eitaa logo
خانه مهر
2هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
8.7هزار ویدیو
392 فایل
مدیرکانال https://eitaa.com/ali5961 لینک کانال @khaneyemehr110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
کمپ پناهجویان-اتاق بازجویی پسر جوونی روی صندلی وسط اتاق نشسته بود و دو تا پلیس ترکیه اطرافش می‌چرخیدند و اذیتش میکردند. یکی از پلیسا گفت: تا حالا چند نفر اینجوری نفله کردی؟ پسر پرسید: کدوم نفله؟ از چی حرف میزنین؟ اون یکی پلیس گفت: همون دختره؟ که دستتو گرفتی جلوی دهنش و خفش کردی. پسره گفت: من کسیو نکشتم. دختره کیه؟ پلیس اول: ما کاریت نداریم که اینجوری ترسیدی و دروغ میگی! اصلا بذار فیلمشو نشونت بدم که یادت بیاد. پلیس دوم فیلم دوربین مدار بسته از لحظه خفه شدن فهمیه را براش پخش کرد. مخصوصا زوم کردند روی دستای پسره تا یادش بیاد که دختره رو اون کشته. پلیس اول به چهره پسره زل زد و دود سیگارش تو صورت پسره خالی کرد و پرسید: بازم انکار میکنی؟ پسره که مشخص بود آدم شرّ و شوری هست، یه کم رفت تو لاک و سرشو این ور اون ور میکرد و مثلا محل نمیداد. پلیس دوم خنده ای کرد و پخش فیلم را متوقف کرد. پلیس اول گفت: ما کاریت نداریم. اتفاقا از نظر ما کار بدی نکردی. تو پسر به درد بخوری هستی. میخوایم با یه نفر آشنات کنیم که شاید بتونه برات کار پیدا کنه. پسره: من از کسی کار نمیخوام. اگه راس میگین، کارامو ردیف کنین که بتونم زود از اینجا برم. پلیس دوم گفت: خواب دیدی خیر باشه. ما تازه تو رو پیدا کردیم. کجا با این عجله؟ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 شاپور کم کم با مردهای اتاق 13 داشت آشنا میشد. کلا آدم رفیق باز و بی مسئولیتی بود. به خاطر فرز بودن دستاش در جا به جا کردن کارت ها، دهن همه از بُردهای پیاپی شاپور در پاسور بازی باز مونده بود. شاپور در حال جا به جا کردن سریع کارت ها میگفت: اینو داشته باش! آهان ... آهان ... اینم از این ... حالا بگو ... بگو ببینم چند چندی؟ دهن هموشون باز مونده بود. طرف مقابلش که یه مرد حدودا چهل ساله بود نمیدونست چی بگه؟ به خاطر همین، شکست خورد و شاپور پنجاه هزار تومنی که شرط بندی کرده بودند را برداشت و یه آبم روش! شاپور با نخوت خاصی گفت: دیگه! نبود؟ کسی نیست جیگر کنه و بیاد جلو؟ آرزو تنها و غصه دار، یه گوشه نشسته بود و با حالت بی حوصلگی از دور به معرکه ای نگاه میکرد که شاپور راه انداخته بود. بابک که حواسش به آرزو بود و فاصله زیادی هم با اون نداشت، همین طور که سرش رو گوشیش بود شروع کرد با آرزو حرف زد. بابک پرسید: همیشه اینجوریه؟ آرزو که از این سوال تعجب کرده بود، نگاهی به بابک انداخت و جوابی نداد. بابک گفت: منظورم همین معرکه گرفتنشه! کارش همین بوده؟ بازم آرزو حرف نزد و مثلا میخواست بی تفاوت باشه. بابک ادامه داد: مردا همشون همینن. وقتی دورشون شلوغ میشه، یادشون میره که یه نفر از دور داره نگاش میکنه و دلواپسش هست. معلوم بود که حرفای بابک رو مخ آرزو رفته ولی نمیخواد به رو خودش بیاره. بابک گفت: قصد مزاحمت ندارم. خودمم آبجی دارم و از اوناش نیستیم که مخ کسی بزنیم. شما هم جای آبجی ما. اما این چلغوز واسه کسی سایه بالا سر نمیشه. از ما گفتن. بابک اینو گفت و پاشد از اتاق رفت بیرون. آرزو هم از پشت سر به بابک نگاه کرد و با چشماش تا راهرو تعقیبش کرد. