eitaa logo
خانه طلاب جوان
8.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
298 فایل
﷽ 🌀کانال رسمی «خانه طلاب جوان» پویشی برای ترسیم #طلبه_عصر_انقلاب 💎صاحب امتیاز: ☑️ نشریه خط: @KHAT_NASHRIYE ☑️ نشریه عهد: @NASHRIYEAHD ☑️ رادیو روایت: @RADIOREVAYAT ☑️ سیر صراط: @SEIR_SERAT 👨🏻‍💻 ادمین: @hasanbahraminejad 🌐 سایت: www.khanetolab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 💠 کلیپ اهدای گل به بیماران و کادر درمانی بیمارستان کامکار و توسل به ساحت ملکوتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار بیماران... 💠💠 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
💠 بزرگوارانی که مشغول فعالیت در بعنوان همراه جهادی بیمار، توزیع اقلام، پیک مهربانی و... هستند، لطفا خاطرات، روایت ها و تصاویر خود را به آیدی @abodollah ارسال نمایند. با تشکر 🌐🌐 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
🌙 خلوتی با سید محمد زین العابدین 🌙 🌕 از انتهای راهروی بیمارستان دیدم صدای آشنایی میاد. صدای سید بود. سید محمد زین العابدین. نمیدونم چطور شنیده بود من توی این بخش مشغولم. خوشحال شدم. دیدن یه رفیق طلبه، تو بیمارستان نیمه شب ، خیلی جذابه. 💠 سید رو از وقتی میشناسم که تصمیم گرفته بود بیاد حوزه علمیه و طلبه بشه. مدرک دانشگاهیش رو گرفته بود و داشت تحقیق میکرد برای آینده اش. پیش من هم اومد مشورت بگیره. بهش گفتم برای چی میخوای بیای حوزه؟ گفت میخوام طلبه بشم برم مناطق محروم برای کمک به بچه های روستایی. اون روز با تعجب نگاهش کردم. چه هدف جالبی! یک داداش و یک خواهرش دکترن. خانوادشون همه اهل علمن. آخه این چه هدف بانمکیه انتخاب کردی!؟ 🔆 سید خیلی جالبه. توی سفر اربعین یک ساک پر میکنه اسباب بازی و بادکنک و گل سر و این جور چیزها. بزرگتر از ساک خودش. بعد باید اینها رو تو اربعین بین بچه کوچولوهای عراقی که از زائرا پذیرایی میکنن تقسیم کنیم. سفر اربعین با سید خیلی خوش میگذره. 🔅خیلی دوستش دارم. حواسش به جزییات هست. زندگیش کلا کار جهادیه. حتی با خانمش به بچه های هیات طلبگیمون رسیدگی میکنه. بچه هامون دوستش دارن بهش میگن عمو سید. تو هیات شکلات میده به بچه های کوچیک 💐 دوست داره بچه ها حافظ قرآن بشن. خودش و خانومش کلی از بچه های روستایی رو تشویق کردن به حفظ قرآن و دورادور کمکشون میکنه. بچه های ماها رو هم تشویق میکنه. 🌱شب اومد پیشم. توی بخش. گفتم سید چه میکنی؟ گفت مراقب باش برخی بیمارها کارهای کوچیکی دارن که چون کوچیکه روشون نمیشه به کسی بگن. باید خودت بفهمی . خودت بپرسی. 🌾میگفت برخی پرستارها خیلی باحالن. هم پرستارن هم همراه بیمارن. وظیفه شون نیست ولی کارهایی میکنن که همراه بیمار انجام میده. میگفت دیدن این جور پرستارها بهش روحیه میده. ❇️ همسر خواهرش از شهدای مدافع حرمه. مادرش معلم قرآنه و پدرش استاد فرهیخته حوزه و مفسر قرآنه. اما از بس خاکیه دوست داری ساعتها بشینی و باهاش حرف بزنی. 