eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
753 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
329 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز میخوایم مقداری طبیعت‌گردی کنیم و خارق‌العاده ها رو ببینیم 👆
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کم هم از وجود نعمتهایی که برامون تکراری شده و بهش توجه نداریم، خدا رو شکر کنیم و قدرشون رو بدونیم 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹امام صادق علیہ‌السلام: ‌ زمانے ڪہ گناهان بنده بسیار شود و عمل نیڪے نداشٺہ باشد ڪہ گناهان او را جبران ڪند، خدا او را بہ اندوه در دنیا گرفٺار مےڪند ٺا ڪفاره گناهان او شود. ‌
14.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون ♥️🌱 این قسمت:عیب هرکس را به خودش بگو❗️ پیام اخلاقی: غیبت کردن😊☝️
👧🏻🧒🏻 فواید خاک‌بازی برای بچه‌ها خاک بازی استرس بچه‌ها رو کم می‌کنه و یه سرگرمی ساده هست
❌ از خود در حضور دیگران نکنید. 🔰 از فرزندان خود به خصوص در حضور دیگران انتقاد نکنید، فریاد کشیدن بر سر آنها و یا مجازات کردن جسمانی فرزندان، از آنها انسانی حقیر و دلخور و سردرگم می سازد و بر سماجت آنها می افزاید. 🔰 با فرزندان خود رفتاری ملایم بکنید؛ 🔰 اگر می بینید که خشمگین شده اید، سکوت کنید یا از اتاق بیرون بروید و به فرزندان خود فرصت بدهید تا مسایلشان را خود حل و فصل کنند. 🔰 هرگز از فرزندان خود انتظار غیرممکن نداشته باشید؛ 🔰 انتظارات غیرواقع بینانه را کنار بگذارید. 🔰 به یاد داشته باشید که فرزندان بیش از انتقاد به الگو و سرمشق نیاز دارند.
🌙✨ یکی بود یکی نبود. توی یکی از خیابون های یک شهر بزرگ و شلوغ 🏙 یک ساختمون چند طبقه بود 🏢 که چند تا خانواده اونجا زندگی می کردند. بچه های اون ساختمون همگی با هم دوست و همبازی بودند.♥️🌱 فصل تابستون با روزهای گرم و بلندش رسیده بود🌞 و بچه های قصه ی ما هم مثل خیلی از شما بچه های گلم عصرها به حیاط ساختمون می رفتند و همگی با هم بازی می کردند. فوتبال⚽️، دوچرخه سواری🚴‍♂🚴‍♀ ، گرگم به هوا🤸‍♂ و کلی بازی جالب دیگه ... یکی از این بچه ها یک پسر مهربون🧒🏻 به اسم ماهان بود. اون روز ماهان بعد از کلی بازی توی حیاط  به خونه اومد. مامان ماهان مشغول تمیز کردن و گردگیری خونه بود.🧕 ماهان با ذوق و شوق به طرف مامان رفت و گفت:” مامان جون، میشه منم توی گردگیری کمکت کنم؟”🤩⁉️ مامان از حرف ماهان حسابی تعجب کرد.😳 آخه ماهان هیچ وقت به گردگیری علاقه ای نداشت. اون حتی حاضر نبود میز و کمد اتاق خودش رو هم گردگیری کنه😓 ولی حالا از مامان می خواست که توی گردگیری کمک کنه.😶 مامان با اینکه گیج شده بود گفت:” بله که میشه ، بفرمایید اینم دستمال”😊  ماهان با خوشحالی گفت:” پس من از کتابخونه شروع می کنم”😃 و با عجله به سمت کتابخونه بزرگ توی پذیرایی دوید.🏃🏻‍♂ مامان از اینکه میدید ماهان به این کار علاقمند شده هم تعجب کرده بود و هم خوشحال بود.🤷🏻‍♀ خلاصه بعد از یک ساعت کتابخونه از تمیزی برق میزد.💛 مامان از آشپزخونه بیرون  اومد و با دیدن کتابخونه تمیز لبخندی زد و گفت:” ممنونم پسرم، حالا میخوای یک شربت خنک برات درست کنم تا خستگیت در بره؟”😍  ماهان گفت:” نه الان میل ندارم اگه میشه فردا برام درست کن..”