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 تو اتاق بازجویی، اون دو تا پلیس رفته بودند بیرون و اون پسره جلوی یه مرد جا افتاده حدود پنجاه ساله نشسته بود. اولش دوتاشون ساکت بودند و اون مرد زل زده بود به پسره و پسره هم معذب بود و به این ور و اون ور نگا میکرد. مرده گفت: بیش از سه چهار بار فیلم شاهکارتو دیدم. خیلی آروم و تمیز و بی نقص. جوری که تو اون دختره رو کُشتی، هیچ عقابی طعمه خودشو خِفت نمیکنه! خوشم اومد ازت. برنامه ات چیه؟ پسره پرسید: برنامه چی؟ مرده گفت: برای رفتن از اینجا. بعد از اینکه اینجا تموم شد، قراره جای خاصی بری؟ کسی منتظرته؟ پسره گفت: برم یه گوشه تِلِپ بشم و یه لقمه نون دربیارم. مرده پرسید: فراری هستی؟ پسره سکوت کرد و هیچی نگفت! مرده گفت: خب ... گرفتم ... چیا بلدی؟ پسره: چیا میخوای؟ مرد: غیر از خفه کردن و کشتن مثل آب خوردن، دیگه چی تو چنته داری؟ پسره: حالگیر بودم. مرد: فالگیر؟ پسره: نه جناب! حالگیر! آدمایی که شاخ شده بودن و برای بعضیا خطرناک بودند یه پولی میذاشتن کف دست ما و ما هم یه حال اساسی از طرف میگرفتیم. مرد: مزدور بودی پس! خوبه. شغل پرهیجانیه! پسره: آره اما نه وقتی که پولت دو برابر بدن ولی یه کلمه بهت نگن که اونجا دوربین مدار بسته هست و اگه روتو نپوشونی، کلاهت پس معرکه اس! مرد: عجب! نامردا! پسره: بی ناموسن. حالا کاری که گفتی چیه؟ مرد: من اسم کار آوردم؟! پسره: نه ... اون دو تا ماموره گفتند.
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۲۵ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یه ویدئو حال دل خوب کن! درخواست شهید مدافع حرم سجاد مرادی: هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما بخونه، ممنون میشیم. زیباترین قسمتش اونجاست که میگه: ان شاءالله اونور جبران بکنیم!❤️ 🔴
"" چطور گله کنیم "" اگر گله‌ای از همسرتان یا کسی دیگه داشتین با پیامک و یا تلفنی نگید، بذارید وقتیکه آرومه، گرسنه نیست و راحته؛ اونوقت باهاش منطقی حرف بزنید و از دَرِ نیاز وارد شین... 👈 مثلا بگید دلم میخاد در مورد این مسئله کمکم کنی... 👈 یا بگید فلان موضوع ناراحتم کرد، کاش اینطوری نمی کردی... 👈 من همیشه تو رو بهترین پشتیبان خودم میدونم...
👈 ( و تأثیر عوامل بیرونی مثل بر و ) 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۲۵ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 خضریان نماینده مردم تهران خطاب به دانشجویی که بدون حجاب پشت تریبون حاضر شد: اگر حجاب بر سر بگذارید با شما گفتگو خواهم کرد در غیر این صورت به احترام خون شهدا با شما گفتگو نمی کنم
👆این تصاویر زیبا مربوط به بانک ملی شعبه خیابان طالقانی ساوه می باشد ♦️از ارائه خدمات به افراد بی حجاب جدا معذوریم ♦️هموطن، عدم رعایت حجاب کمک به تزلزل خانواده و کشور می باشد آفرین مسلمان👏👏
هدایت شده از آینده سازان