان حضرت زهرا س را بسیار دوست داشته است و برای همین فرزندان نازنین حضرت زهرا س را از جان خود عزیزتر میدانست.
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️سکوت دریا
فاطمه یار و مددکار امام بود.
آن سالها سالهای سکوت و خانهنشینی امام ع بود. سالهای بسیار سخت و تلخ!
بعضی از دوستان قدیمی امام دشمنان اصلیاش شده بودند.
معاویه در سرزمین شام مردم را از زیباییهای دین و آیین پیامبر خدا محروم کرده بود.
ثروت مسلمانان بیهوده به هدر میرفت و استانداران به مردم ستم میکردند.
امام در این سالها خانهنشین شده بود و نمیتوانست کاری کند.
او دریای علم بود اما چه سود که بسیاری از مردم از این دریا استفاده نمیکردند.
او بهترین رهبر بود اما افسوس که دستش بسته بود و فاطمهی کلابیه در این سالها یار و غمخوار امام بود.
او سکوت دریا را میدید و افسوس میخورد.
آه چه قدر سخت است سکوت دریا!
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️شکفتن گل سرخ
سال بیست و شش هجری و ماه شعبان بود.
چند بانو در خانهی امام علی ع در کنار فاطمه نشسته بودند.
فاطمه درد میکشید و بانوان او را دلداری میدادند و بعد صدای لطیف و زیبای گریهی نوزادی به گوش رسید و عطر نفسهایش مثل نسیم بهاری خانه را خوش بو کرد.
چه کودک زیبایی؛ صورت تابانش مثل ماه شب چهارده بود و چشمهای نازش
مثل ستاره !
چشمهای فاطمه روشن شد کودکش را غرق بوسه کرد و همه به او تبریک
گفتند.
امام علی ع خانه نبود. وقتی خبر تولد پسرش را شنید خدا را شکر کرد و شادمان به خانه برگشت.
فاطمه نوزاد نازنینش را در آغوش امام گذاشت و به او تبریک گفت.
امام با لبخند گل پسر نازش را بوسید و نامش را «عباس » گذاشت، سپس قنداقهی عباس را بالا آورد دهانش را نزدیک گوش راستش برد و آرام آرام اذان گفت.
عباس با چشمهای ریزش غرق تماشای پدر بود و فاطمه غرق تماشای پدر و پسر ..
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️باغ گل
فاطمه بعد از عباس سه پسر دیگر نیز به دنیا آورد؛ عبدالله ، عثمان و جعفر.
یکی از بهترین یاران پیامبر خدا نامش عثمان بن مظعون بود. همان مرد با ایمانی که رسول خدا در فراقش گریه کرد و فرمود بهشت گوارایت باد.
امام علی ع نیز عثمان را بسیار دوست داشت و به یاد او، نام پسر سومش را عثمان گذاشت.
نام پسر چهارمش را هم به یاد برادر شهیدش «جعفرطیار»، جعفر گذاشت.
چهار پسر فاطمه از گل زیباتر بودند و خانهی او مثل باغ گل سرخ، سرشار از
عطر بود.
مردم مدینه نام فاطمه را «اُمّ البنین» گذاشتند . أُمُّ البنین یعنی مادر پسران.
فاطمه که شاعری شیرین سخن بود برای گل پسرهایش شعرهای شیرین میخواند.
آن روزها زیباترین روزهای زندگی فاطمه بود.
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️چهار یادگار
هنگام سحر بود، سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان؛ ماه مهمانی خدا.
امام علی ع داخل محراب مسجد کوفه بود، وقت نماز صبح بود. دستها را بلند کرد: الله اکبر.
وقتی سر بر سجده گذاشت و مشغول ذکر شد ناگهان محراب گلگون شد و فریاد امام در مسجد پیچید «فزتُ وَ رَبِّ الکعبه» به خدای کعبه رستگار شدم.
نمازگزاران بر سر زدند و به سوی محراب دویدند ..
دو شب بعد نزدیک سحر شب بیست و یکم امام علی ع مهمان خدا شد.
فاطمه مثل شمع میسوخت و مثل ابر بهار گریه می کرد همسر عزیزم، یار یتیمان، مولای مظلومان ..
پسران کوچکش بغض کرده و پریشان حال دور او حلقه زده بودند مادر جان بابایمان کجاست؟
فاطمه بچههایش را در آغوش گرفته بود و نوازششان میکرد.
فاطمه مانده بود و چهار کودک یتیم و یک کوه خاطره ..
در آن سال عباس چهارده ساله بود، عبدالله شش ساله ، عثمان سه ساله و جعفر دو ساله.
