eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
773 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیامون رو میتونیم تنها با یه لبخند کوچیک زیبا ترش کنیم ♡♡ روزتون پر از خوبی و رزق و روزی . . . کپی برداری فقط با ذکر منبع @khaneshbook
Document 7.pdf
12.64M
فایل کتاب: 💟قصه پندآموز از داستان‌های هزارو یک شب 🖋نویسنده: زهرا عبدی ✏️تصویرگر: زهره مروج زاده ⬅️که شامل ۳۲ داستان می‌باشد و هر روز دو داستان رو به صورت فایل تقدیمتون می‌کنیم. دو داستان جدید دیگه خدمتتون...♡♡
seh daghigheh ta ghiamat eide ghadir.pdf
2.15M
کتاب: ^^بهترین_کتاب_معروف^^ پی دی اف کامل کتاب 🌱 کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✅تجربه ای نزدیک به مرگ . . . . برای سنین ۱۵ سال به بالا ⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️ افرادی که مشکل قلبی و ... دارند لطفا از خوندن pdf خودداری کنند. 🙏🌹🖤🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾 دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت و پیرمرد از فرط خوشحالی و ترس از دست دادن آن ها گندم ها را در گوشه شال خود گره زد! در راه با پرودرگار خود اینچنین گفت : «ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشا» در همین حال ناگهان گره شالش گشوده شد و گندم ها بر زمین ریخت! او با ناراحتی گفت : «من تو را کی گفتم ای یار عزیز، کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟!» پیرمرد نشست تا گندم ها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند! ندا آمد : «تو مبین اندر درختی یا به چاه، تو مرا بین که منم مفتاح راه! ! » 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: نویسنده: مریم راهی از کتاب نیستان رمان فارسی کهن، قرن ۱۴ کتاب داستانی از واقعه کربلا و اتفاقات بعداز آن...
کسانی که دوست دارن بنرشون در کانالمون قرار بگیره، لطفا ۳ نفر رو عضو کنید و بعد بنرتون رو به ایدی زیر بفرستین تا در کانال قرار بدیم: https://eitaa.com/Zbahman84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘وانت حمل هدایای مردمی جلوی مقر ترمز زد. بچه‌ها رفتند و بار وانت رو به چادر تدارکات منتقل کردند تا سر فرصت مواد غذایی و البسه‌ای که مردم فرستاده بودند بین رزمنده‌ها تقسیم شه. در محوطه مشغول کار بودم که مصطفی صدام زد. رفتم داخل چادر. اون داشت هدایا رو دسته بندی می‌کرد. منو که دید به بسته نخود و کشمشی اشاره کرد که دستش بود. بعد هم نامه‌ای رو داد دستم. -اینو بخون! و روش رو از من برگردوند تا اشک‌هاش رو نبینم. نامه‌ای از دختر ده ساله‌ای بود ساکن یکی از روستاهای شمال. نوشته بود:《...همه‌ی دارایی‌ام همینه. ببخشید کمه.》 آخر نامه هم آدرسش رو داده بود و اصرار در اصرار که حتما جواب نامه رو بدیم. مصطفی اکرمی _ فرمانده گردان _ جواب نامه‌ی دخترک رو داد. چند روز بعد بازهم نامه رسید. از اون بود. همون دخترک روستایی. در اون، از مصطفی که جواب نامش رو داده تشکر کرده بود و نوشته بود قبلا هم چند نامه برای رزمنده‌ها نوشته، ولی بی‌جواب مونده. این نامه‌نگاری ادامه یافت. مصطفی در آخرین نامش از دخترک خواست برای عملیات بزرگی که در پیشه، دعا کنه. عملیات با پیروزی به پایان رسید و شهدای زیادی از ما گرفت. چندی بعد جواب نامه‌ی مصطفی اومد. اون رو دادن دست من. دخترک نوشته بود:《...من رزمندگان رو خیلی دعا کردم. مخصوصا شما رو آقا مصطفی! ان‌شاءالله پیروز شین...》. در جواب نامش نوشتم:《... من معاون مصطفام... دیگه برای اون نامه ننویس.》 بعد هم پوستری رو که به مناسبت شهادت مصطفی چاپ شده بود، گذاشتم توی پاکت. 🔸از کتاب شهرگان شهر (جلد اول) 🔹نوشته سیمین وهاب‌زاده مرتضوی ♦️ راوی: فرمانده شهید هادی کشفکشان به نقل از شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزئین فوق‌العاده زیبای میوه‌های متفاوت برای مهمونی‌هاتون واقعا عالی بود 👌👌👌😋😋😋
برای فردا قراره چالشی برگزار بشه کسانی که می‌خوان در چالش شرکت کنن، لطفا به این ایدی پیام بدن تا ببینیم تعداد به حد نصاب می‌رسه تا برگزار کنیم یا نه!!!!!!!! https://eitaa.com/Zbahman84