eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آینده سازان
شکنجه گر دو پرسید: به چی اعتراف کنی؟ مگه چیکار کردی؟ 🔸🔹🔸🔹 ازاون طرف، سعید و مجید اومدن داخل اتاق محمد و با سلام و احترام وارد شدند و نشستن رو صندلی. مجید گفت: مخبری که تو اون منطقه داریم اثری از بابک و یا آدمی با نشونی های اون نداره و به چنین موردی برخورد نکرده. محمد که حسابی تو فکر بود گفت: میدونم. از اونجاها که مخبر داریم رد نشده ولی فکر کنم زیادی رفته سمت چپ. گفته بودین زاویه 45 درجه برو سمت چپ اما ... سعید گفت: رفتار مرزداری ترکیه چطوریه؟ محمد جواب داد: موجودات وحشی و زبون نفهم! 🔸🔹🔸🔹 و واقعا هم همینطور بود... نفری که از دو تا شکنجه گر قبلی جوان تر بود به طرف شکنجه گر2 اومد و آروم درِ گوشش چیزی گفت و بعدش هم کنار ایستاد. شکنجه گر2 گفت: بابک شهریاری! آره؟ درسته؟ فامیلیت شهریاریه؟ چرا میخواستی رد بشی؟ مگه چیکار کردی؟ بابک گفت: آقا شما که توی سه سوت تونستین اسم خودم و فامیلم و جد و اجدادم دربیارین، لابد اینم میدونین که دو هفته پیش تو تبریز شلوغ شد و ریختن چندتا مرکز دولتی آتیش زدند. شکنجه گر1 گفت: خب؟ بابک: کار من و دوستام بود. الان هم دنبالمن. شکنجه گر2 پرسید: دوستات چی شدن؟ بابک با ناراحتی گفت: گرفتنشون. دو هفته است. خبری ازشون نداریم. شایدم سرشون کرده باشن زیر آب. جان عزیزت ما رو تحویل آخوندا نده! اینا رحم ندارن. تو رحم کن.
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۰۵ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 به مناسبت امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
به هرحال در زندگی مشترک انسان همسر و همسفرش را می‌شناسد. از خصیصه‌ها و اعمال آقا وحید کاملا برایم روشن بود که همان کسی است که دنبالش بودم و هم من او را دوست داشتم هم خدا! خب آن اهمیت دادنشان به نماز و نماز اول وقت، آن تاکیدشان بر صداقت، آن همه جدیت و تلاش و کوششی که برای اسلام و هدایت افراد داشتند؛ همگی گویای این حقیقت بود. همیشه می‌گفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم برای دنیا و آخرتم کافی است. در بسیاری موارد با هم در موارد مختلف بحث و گفتگو می‌کردیم و بهتر بگویم تذکره می‌کردیم و به آرامش معنوی می‌رسیدیم که بسیار لذتبخش بود. همیشه می‌گفتند: من از خداوند رفیق تذکره می‌خواستم. از خدا می‌خواستم همسرم رفیق تذکره‌ام باشد.خدارا شکر زندگی با آقا وحید بهترین تجربه‌ی عمرم بود.
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین مصاحبه با روحانی که در راه امنیت مردم انگشت دستش را از دست داد: دستم فدای خواهرامون حتی اون دختر کم حجاب ... خدا رو شکر که نارنجک به اون‌ها نخورد.
‏-درمان سرطان خون با ژن‌درمانی -افتتاح بخش مهم خط‌آهن بلوچستان -بهره‌برداری از پالایشگاه فراسرزمینی -راه‌اندازی چند کارخانه -افتتاح یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان -موفقیت ماهواره‌بر و… اینها خبرهای خوب ۲ ماه گذشته ایران ماست، اما شاید به گوش‌تان هم نرسیده. همین را دشمن می‌خواهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 عمل کردند و به آنچه خواستند رسیدن .ما چه کردیم و به کجا خواهیم رسید.....
شکنجه گر1در حالی که داشت چاقوی بزرگی را با چاقو تیزکن برقی تیزتر میکرد و صدای بدی در فضا پیچیده شده بود گفت: ولی آدم عادی از اون منطقه رد نمیشه. اگرم رد بشه، ینی دارن ردش میکنن. وقتی هم ردش میکنن ینی داستان بوداره. دهاتی ها و راه بلدها از این مسیر، کسی رو رد نمیکنن. شکنجه گر سوم که کنار ایستاده بود دهن باز کرد و گفت: حالا اینا به کنار. وقتی که لاشه چیزایی که آتیش زده پیدا کنیم و وسط اون لاشه ها گوشی همراه ساده باشه، ینی داره ما رو بازی میده حرومزاده! راست میگفت. چون وقتی بابک بی هوش شده بود و انداختنش بالا و داشتن میبردنش، دو تا گروه سه نفره با سگ های خاص و وحشی در حال پرسه زدن بودند که یکی از گروه ها به لاشه چیزهایی برخورد میکنه که سوزونده شده بود. همشو با احتیاط برداشتند و در یک کیسه متوسط جا دادن و با خودشون بردند. شکنجه گر2 به بابک گفت: یا حرفه ای هستی و داری ادای اُسکلا رو درمیاری و فکر اینجاشو نمیکردی! یا خیلی احمقی و نمیدونی تو چه بلایی افتادی! شکنجه گر1 که دیگه چاقوش تیز شده بود و داشت روی ناخن خودش امتحانش میکرد گفت: منتظر بودی کی بیاد سراغت؟ که اینقدر خیالت راحت بوده که راهتو درست اومدی و گوشیتم سوزوندی و نشستی روبروی تپه دَکَل؟! هان؟ بابک که دید واقعا تو دردسر افتاده وحشتش بیشتر شد و گفت: من ... من توضیح میدم. به جان مادرم توضیح میدم. به قرآن مجید دروغ نمیگم ... آقا یه لحظه ... شکنجه گر3 فورا کابل ضخیمی را ازبین چند تا کابلی که اونجا بود انتخاب کرد و قبل از اینکه دستِ شکنجه گر اول به بابک برسه، پوتینشو گذاشت رو سرِ بابک و با خشم و فریاد گفت: خفه شو! همه چی واضحه. چیو میخوای توضیح بدی؟ اینو گفت و شروع کرد با کابل به سینه و شکم و پهلوهای بابک زد. بابک حتی فرصت نمیکرد خودشو بکشه کنار و خودشو جمع کنه تا کمتر درد بکشه. از بس ناکس تند تند و پروانه ای میزد. بیچاره رو سیاه و کبود کرد. وقتی خیلی ضربه تند و تیز به سینه و پهلوها بخوره، دیگه نفس آدم کم کم قطع میشه و چهره و صورتش هم کبود میشه و آدم به هر جوونی و ورزشکاری باشه، به مرز خفگی میرسه... ادامه دارد...