eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
740 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
341 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
... تقریبا ده ساله بود. کنار پنجره نشسته بود و آسمون رو تماشا می‌کرد‌. یه دفعه فریاد بلندی کشید‌. ازجا بلند شدم و دویدم سمتش. رنگش پریده بود و نفس نفس می‌زد و با انگشت مسیر عبور یه هواپیما رو نشون می‌داد. پرسیدم:《چی شده؟؟》 بریده بریده گفت:《هواپیما سقوط کرد.》 دوباره امتداد انگشت اون رو به طرف آسمون نگاه کردم. هواپیما آروم ابرهارو می‌شکافت و پیش می‌رفت. عصبانی از شوکی که به من وارد کرده بود، سیلی محکمی به صورتش زدم و غرغر کنان از پنجره فاصله گرفتم. ولی یک‌جایی از دلم می‌لرزید. آخه سابقه‌ی پیشگویی‌های اونو داشتم. خداخدا می‌کردم این‌بار حرفش درست در نیاد. دو سه ساعت بعد‌، رادیو خبر سقوط هواپیمایی رو داد که از مشهد عازم تهران بود. *** روزی که می‌خواست بره جبهه با همون حالتی که گاه و بیگاه دراون می‌دیدم، تاریخ برگشتش رو دقیق گفت‌. باز دلم لرزید. بالاخره اون روزی که گفته بود، رسید. زنگ در حیاط رو زدند. در رو که باز کردم، با دو نفر مواجه شدم. اونها خبر شهادت محمود رو آورده بودن.... 💚از کتاب 💛نوشته سیمین وهاب زاده مرتضوی ❤️راوی: مادر شهید محمود سلیمی شهری