eitaa logo
خانواده چند فرزندی🇮🇷
7.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
666 ویدیو
86 فایل
#خانواده_چند_فرزندی یک مادر در حال یادگیری مشاور و تسهیل گر متولد ۶۷ و مادر چهار فرزند مزیات چالش ها و راهکارهای چند فرزندی خادم کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری @asheri110
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا ادامه بحث پذیرش پسر ودختراولم رو داشتم ، پسرم هنوز سه سالش نشده بود ودخترمم تازه یکساله شده بود، برای مشکل کلیه رفتم سونوگرافی، داشت به منشی اش میگفت که اوهم تایپ کنه ،دیدم داره میگه ابعاد کلیه فلان و...و جنین یازده هفته و چهارروز، اولش فکر کردم شاید هنوز داره سونو نفرقبلی رو تایپ میکنه، تکمیل میکنه بعددیدم بهم میگه دختر به نظر نمیاد !!!من در کمال تعجب ، وقتی از اتاق اومدم بیرون و جواب رو گرفتم اصلا نمیدونستم ازکدوم دربود اومدم تو ! وای ، من توهمین دوتاش موندم خدایا، دخترم تاهشت ماهگی رفلاکس داشت ومن تازه داشتم یه نفس تقریبا راحت میکشیدم...خلاصه به همه چیزززز اونموقع فکر میکردم، به سختی ای که بااون دوتا دارم میکشم، به دست تنها بودنم ، به گریه های دخترم .... حالا قرار بود شش ماه دیگه، یکی دیگه هم اضافه بشه ... من همین الانم نمیرسم صبحونه بخورم غذا درست کنم حتی کارهای ضروری....نمیرسیدم وضو بگیرم نمازبخونم....خدایا.... 🙄چندسال اونوری امتحانم کردی حالا اینجوری🙄 اما.....پذیرفتم ، پذیرفتم و با پذیرش از مطب سونوگرافی اومدم بیرون، نمیدونستم وقتی همسرم رو میبینم بخندم یا گریه کنم! اما پذیرفتیم و هردو پذیرفتیم...چون ما هم مثل بقیه زوجها قراربود شریک زندگی هم باشیم، همراه هم باشیم، هرچند همسرم خیلییییی مشغله داشتند اما زمانی که بودند تمام قد به من کمک میکردند....چون من نیرو کمکی دیگه ای نداشتم . راستش ، مسئله ای نیست که باتوصیه و و نصیحت ، امکان پذیربشه، چون اگر واقعا قبول نکنه به یسری رفتار سوری و ظاهری تبدیل میشه...کما اینکه دوربرمون زیاد میبینیم ... پذیرش واقعی زمانی اتفاق میفته که تو اون مسئله رو باتمام ابعاد و زوایاش قبول کنی ، مشکل ومسئله رو ، روبروت نزاری که بشه آینه دقت(دق)، بلکه بیاری کنارت و باهاش همراه بشی، اشکال نداره ، باش اما بامن بیا، مانع من نباش....درسته با تو راه رفتن سرعتم رو کم میکنه اما من بالاخره تو رو ردمیکنم... درمورد پذیرش همسر، قسمت اعظم این پذیرش از جانب شما اتفاق افتاده، وقتیکه داشتید ازدواج میکردید وبله میگفتید ، اورو باهمین خصوصیات پذیرفتید...فرض کنید توایران بدنیااومدی و انتطار داری فرانسوی صحبت کنی ، خب انتطارت نابجاست چون یا باید کلاس بری و اموزش ببینی و یاد بگیری یا اینکه انقدر با فرانسوی زبانها نشست وبرخاست کنی که اونجوری یادبگیری... حالا مردی که تو طایفه اش رسم نبوده یه استکان جابجا کنه چطور انتطار داری بچه نگه داره؟ ادامه در پستهای بعد... http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
به نام خدا تغییر نگرش در مدیریت توپستهای قبل تااونجایی رسیدم که گفتم باید به خودم میومدم و به خودم وزندگیم نگاه میکردم. از اینجا به بعد مهمی گرفتم وسعی کردم هرچه بیشتر تو پذیرش شرایطم قرار بگیرم. تمام تمرکزم رو گذاشتم روی بچه ها و رشدشون. میبردمشون. . .وهمه رو هم تنها میرفتم یا با تاکسی یا باماشین خودمون...درکنارش به رشد خودمم فکر میکردم دوره های مجازی تربیتی،مطالعه، و هرچی که کمکم میکرد.. خلاصه چهارمین فرزند ما به دنیااومد و من روز ، بجای هدیه ، نوید اومدن دختر دوممون رو دادم. واین دختر برکات فراوانی باخودش داشت.بعدازسومی تصمیم داشتم که پرونده بچه دارشدنو ببندم اما هم خودم دوست داشتم دخترم خواهر داشته باشه هم پدرم گفتند من دعا کردم خدا یه دختر دیگه به شمابده. خلاصه این شد که خانم شب ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدنیااومد. یکی دوروز قبل تولد فاطمه دچار شدم و دکتر دستوربستری داد ؛ همون شب اول فاطمه بدنیا اومد ومن پنج روز بودم. شب اول بعد نبضم اونقدر پایین بود که یک شب کامل نگهم داشتندوشرایطم تا مرز هشدار خطری بود اما به لطف خدا ودعای بقیه حالم خوب شد . بارداری فاطمه رو با پذیرش ودر آرامش فکری به سربردم هرچند جسمم دائم درگیر رسیدگی به سه فرزندم بود.