🔶اما حیف که اینجا نمیشد. همین چند جمله رو راجع بیمارها و پرستارها که گفت بلند شد و گفت پاشم باید برم یه چرخ توی اتاقها بزنم. کار زیاده اینجا... 🌱خیلی از این رفقا دارم بهشون غبطه میخورم مثل من ادا در نمیآرن. بدون تریبون و بی ادعا واقعا زندگیشون پر از خدمت و جهاده... 🌸راستی یه دختر کوچولوی خوشگل هم داره که اسمش زینبه... ✏️ حجت الاسلام و المسلمین مهدیان 📕📕خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f 📺 باز نشر گفتگوی کوتاه با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد زین العابدین را مشاهده نمایید 🔰🔰
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 روایت بیماران کرونا 5⃣ 📢 حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین 💠 آقای دکتر گفتن ضعف روحیه موجب ضعف سیستم ایمنی بدن میشه... 🌕 بهترین اتفاقی که برای من میفته اینه که بیمار حس کنه اینجا یه نفری هست که هر وقت کار داشته باشه، کارش رو انجام میده... 📺📺 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
💠 💠 ✏️ 📕 روایت بیست و هشتم: خانم تخت یازده 🛏 بیشتر مریض‌های روی تخت خانم‌اند. یادم نمی‌آید قبل از این جایی، حتی برای سخنرانی در روضه زنانه، رفته باشم وسط جمعیت خانم‌ها. به عباس می گویم: «معذب نشن؟» می‌خندد و می‌گوید: «ما یا اونا؟» بعد با دستی که دست‌کش لاتکس دارد، ماسک جلوی دهانش را کمی بالاتر می‌آورد و می‌گوید: «چاره‌ای نیست». 🌕 جارو به دست می‌رویم توی اتاق. قرار است هم نظافت کنیم،‌ هم اگر کسی از مریض‌ها کاری داشت، کمکش کنیم. معمولاً کم‌حرف و ساکت‌ و خواب‌اند. شروع می‌کنیم به تمیز کردن وسایل روی دِرآوِرها و میزهای پرتابل. طبق دستور مسئول شیفت، هر خوراکی مانده‌ای را باید بیندازیم سطل زباله. 🍶 خانم تخت یازده می‌گوید: «آب» انگار مسافرکش‌های خط قم ـ تهرانیم و مریض‌ها مسافرهای یک روز وسط هفته خلوت. دو تایی جارو را ول می‌کنیم و با هیجان می‌رویم سمت تخت یازده. آب معدنی را من زودتر از عباس برمی‌دارم، می‌ریزم توی لیوان یک‌بار مصرف. سن و سال مادرم را دارد. لیوان را که می‌دهم دستش، می‌گویم: «بفرما مادر» چیزی نمی‌گوید اما می‌بینم گوشه چشم‌هاش کمی خیس است. می‌گویم: «هر کاری داشتین ما اینجاییم. مثل پسر خودتون». 💠 از اتاق که می‌رویم بیرون، عباس سرش را نزدیک گوشم می‌کند و می‌گوید: «اینا خانم‌اند. کاش بهشون بگی آبجی که فکر نکنن خیلی پیر شدن» حالا فکرم مشغول شده. فلاکس چای را از آبدارخانه بخش بر می‌دارم و به بهانه چای بردن،‌ برمی‌گردم کنار تخت یازده. زن خوابیده. دلم را می‌زنم به دریا. «خواهر» توی زبانم نمی‌چرخد ولی می‌توانم «مادر» را از جمله‌ام حذف کنم تا حس پیری نکند. می‌گویم :«چیز دیگه‌ای نیاز ندارید؟» چشم‌هایش را باز می‌کند. دستش را آرام می‌آورد بالا و با نگاهی شبیه نگاه‌های مادرم لبخند می‌زند و می‌گوید: «ممنون پسرم». 💠💠 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 پرستاران و قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه 📗 💠 این دعا به من آرامش داد... 🌸 این دعا به من امید داد... 🌐🌐 خانه طلاب جوان 🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/1870069796Cf7194a5935