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️سروهای سربلند
فاطمهى أُمُّ البنین اگر چه همسر عزیزش به شهادت رسیده بود اما تنها نمانده بود.
امام حسن و امام حسین ع جای خالی پدر را پر کرده بودند و با دلسوزی بسیار به بچههای ام البنین که در واقع برادرهای کوچک خود بودند کمک می کردند.
این دو امام عزیز بهترین معلم و عالیترین الگو برای بچههای ام البنین بودند.
چهار پسر ام البنین هم دو برادر بزرگ خود را خیلی دوست داشتند و هر روز از این دو عزیز کارهای خوب و پندهای شیرین میآموختند.
كم کم چهار پسر ام البنین بزرگ و بزرگتر شدند و مثل چهار سرو سربلند باغ همیشه بهار مدینه را زیباتر کردند.
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️بدرقهی لالهها
امام حسین ع میخواست کاروان عاشقان را از مدینه به سوی مکه حرکت دهد.
آن سال پسران اُمُّ البنین جوانانی رشید و رعنا و زیبا بودند.
عباس سی و چهارساله بود، عبد الله بیست و شش ساله، عثمان بیست و سه ساله و جعفر بیست و دو ساله.
لحظهی حرکت کاروان بود، جوانان فاطمه آرام و قرار نداشتند.
قلبشان لبریز از عشق خدا بود و آرزویشان فداکاری و جانفشانی برای سرور و مولایشان امام حسین ع.
فرزندان با ادب خدمت مادر آمدند تا با او خداحافظی کنند چه لحظهی عجیبی؛ فاطمه غرق تماشای گلهای شکفتهاش شده بود.
خدایا تو میدانی که من جوانانم را از جان بیشتر دوست دارم اما میدانم که حسین، بهترین بندهات نیاز به یار فداکار دارد؛ خدایا لالههای شکفتهام را به تو میبخشم.
فاطمه با چشمهای اشک بار یکی یکی روی زیبای لالههایش را بوسید؛ ای یادگاران امیرمؤمنان خدانگهدارتان ..
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️مثل ابر بهار
امام حسین ع و یاران با وفایش در روز عاشورا در زمین کربلا به شهادت رسیدند.
پسران رشید ام البنین هم همان جا به شهادت رسیدند.
کاروان بازماندگان به کوفه و شام برده شدند و بعد به سوی مدینه باز گشتند.
وقتی کاروان نزدیک مدینه رسید، مردم مدینه سراسیمه از شهر بیرون دویدند.
چشمها گریان بود و سینهها سوزان؛ همه بر سر و سینه میزدند و زمین و آسمان مدینه غرق ماتم بود.
به ام البنين خبر دادند هر چهار لالهات پرپر شدهاست.
قلبش شکست و قامتش خم شد اما با همان حال گفت: از حسین چه خبر ؟ پاسخ دادند: حسین هم شهید شده است.
قلبش طوفانی شد و چشمهایش دریای اشک، نالهاش بلند شد: ای کاش تمام آن چه که در زمین است فدای حسین میشد و او زنده میماند..
حضرت زینب س به دیدارش آمد و شهادت جوانان رشیدش را تسلیت گفت از آن روز به بعد ام البنین شعرهای جانسوز میخواند و به یاد لالههای سرخ پرپر شدهاش مثل ابر بهار گریه میکرد.
#امالبنین #قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔸️پرواز تا باغ لاله
ده سال از از واقعهی کربلا و شهادت جوانان ام البنین میگذشت.
او در این ده سال دردناک آن قدر گریه کرده بود که چشمانش مانند یعقوب پیامبر نابینا شده بود.
حضرت یعقوب در فراق یوسف و بنیامین شب و روز مینالید اما سرانجام به
هر دو گم شدهاش رسید.
اما ام البنین چهار یوسفش در سرزمین کربلا پر پر شده بودند.
سال هفتاد هجری بود و ام البنین ناتوان در بستر افتاده بود.
چشمهای بی سویش هنوز منتظر پسران بود و لبهایش لبریز از دعا.
همه نگران حال او بودند، ام البنین آخرین حرفها را میزد و همه نگاهش میکردند.
ناگهان لبهای رنگ پریده اش از حرکت ایستاد و چشمهای بی نورش بسته شد و روح بلندش به آسمان پرکشید.
او مهمان باغ لالهها شده بود ..