بعد هم در حالیکه یک چیزهایی توی دستش بود با عجله به حیاط و پیش دوستهاش رفت.🏃🏻‍♂... مامان حسابی از کارهای ماهان تعجب کرده بود ولی چیزی نگفت. غروب⛅️ وقتی ماهان دوباره از حیاط به خونه برگشت حسابی خسته به نظر می رسید و لباسهاش خاکی بود.😓 مامان با تعجب پرسید:” ماهان جان مگه کجا بازی کردید که انقدر خاکی شدی؟”😟 ماهان لبخندی زد و گفت:” فردا همه چیز رو بهتون میگم”😘 فردا صبح ماهان زودتر از همیشه از خواب بیدار شد صبحانه اش رو خورد 😋 و چند تا میوه برداشت 🍎🍐 و گفت:” مامان من و دوستهام امروز صبح هم قراره با هم به حیاط بریم، چون کار داریم”😃 و قبل از اینکه مامان چیزی بگه به طرف حیاط دوید.🏃🏻‍♂... مامان از کارهای ماهان حسابی تعجب کرده بود و یه کم هم نگران بود.😟 برای همین تلفن رو برداشت و به خونه دوست ماهان که اسمش علی بود زنگ زد📞. علی و پدر و مادرش در طبقه بالای خونه ی ماهان اینا زندگی می کردند. مامان علی به مامان ماهان گفت که اتفاقا علی هم از دیروز کارهای عجیب و غریبی کرده و انگار چیزی رو پنهان می کنه😟❗️. حتی جالبه که علی هم با اصرار خواسته که کتابخونه خونه رو مرتب کنه... حالا مامان ماهان حسابی به فکر فرو رفته بود و فهمید که حتما یک چیزهایی هست که اون خبر نداره🤔... ظهر شده بود و هنوز ماهان از حیاط نیومده بود.😓 مامان کم کم نگران شده بود و تصمیم گرفت که خودش به حیاط بره و ماهان رو ببینه که همون موقع ماهان وارد خونه شد.😃 ماهان با عجله گفت:” مامان جون میشه لطفا یک پارچ از همون شربت هایی که دیروز می خواستی برام درست کنی ، درست کنی و ساعت 5 به حیاط بیاری؟”😄⁉️ بعد هم با عجله دوباره به حیاط رفت.🏃🏻‍♂ مامان حالا مطمین بود که توی حیاط خبرهایی هست. اون یک پارچ بزرگ شربت خنک درست کرد و به حیاط رفت. بچه های ساختمان همگی کنار آلاچیقی که داخل حیاط بود ایستاده بودند👦🏻🧒🏻👦🏼🧒🏽. کم کم همه پدر و مادرها به حیاط اومدند. همه منتظر بودند ببینند بچه ها قراره چه چیزی رو به اونها نشون بدند.👀 بچه ها یک روبان قرمز به جلوی آلاچیق بسته بودند و از مامانهاشون خواستند که روبان رو ببرند.✂️ بعد هم همگی یک صدا گفتند : “به کتابخانه ما خوش آمدید.”📚😍 مامانها و باباها وارد آلاچیق شدند و اونچه که میدیدند رو باور نمی کردند😳. بچه ها با جعبه های خالی📦 یک کتابخانه درست کرده بودند و هر کدوم از بچه ها کلی کتاب و بازی فکری از خونه آورده بودند و مرتب و منظم در طبقه های کتابخانه چیده بودند📚. ماهان گفت: ” ممنون که به افتتاحیه کتابخانه ما اومدید. همه می تونند از این کتابخانه استفاده کنند. همه بچه ها می تونند عصرهای تابستان رو اینجا بگذرونند و اوقات فراغتشون رو پر کنند.”😍❤️ پدرها و مادرها از دیدن ایده جالب بچه ها و تلاش اونها برای اجرا کردنش خیلی خوشحال شدند و بچه ها رو تشویق کردند و ازشون تشکر کردند.👏👏 مامان ماهان رو در آغوش گرفت و گفت:” آفرین پسرم! خیلی فکر خوبی کردید! پس حالا فهمیدم چرا دیروز انقدر به گردگیری کتابخونه علاقمند شده بودی!” ماهان خندید گفت: ” بله مامان جون آخه کتابخونه ما به کلی کتاب نیاز داره”😁 پدر و مادر ها قول دادند که کتابها و بازی های فکری بیشتری رو تهیه کنند و به کتابخونه هدیه بدند.😇 از اون روز به بعد هر روز بچه ها کلی از وقتشون رو توی آلاچیق حیاط که حالا کتابخانه جالبی شده بود می گذروندند.📚 اونها کتاب های همدیگه رو قرض می گرفتند و می خوندند. یا با هم بازی های فکری دسته جمعی می کردند و یا نقاشی می کردند. هر روز هم یکی از مادرها براشون میوه و خوراکی میاورد.🍎🥧 اینطوری بود که روزهای بلند تابستان به بچه ها خیلی خوش می گذشت و دیگه خیلی کمتر حوصلشون سر می رفت. 🎈 خوب بچه های عزیزم اینم از قصه برنامه تابستانی. شما هم می تونید با مشورت با مامان و بابا برنامه هایی رو برای اوقات فراغتتون در نظر بگیرید که هم بهتون خوش بگذره و کیف کنید و هم بتونید چیزهای جدید یاد بگیرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت گرامیداشت هفته حجاب وعفاف 🧕🏻🧕🏻🧕🏻🧕🏻شعر طنز جنجالی این خانوم در حضور رهبر انقلاب درباره مردهایی که ابرو بر می دارند و قرص اکس می‌خورند را گوش کنید!👍👌