eitaa logo
خانواده آرام
19.1هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
8 فایل
روانشناسی دینی جهت رزرو تبلیغ ( @sadateshonam )
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 قهر کردن، مهلکی‌ است که روابط همسران را به شدّت سرد می‌کند. و توصیه می‌شود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود. 💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیش‌قدم شوم و با چه شیوه‌ای قهر او را تبدیل به کنم. 💠 فرمولهای زیادی برای این کار‌ وجود دارد اما یکی‌ از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد. 💠 در این کار حتما همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر می‌توانید او را بخندانید و فضای را برای او آماده کنید. 💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به می‌شود و راه برگشت را برای فرد سخت می‌کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👨‍👩‍👦‍👦 @khanevadearame 💞
🔴 💠 قهر کردن، مهلکی‌ است که روابط همسران را به شدّت سرد می‌کند. و توصیه می‌شود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود. 💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیش‌قدم شوم و با چه شیوه‌ای قهر او را تبدیل به کنم. 💠 فرمولهای زیادی برای این کار‌ وجود دارد اما یکی‌ از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد. 💠 در این کار حتما همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر می‌توانید او را بخندانید و فضای را برای او آماده کنید. 💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به می‌شود و راه برگشت را برای فرد سخت می‌کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👨‍👩‍👦‍👦 @khanevadearame 💞
بلند شدم و شروع کردم قدم زدن بین درخت های باغ... با خودم حرف میزدم... که اشتباه کردم ... اشتباه کردم نگاه کردم... اشتباه کردم نگاهم رو تکرار کردم..‌. بخاطر همین تکرار، به اشتباه افتادم و از سیر اصلی زندگیم خارج شدم...‌‌ هدی...! هدی....! هدی....! چه کردی با خودت با عمرت با روحت دختر.‌‌.. از شدت فشار عصبی با دستم ضربه ی محکمی به یکی از تنه های درخت زدم، درخت کهنسال و قطوری بود که چیزیش نشد، ولی فکر کنم استخونهای دستم شکست!!! دستم رو محکم گرفتم و همینطور که از شدت ضربه به خودم می پیچیدم به سمت خونه راه افتادم و همینجور با خودم غر میزدم که: اگه عاقل بودی که اینکار رو نمیکردی هدی خانم! کی با دست خودش به خودش ضربه میزنه! با حرص خودم به خودم جواب دادم: من! منه دیوانه! من که با یه نگاه کل وجودم رو ریختم بهم! از فکرم گرفته تا قلبم درگیره! همینجور که سر خودم داد میزدم و اشک میریختم و دستم رو گرفته بودم، چند تا از بچه های کوچیک روستا از کنارم رد میشدن، صدای حرفهاشون رو میشنیدم که میگفتن: این چرا اینجوری میکنه آدم می ترسه؟! اون یکی در جوابش گفت: امروز دختر عموش مرده حتما بخاطر اونه ناراحته! سرعتم رو بیشتر کردم که زودتر ازشون بگذرم... رسیدم در خونه ... داخل اتاق که رفتم اولین چیزی که نگاهم متوجهش شد شیشه ی پنجره بود... همون پنجره ای که شیشه ی شکسته اش باعث شد مار به داخل خونه بیاد ونیشم بزنه و شروع ماجرای من با مهسا و فریده.... یه لحظه چقدر دلم برای مهسا تنگ شد... بیچاره فریده خدا رحمتش کنه! چه دردناکی بود! خوب که فکر میکنم پادزهرش درد بیشتری داشت....! آره قاعده همینه از بین بردن یه سم، دردش بیشتر از خود سمه! ولی ارزشش رو داره... چون باعث میشه زنده بمونی و به زندگی برگردی! نفس عمیقی می کشم و مستاصل به خودم میگم: چه نگاه!!! درد عشقی کشیده ام که مپرس... زهر هجری چشیده ام که مپرس... سری به حال خراب خودم تکون میدم واشکم جاری میشه و میگم: هدی عشق کی؟! هجر چی؟! چرا اینجوری شدم! انگار روز به روز دارم ضعیف تر میشم... این سم داره ذره ذره نابودم میکنه... جدی جدی داره من رو میکشه... اما پادزهرش چیه؟! من بیچاره چطور می تونم این سم رو از ذهن و قلبم پاک کنم؟! با همین حال دوباره نگاهی به پنجره میندازم، یاد آوری اون ماجرا هنوز برام استرس آوره، و برای اینکه خیالم راحت بشه بسته است، دستم رو به سختی بهش میرسونم تا مطمئن بشم خطری تهدیدم نمی کنه. بابام وقتی مار نیشم زد، همون روز سپرد درستش کنن! و از اون روز من دیگه روستا نیومده بودم ... و حالا شیشه درست شده بود و پنجره هم کامل بسته بود، یعنی راه نفوذ هر موجود خطرناکی مسدود شده! با آرامش که نه! ولی با کلی فکر دراز کشیدم روی تخت.... ادامه دارد.... نویسنده: 🔮 @gamegahanbine 🪩