eitaa logo
💝خانواده بهشتی👨‍👩‍👧‍👧
1.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
112 فایل
مهارت های زندگی در سه محور هستند: 1️⃣.فردی 2️⃣.خانوادگی 3️⃣.اجتماعی 💢🔆💢 ارتباط با مشاور @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
📘کتاب: فاطمه علی است 😍 🖌نوشته: علی قهرمانی 👌🏻 📖ناشر: کتاب جمکران 📝بخشی از کتاب: زن با سرعت از جلوی جمعیت گذشت و خود را به دامن آویخت و گفت : "پروردگارا! من به تو، پیامبران و کتاب هایی که از سوی تو فرستاده شده، دارم. سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و باور دارم که او این را بنا کرده است... به حق این فرزندی که در رحم دارم، سوگندت می دهم که وضع حمل مرا آسان گردان! " و آن اتفاق شگفت رخ داد! دیوار شکافته شد... جمعیت به سوی کعبه دویدند؛ اما دیوار بسته شد. هرچه کردند دیوار ها از هم گشوده نشد. چهار روز بعد، در سیزدهم سال سی عام الفیل، دوباره دیوار از همان جای اول شکاف برداشت. در حالی که فرزندش را در آغوش داشت، از باز می گشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖ قیمت کتاب: 15.000 تومان قیمت ما😍: 13.500تومان ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📌برای سفارش کتاب با نازل ترین قیمت به آیدی زیر مراجعه کنید @Ferdosebarien 🌸 🌸 📣 حامی تبلیغی شما 📣📣 Join👉 @b_majazi_nab 👈 Join 👉 @tab_arzan 👈 ♻️ ♻️
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی: ✅ شرط ، ✅شرط ، ✅شرط ، ✅شرط همه اینها و ابعاد ، 💞برادران عزیز من جنگیدن و حسین‌وار جنگیدن است. ‌‌‎‎‎‎‎‎‌‌ ‌‌‎‎‎‌
✨﷽✨ 🌼آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ ✍️آیت الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر. الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگه‌دار. کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرامی‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بیمه می‌شود و خداوند تمام امور او را کفایت و کفالت می‌کند. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر، آیه36) آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه ها خدا شاهده، با دیدن این کلیپ خستگی یک سال کار مجازی و حقیقی ادم در میره ، با دیدن این کلیپ دیگه هیچ دلیلی برای ناامیدی وجود نداره، دیگه این مرد الهی چطوری باید بگه که پیروزی از آن ماست، فقط مواظب باشیم که کم نیاریم، مبادا بواسطه مشکلات موجود.، از قطار انقلاب پیاده شویم، حتما ببینید و یقیین داشته باشید که این حرفا والاتر از یک خطابه زمینی ست، باور کنید که این فریاد آسمانی ست ، پُر امیدترین کلیپ 😍😍😍👆 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313