وخداروشکر فاطمه بچه آرومی بود و گریه هاش در حد نوزادهای معمولی. حالا دیگه به توانایی های خودم داشتم.حالم بهتربود.کارم زیادبود.چندبرابر بقیه.اما با تغییر نگرشم توانم چندبرابر شده بود و این بود. جوریکه هرهفته خونمون میگرفتم . امور مهدم رو مدیریت میکردم.البته باکمک دوتا مربی خوب وعزیزم. برای مادرها کارگاه و مشاوره میزاشتم هفته ای یکبار . و هرجا میگفتم من چهارتا بچه زیر پنج سال دارم براشون غیر قابل باور بود. خلاصه اینکه بازهم میگم ،مرکز فرماندهی بدنه.اگر فکرتون، ذهنتون، قوی بشه،جسمتون هم یاری میکنه.حتما دیدید آدمهایی که با کمک ذهنشون تونستند برمسائل خیلی سخت،بیماریهای خیلی سخت مثل سرطان غلبه کنند. این قدرت ذهنه. بچه های منم مثل بقیه بچه ها ریخت وپاش دارند.یوقتایی دعوا میکنند.سرهمه چیز میرند. ببینید یدونه بچه چقدر ریخت وپاش داره چهاربرابرش کنید😅😅😅😅 باور کنید آدم توی سختی رشد میکنه. وگرنه زندگی در شرایط ایده آل هنر نیست http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
بسم الله الرحمن الرحیم حالا من در جایگاه یک مادر هستم . از همان لحظه که جنین در وجودم قرار میگیرد ...اولین مسئله پذیرش هست... ذهن باید پذیرش کند... تا زمانیکه در پذیرش ذهنی نباشیم نمیتونیم با جلو بریم . معمولا برای فرزند اول این مسئله با برنامه و پذیرش هست البته مواردی رو هم دیدم که اذعان میکنند ناخواسته بوده ... هرچند گفتن اینها بعد از مسئله فایده ای نداره و هیچ کمکی نمیکنه حتی به ضرر اون مادر و فرزندش هست... مادری که با این دید جلو میره و این احساس بد رو هم به فرزندش منتقل میکنه از همون ابتدا حس ارزشمندی و کرامت نفس رو از فرزندش میگیره... پس پذیرش مسئله مهمی هست... مسلما قبل از پذیرش بچه باید در پذیرش پدر بچه باشیم😉 او هم انتخاب ما بوده و ما قراره در مسیر رشد به هم کمک کنیم ... حالا هی بشینیم نقاط ضعف و کاستی ها رو بررسی کنیم هیچ اتفاق جدیدی نمیفته و در درک مقصر یا مظلوم پیش میریم ... اما به ما میگه باوجود شرایط موجود ، بهترین کارها برای بهبود اوضاع چی هست؟؟؟ همون کار رو انجام بدیم... اما چون قراره محوریت بحث ما باشند... حالا من باید بشینم ، با خودم رو راست باشم و ببینم چه قدر در پذیرش مسائل موجود هستم؟؟؟ از همسر تا اولین فرزند تا چهارمی اماااااا پذیرش خودم هم مهمه!خودم رو چقدر پذیرفتم؟؟؟ http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
بسم الله الرحمن الرحیم حالا من در جایگاه یک مادر هستم . از همان لحظه که جنین در وجودم قرار میگیرد ...اولین مسئله پذیرش هست... ذهن باید پذیرش کند... تا زمانیکه در پذیرش ذهنی نباشیم نمیتونیم با جلو بریم . معمولا برای فرزند اول این مسئله با برنامه و پذیرش هست البته مواردی رو هم دیدم که اذعان میکنند ناخواسته بوده ... هرچند گفتن اینها بعد از مسئله فایده ای نداره و هیچ کمکی نمیکنه حتی به ضرر اون مادر و فرزندش هست... مادری که با این دید جلو میره و این احساس بد رو هم به فرزندش منتقل میکنه از همون ابتدا حس ارزشمندی و کرامت نفس رو از فرزندش میگیره... پس پذیرش مسئله مهمی هست... مسلما قبل از پذیرش بچه باید در پذیرش پدر بچه باشیم😉 او هم انتخاب ما بوده و ما قراره در مسیر رشد به هم کمک کنیم ... حالا هی بشینیم نقاط ضعف و کاستی ها رو بررسی کنیم هیچ اتفاق جدیدی نمیفته و در درک مقصر یا مظلوم پیش میریم ... اما به ما میگه باوجود شرایط موجود ، بهترین کارها برای بهبود اوضاع چی هست؟؟؟ همون کار رو انجام بدیم... اما چون قراره محوریت بحث ما باشند... حالا من باید بشینم ، با خودم رو راست باشم و ببینم چه قدر در پذیرش مسائل موجود هستم؟؟؟ از همسر تا اولین فرزند تا چهارمی اماااااا پذیرش خودم هم مهمه!خودم رو چقدر پذیرفتم؟؟؟ http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9