eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
374 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
(صل الله علیه و آله و سلم): مومن به میل و رغبت خانواده اش غذا می خورد ولی منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل می کند. 📚کافی.ج۴.ص۱۲
👏 باشید اگر اینگونه پیام برای شما آمد، روی آن نکنید، چون همه حساب شما را خالی میکنند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 جهت دریافت سود 20,298,251 ریالی سهام عدالت به لینک زیر مراجعه فرمایید. saham-adallat1401.c o m من خودم گرفتم دوستان بگیرید کسایی ک ندارند هم میتونن ثبت نام کنند 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
علی خان به بزم عیش و نوشت برس شما رو چه به سیاست !
👈 ۳۰۱ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام
‼️ و محرم اسرار هم باشند ✍آیت الله جوادی آملی: زن و شوهر آبروی یكدیگر را باید حفظ بكنند و محرم یكدیگر باید باشند، اسرار یكدیگر را برای پدر و مادرشان هم نقل نكنند همان طوری كه لباس آبروی آدم را حفظ می‌كند و انسان را از سرد و گرم زمانی و زمینی حفظ می‌كند زن و شوهر باید یكدیگر را از سرد و گرم حوادث روزگار حفظ بكنند ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾ 📚سخنرانی معظم له، خردادماه91
بدقولی عزت نفس بچه‌ها را کم می‌کند! 🚫كودكان وقتی به قولی که به آنها داده شده، عمل نشود احساس بی‌ارزشی و بی‌اهمیت بودن می‌کنند. ⬅️این احساس کم‌ كم به عدم وجود عزت نفس در کودک منجر می‌شود. ✅بعضی اوقات به جای اینکه از قول دادن‌های بی‌جا استفاده کنید، بهتر است معذرت‌خواهی کنید. از کودکتان بخواهید که شما را ببخشد، نه اینکه با وعده و وعید بی‌جا او را فریب دهید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بهترین شیوه ارتباط با علیه السلام در این عصر 🎙 آیت الله بهجت (ره)
❣️ هرکس همّی و غمّی داشته باشد، یا در شدّتی درمانَد، هفتاد مرتبه بگوید: . یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَ‌الزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی ❤️ 📚منهاج العارفین،ص483🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ بچه‌ها؛ خداروشکر به مردم نخورد...! 🔹‌ روحانی بسیجی حجت‌الاسلام والمسلمین وکيل پور که درحال برقراری امنیت در یکی از محله‌های تهران بود، هنگام خلع سلاح نارنجک دست‌ساز که همراه یک اغتشاشگر بود، نارنجک در دست این روحانی بسیجی منفجر شد و به احتمال زیاد دستش قطع خواهد شد 🔹‌ لحظات اولیه فداکاری و جراحت حاج تقی وکیل پور در اغتشاشات چند روز اخیر (۲۴ آبان ۱۴۰۱)
هدایت شده از 
هدایت شده از 
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت اول»» منطقه کوهستانی مرز ماکو هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه! کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو. اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه. از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد. چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد. یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی. یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟ بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود. ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46» انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد. همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه. وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس! پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟ تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خوردودیگه چیزی نفهمیدواز هوش رفت
👈 ۳۰۲ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 زندگی عاشقانه حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها😍 شوخی های عاشقانه ...☺️❤️ 👇
🔴 نوع پوشش در خانه 💠 زوجین نباید در خانه به بهانه‌ی راحتی و کار و بی‌حوصلگی از بدترین، زشت‌ترین و کهنه‌ترین لباسها به عنوان لباس خانگی استفاده کنند. 💠 برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و مرتب و منظم بود. می‌توان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید. 💠 عدم نظافت و پوشش نامناسب در خانه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما می‌کاهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏 ایشان هستند که فرزندشان در به شده، 🔹من شعری نخوندم. از پسر شهید من سواستفاده نکنید. از حرف‌های من سواستفاده نکنید. 🔹از پیج من سواستفاده نکنید، پیجم بسته‌اس اگر کسی چیزی گذاشته برای من نیست اصلا نمی‌دونم‌ گوشیم کجاست از وقتی که بچم مرده اصلا گوشیم دستم نیست.
⚠️طریقه استفاده صحیح رو که بلد نباشی؛ ⬅️ عصرِ ارتباطات رو، به عصرِ قطعِ ارتباطات تبدیل می‌کنی❗️🤔 😯تصاویری‌که‌حرف‌می‌زنند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بگذارید خیال‌تان را راحت کنم! این انقلاب می‌ماند و این‌هایی که علیه انقلاب کاری می‌کنند، فقط زحمت ما را زیاد می‌کنند