هدایت شده از آستانِ مهر
رمان تو تکرارنمیشوی 21.m4a
5.81M
#قسمت_بیست_و_یک
🎧#رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت 20👇
دوستان خوبم توی قسمت بیستم شاهد یه اتفاق مهم بودیم دیدیم که لبلیتِ تازه مسلمان شده که توی حرم امام رضا علیه السلام مهمان خادمین حرم بود و توی اون چندروز نماز و... یادگرفته بود و دیگه میخواست برگرده که یاد نذر دومش توی زندان افتاده بود که رفتن به جبهه بود و نگران ادای اون بود چون تنهایی میترسید به این کاردست بزنه روحانی ای به او گفت چون صیغه نذرنخونده چیزی برگردنش نیست ولی همون روز به سمت شلوغی دریکی از صحن های حرم رفت ازقضا محل ثبت نام واعزام به جبهه بود و اونجا باخانمهایی آشناشد که برای کمک به مجروحین میرفتند وسوسه شد و چند ساعت بعد خودشو بین رزمندگان و خانمهایی که برای پرستاری میرفتند؛ دراتوبوسی که به سمت اهواز میرفت دید ولی ناگهان مردی بلند شد تا دعای توسل بخونه لیلیت باخودش فکرکرد اون رو کجا دیده ؟ واای نه! خدای من! اون خودش بود! مسیح ذهن خودش! همونی که همیشه به خوابش میومد اما بدون شال سبز درلباس دیگه ولی خود خودش بود مرد با اون سیمای ملکوتی که بین رزمنده ها بود و با صدای خوش دعا رو برای همه میخوند و لیلیت مجذوب سیمای اون شده بود
الان باهم به ادامه این رمان جذاب گوش بدیم...
❤️
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c