eitaa logo
خانواده ی بهشتی 🌸
1.9هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.6هزار ویدیو
140 فایل
مسجدصاحب الزمان(اسحاق میرزا)کانون تربیتی فرهنگی المهدی مشاوره وارتباط بامدیرکانال(حاج آقا خدایی) @khodayi255 امام خامنه ای: مسجد فقط برای نماز نیست، هم مدرسه است، هم دانشگاه🌸 مطالب کانال👇 تربیت فرزند آداب زندگی همسرداری طب اسلامی درس اخلاق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺چگونه از انتقال آنفولانزا جلوگیری کنیم؟ @khanevade_Beheshti
🕯آيت الله بهاء الدينى میفرمودند : 🕯شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابيده بودند،  🕯ناگهان صداى كوبيدن در مرا از خواب بيدار كرد، در را گشودم ، ديدم زنى ايستاده است ، 🕯 چون مرا ديد، گفت : حاج آقا چراغ بقالى روشن است ، در را بستم و به اتاق رفتم ،  🕯در ذهن خود مى گذراندم كه اين چه خبرى بود، آن هم در اين وقت شب ،  🕯چرا بعضى مزاحمت ایجاد مى كنند!! 🕯چشمها را روى هم گذاشتم كه بخوابم ، صداى خفيفى شنيدم ، 🕯دقت كردم ، حدس زدم حركت سوسك باشد چراغ را روشن كردم ، 🕯ديدم دو عقرب بزرگ و سياه نزديك بچه كوچكمان در حال راه رفتن هستند 🕯فورا آنها را از بين بردم ، چراغ را خاموش كردم ، ناگهان متوجه شدم .....!!!! 🕯آن زن ماءمور بيدار كردن ما و سبب نجات اين طفل معصوم بوده است   💎اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداى  @khanevade_Beheshti
مهندس یعنی این! یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز به درد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مؤدبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید! @khanevade_Beheshti
▫️آیت الله مبشرکاشانی: 💠روزی مشکلی برای مرحوم معزّی پیش آمد وخدمت آقای کشمیری رسیدیم، پرسید،برای رفع مشکلم چه کنم فرمود: 💠روزی دو مرتبه دعای یستشیر بخوان یکمرتبه بعد از نماز صبح و یکمرتبه اول شب بعد از نماز و فرمود بمدت ده روز بخوان نتیجه می‌گیری، پس از یک هفته به اتفاق حاج آقای معزّی خدمت آقای کشمیری رسیدیم آقای معزی گفت: الحمدلله هنوز ده روز نشده حاجتم روا شد. 💠مرحوم آیت الله کشمیری فرمود: این دعا آثار و برکات زیادی دارد و ادامه آن علاوه بر تقرب حضرت حق ، برکات دنیوی از جمله برآورده شدن حاجات دارد و مرحوم قاضی سفارش بسیار به خواندن آن می‌کرد. 📚مفاتیح الجنان #دعا @khanevade_Beheshti
هیچ چیز به اندازه مسئولیت دادن به کودکان اعتماد به نفس آنها را افزایش نمی دهد، پس سعی کنید به فرزند خود مسئولیت های متناسب با سنش را بدهید. خواهید دید که هرگاه او مسولیتش را انجام می دهد چه رضایت خاطری پیدا می کند و احساس می کند که چقدر در خانواده اش فرد مهمی است. مثلا از کودک ۳ یا ۴ ساله خود بخواهید اسباب بازی هایش را جمع کرده سر جایش بگذارد و یا از کودک ۷ ساله خود بخواهید لباس ها را پس از خشک شدن تا کند و در قفسه های مربوط به خود قرار دهد. سعی کنید این احساس درونی را در آنها به وجود آورید که خودشان باید مشکلاتشان را حل کنند. @khanevade_Beheshti
شما به عنوان یک پدر خوب، وظیفه شناساندن راه‌های صحیح و غلط به فرزندتان و مشورت کردن با او در مورد علاقه‌مندی‌هایش را دارید. و بهتر است انتخاب نهایی را به عهده فرزندتان بگذارید. #تربیت_فرزند 🌺 @khanevade_Beheshti
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چای قند پهلو! 🔻این رفتار بیشترین تاثیر را روی بچه‌ها می‌گذارد .. #تصویری #تربیت_فرزند @khanevade_Beheshti