💠 💠 ✏️ 📙 روایت بیست و نهم: ته‌مانده‌های سوپ مقدس 🌕 جانباز ۶۰ درصد بود. ‌‌چشم راستش را والفجر۱۰ داده بود و از جامانده‌های شیمیایی کربلای 5 بود. والفجر8 هم ترکشی آمده بود و درست نشسته بود وسط ریه‌اش. سوپ را قاشق قاشق در دهانش می گذاشتم و او ذره ذره خاطره‌هایش را می‌گفت. با خنده پرسیدم: «پس شما توی بیمارستان بزرگ شدی کلا!» خندید و صبر کرد سرفه‌هایش بند بیاید. بعد گفت:«ولی هیچ کدوم این جراحتا به اندازه کرونا اذیتم نکرده». 🔶 دکتر شیفت می‌گفت، ترکش توی ریه درد سرفه‌هایش را چند برابر می‌کند. هنوز شام خوردنش تمام نشده بود که دستم را پس زد و با ضعف گفت: «حالت تهوع دارم» تا آمدم سطل کنار تختش را پیدا کنم، هر چه را خورده بود، بالاآورد روی تخت. اولین بار نبود که چنین صحنه‌ای را می‌دیدم، اما اولین‌بار بود که بدم نمی‌آمد. فکر خنده‌داری بود اما آن لحظه کسی توی سرم می‌گفت: «این مقدس‌ترین محتویات معده‌ای‌است که در عمرم از نزدیک می‌بینم» ملحفه و لباسش را عوض کردم و تختش را ضدعفونی کردم. خدماتی‌های شیفت را صدا نزدم. دلم می‌خواست خودم تمام کارهایش را انجام بدهم. ☑️☑️ خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تقدیم به مدافعان سلامت 💠 ✅ نداره کار پرستار کم از شهادت مدافعان سلامت، سرتون سلامت 📘📘 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
💠 💠 ✏️ 📙 روایت سی اُم: یک گوشه خلوت پیدا کرد و گریست... 🌐 روز اولی که تو بیمارستان دیدمش کلی با هم شوخی کردیم و خندیدیم پر انرژی و با روحیه با اون لهجه با نمک ترکی طلبه تبریزی که چند وقتی بود از تبریز اومده بود قم برای ادامه تحصیلات حوزوی و به قول خودش کسب فیض.... گاری را بار زدیم و راه افتادیم به سمت بخش تا اقلام را بین بیمارها و پرسنل بیمارستان پخش کنیم. 🔅 از طبقه پنجم کار شروع می شد طبقه طبقه چرخیدیم تا رسیدیم طبقه اول بخش مراقبتهای ویژه خب آنجا دیگه برای ما ورود ممنوع بود داشتیم اقلام را دم در خالی می کردیم که دیدم محمد با چندتا از پرستارها سلام و احوال پرسی کرد و رفت پشت در و شروع کرد از گوشه درب داخل را نگاه کردن تعجب کردم پرسیدم داستان چیه بچه ها گفتند مگه نمی دونی؟ خانمش بارداره و حالش بد شده الان هم تو آی سی یو بستری است با یک بچه شش ماهه تو شکمش و علائم شبیه کرونا ◀️ خشکم زد باورم نمی شد زنت تو آی سی یو باشه و تو اینقدر با روحیه کنار جهادی ها مشغول خدمت باشی گذشت تا امروز بعد از نماز مغرب یکی از بچه ها بهش گفت محمد برو تلفن خونه کارِت دارند یک ربع نشد که برگشت با چشمهای قرمز گفت صادق خانمم فوت کرد ایندفعه همه خشکمون زد سکوت حاکم شد راوی: صادق مهاجری 💠💠 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f