#قصه #داستان #ام_البنین #حضرت_عباس #وفات_حضرت_ام_البنین #حضرت_ام_البنین
🌷🔷🌸کانال خانه ی کودک🌸👇👇
╭━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c
╰━═━⊰🌿🌸🌿⊱━═━╯
حتماً برای دوستان خود بفرستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️کلیپ داستان عید مبعث
#داستان #کودک #مبعث #عید_مبعث
👇👇خانه ی کودک منبعی برای مربیانِ خلّاق 👇
💟https://eitaa.com/khanekodak313
با لینک ارسال شود👆👆
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️داستان کوتاه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام
#داستان #قصه #امام_موسی_کاظم_ع #امام_کاظم_عليه_السلام
#امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
#امام_کاظم_ع
👇خانه ی کودک منبعی برای مربیانِ خلّاق👇
💟https://eitaa.com/khanekodak313
با لینک ارسال شود👆👆
✨✨✨✨✨
#مسابقه
#داستان
#فرو_بردن_خشم
#امام_كاظم (عليه السلام)
#كودكان
#گروهي_انفرادي
❄️بچه ها
داستاني براي شما تعريف مي كنم،خوب گوش بدهيد چون بعدش از اين داستان سوال مي پرسم.(هرپاسخ صحيح5امتياز)
📘در شهر مدينه مردي زندگي مي كرد كه هميشه امام هفتم يعني امام موسي كاظم(عليه السلام) را اذيت مي كرد،به امام حرف هاي زشت مي زد،هرموقع امام را مي ديد،به اميرالمومنين حضرت علي(عليه السلام)حرف زشت مي زد. امام هفتم از اين كار آن مرد خيلي ناراحت مي شدند،اما همانطور كه لقب ايشان كاظم بود يعني كسي كه خشم خودش را فرو مي برد،امام كاظم(عليه السلام)عصباني نمي شد وبه آن مرد جوابي نمي داد ،چون مي دانست كه او امام را واقعا نمي شناسد واز روي نا آگاهي به امام حرف زشت مي زند.
روزها گذشت،تا اينكه روزي بعضي از ياران امام كاظم(عليه السلام)كه از اين كار آن مرد خيلي ناراحت وعصباني شده بودند،به امام گفتند:اي امام،بگزاريد اين مرد بي ادب وبدزبان را بكشيم.
امام فرمودند:نه، شما نبايد او را بكشيد،شما اجازه چنين كاري را نداريد.
بعد امام كاظم(عليه السلام) سوال كردند،محل كار اين مرد كجاست؟
ياران امام گفتند،اين مرد كشاورز است ودر خارج از شهر در زميني مشغول كشاورزي مي باشد.
معصوم نهم شيعيان،امام كاظم(عليه السلام)به سمت مزرعه آن مرد حركت كردند،وقتي به مزرعه رسيدند،با چهره اي خندان به پيش آن مرد رفتند وشروع به صحبت كردند.
بعد امام كاظم(عليه السلام) يك هديه 🌺بسيار ارزشمند به آن مرد دادند.
آن مرد وقتي اين رفتار امام را ديد ،بلند شد وامام كاظم (عليه السلام) را بوسيدواز امام به خاطر كارهاي زشت خودش معذرت خواهي كرد.
بعد از اين ماجرا ،يك روز ياران امام موسي كاظم(عليه السلام)آن مرد را در مسجد ديدند،با تعجب از او پرسيدند:
چي شده ؟چطور شده براي ديدار امام به مسجد آمدي وبه امام احترام مي گزاري؟
🌺مرد گفت:من امام را نمي شناختم،ومتوجه كار زشت خودم نبودم،اما حالا فهميدم ايشان از طرف خداوند امام هفتم مي باشند و حالا او را دوست دارم وبراي ايشان دعا مي كنم.
🔹سوالات
👈1-امام كاظم معصوم چندم مي باشند؟
👈2-يكي از القاب امام هفتم به معناي فرو بردن خشم؟
👈3-علت اينكه امام جواب آن مرد را نمي دادند چه بود ؟
👈4-نام امام كاظم(عليه السلام)چه مي باشد؟
👈5-امام در مقابل تصميم ياران شان به آنها چه گفتند؟
👈6-امام باچه حالتي در مزرعه با آن مردروبه رو شدند؟
👈7-چه شد كه آن مرد كه به امام بي احترامي مي كرد،بلندشد وامام را بوسيد ؟
👈8-امام كاظم(عليه السلام)براي اينكه آن مرد را به خود علاقه مند كنند چه عملي انجام دادند؟
👈9-ياران امام در مسجد چه رفتاري از آن مرد را ديدندكه تعجب كردند؟
👈10-آن مرد در مسجد چه جوابي به ياران امام داد؟
#امام_کاظم
👇👇🔰کانال خانه ی کودک 🔰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/672727443Ce72eb0497c