داستان کوتاه سبد گردو “ روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: ” این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه می‌رسد “ مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: “نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمی‌رسد.” او چنین کرد و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: “من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد.” نتيجه: خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است. بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کاررا ازدست ندهیم! @khanevade_Beheshti
✍ چشمه باشیم. یک مشت خاک را در یک لیوان آب بریزیم و چند لحظه صبر کنیم. آیا می توان آب را نوشید؟ حالا یک مشت خاک را درون چشمه بریزیم و چند لحظه صبر کنیم. می توانیم یک لیوان از آب گوارای چشمه بنوشیم...! # درد و رنج های #دنیا هم همین طور است، مشتی خاک. این بستگی به ما دارد که لیوان آب باشیم یا چشمه...! برای دقایقی چشمانمان را ببندیم و چشمه بودن را احساس کنیم. چشمه از خودش می جوشد و هر لحظه نو به نو میشود، زلال و پاک. @khanevade_Beheshti
يادتان نرود که چه چیزی را در قبالِ چه از دست می دهید نکند برای برداشتن چند تکّه سنگ زیبا از روی زمین الماسِ با ارزشی را که در دست دارید از دست بدهید !   نگاهتان به دستِ خودتان باشد … به اَلماستان زمین همیشه پر از تکّه سنگ های بی ارزش است @khanevade_Beheshti
آدمها وقتی ناامید می شوند به خیلی کمتر از آنچه لیاقتش را دارند راضی می شوند و این دلیلی ست برای وجود آدمهای نالایق در زندگیمان @khanevade_Beheshti
⚡️خشم مگیر...⚡️ مردی از باديه به مدينه آمد و به حضور رسول اكرم رسيد. از آن حضرت‏ پندی و نصيحتی تقاضا كرد. رسول اكرم به او فرمود: "خشم مگير" و بيش‏ از اين چيزی نفرمود . آن مرد به قبيله خويش برگشت. اتفاقا وقتی كه به ميان قبيله خود رسيد، اطلاع يافت كه در نبودن او حادثه مهمی پيش آمده، از اين قرار كه‏ جوانان قوم او دستبردی به مال قبيله‏ ای ديگر زده‏ اند، و آنها نيز معامله‏ به مثل كرده ‏اند، و تدريجا كار به جاهای باريك رسيده، و دو قبيله در مقابل يكديگر صف آرائی كرده‏ اند، و آماده جنگ و كارزارند. شنيدن اين‏ خبر هيجان آور، خشم او را برانگيخت . فورا سلاح خويش را خواست و پوشيد و به صف قوم خود ملحق و آماده همكاری شد . در اين بين، گذشته به فكرش افتاد، به يادش آمد كه به مدينه رفته و چه چيزها ديده و شنيده، به يادش آمد كه از رسول خدا پندی تقاضا كرده‏ است ، و آن حضرت به او فرموده، جلو خشم خود را بگيرد. در انديشه فرو رفت كه چرا من تهييج شدم، و به چه موجبی من سلاح پوشيدم‏، و اكنون خود را مهيای كشتن و كشته شدن كرده‏ ام؟ چرا بی‏ جهت من برا فروخته و خشمناك شده‏ ام؟! با خود فكر كرد الان وقت آن است كه آن جمله‏ كوتاه را به كار بندم . جلو آمد و زعمای صف مخالف را پيش خواند و گفت: "اين ستيزه برای‏ چيست ؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است كه جوانان نادان ما كرده‏ اند، من‏ حاضرم از مال شخصی خودم اداكنم. علت ندارد كه ما برای همچو چيزی به جان‏ يكديگر بيفتيم و خون يكديگر را بريزيم". طرف مقابل كه سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند، غيرت و مردانگی شان تحريك شد و گفتند: "ما هم از تو كمتر نيستيم. حالا كه چنين است ما از اصل ادعای خودصرف‏ نظر می‏كنيم " . هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند. 📚اصول كافی، جلد 2، صفحه 404 @khanevade_Beheshti