سلامبرابراهیم قسمت ۳۵_1.mp3
2.43M
🌻فایل صوتی کتاب #شهید_ابراهیم_هادی_سی_و_پنجم
قسمت سی و پنجم🦋
هرگونه کپی برداری ممنوع میباشد🚫
فقط در صورت فوروارد ✅
🌻@khaneshbook
📚کتابخوانی گونهگون و خلاقیت🌱❣
بسم رب الشهداء والصدیقین
پائیز سال شصت و یک بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا میرفتیم حرف از ابراهیم بود.
خیلی از بچهها داستانها و حماسه آفرینیهای او را در عملیاتها تعریف میکردند. همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره(س) انجام شده بود.
به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر میزدیم. از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهرا بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آنها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند.
برای همین دیگر مداحی نمیکنم! هر چه میگفتم: حرف بچهها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت رو بکن، اما فایدهای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمیکنم!
ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه
من هم بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمیدونه خستگی یعنی چی!؟ البته میدانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار میشود و مشغول نماز.
ابراهیم بچههای دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س)!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همهی بچهها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت:چیزی که میگویم تا زندهام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمیآمد. اما نیمههای شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمیخوانم، ما تو را دوست داریم
هر کس گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمیداد ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
🖤📚🖤📚🖤📚
@khaneshbook
🖤📚🖤🖤📚🖤🖤
♦️با همان قدرتی که از شیعیان حمایت میکرد از اهل سنت دفاع میکرد
✍حسین امیرعبداللهیان، دستیار ویژه رئیس و مدیرکل بینالملل مجلس: من بهعنوان کسی که قدری الفبای جغرافیای عراق را میشناسم این را با صدای بلند میگویم: «تعداد شهدایی که شیعه و جمهوری اسلامی در عراق در مبارزه با داعش در مناطق سنینشین برای آزادسازی اهل سنت عراق تقدیم کرد به مراتب بیشتر از تعداد شهدایی بود که شیعه در مبارزه با داعش در مناطق شیعهنشین تقدیم کرد.»
سردار سلیمانی با همان قدرتی که از اهل تشیع در عراق حمایت میکرد با همان قدرت نیز از اهل سنت و دیگر قومیتها دفاع میکرد.
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#مرد_میدان
#ابومهدی
📚@khaneshbook
ساخت تمثال حاج قاسم توسط هنرمندان لبنانی، به سفارش شهرداری منطقه غبیری در ضاحیه
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#مرد_میدان
📚@khaneshbook
29.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺بخش هایی از برنامه بدون تعارف
🔉حتما ببینید .........
📲پیشنهاد دانلود 👌
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#مرد_میدان
#ابومهدی
📚@khaneshbook
『🌿』
#شاید_تلنگر ✔
یه مذهبی
باید بدونه کھ رفیق شهید داشتن
فقط براے
خوشگلی پروفایل نیس!
باید یاد بگیرھ حرف شهید رو
تو زندگیش پیادھ کنه
وگرنه از رفاقت
چیزی نمیفهمه !!
🌱..↷
📚@khaneshbook