📚کتابخوانی گونهگون و خلاقیت🌱❣
💫افراد جدیدی که وارد کانال میشین
🌱خیلی خوش اومدین
.
.
.
.
.
لطفا به مطالب کامل امروز یه سری بزنید تا از محتویات کانال ما آگاه بشین
ممنون از مشارکت و همراهیتون ♡♡
به 🌼🌼🌼
نام 🌼🌼
خدا🌼
چهل حدیث از امام حسین علیه السلام
12- اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِی بِالْإِحْسَان. همانند آن مردى كار كن كه مى داند در برابر گناه مؤاخذه مى شود و در برابر كار نيك پاداش مى گيرد. بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10
13- دِرَاسَةُ الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة. درس دادن معرفت را زیاد می کند. بحارالأنوار، ج 75،ص 128
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼
ebook9588[www.takbook.com].pdf
1.74M
فایل pdf کتاب داستان قرآنی #الصَرصُوَر_وَ_القَذَارَه
🌱نویسنده و تصویرگر: ساجده عبیدی نیسی
🌸برای گروه سنی الف و ب
💫داستانهای کودکان عربی و قرآنیهمراه با داستان و معنی💫
ebook9562[www.takbook.com].pdf
1.55M
فایل pdf راهکارهایی برای مطالعه بیشتر بچهها در درس و... 👌
💫دارای بیست راهکار جالب 💫
#داستانی_آموزنده
《بهای یک لیوان شیر》
یک داستان کوتاه در مورد یک لیوان شیر: روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛ از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانهای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری میکنم.»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکیاش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجهاش را جلب کرد. چند کلمهای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»
#سخاوتمند_باشیم~♡~