eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۲۵ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یه ویدئو حال دل خوب کن! درخواست شهید مدافع حرم سجاد مرادی: هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما بخونه، ممنون میشیم. زیباترین قسمتش اونجاست که میگه: ان شاءالله اونور جبران بکنیم!❤️ 🔴
"" چطور گله کنیم "" اگر گله‌ای از همسرتان یا کسی دیگه داشتین با پیامک و یا تلفنی نگید، بذارید وقتیکه آرومه، گرسنه نیست و راحته؛ اونوقت باهاش منطقی حرف بزنید و از دَرِ نیاز وارد شین... 👈 مثلا بگید دلم میخاد در مورد این مسئله کمکم کنی... 👈 یا بگید فلان موضوع ناراحتم کرد، کاش اینطوری نمی کردی... 👈 من همیشه تو رو بهترین پشتیبان خودم میدونم...
👈 ( و تأثیر عوامل بیرونی مثل بر و ) 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۲۵ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 خضریان نماینده مردم تهران خطاب به دانشجویی که بدون حجاب پشت تریبون حاضر شد: اگر حجاب بر سر بگذارید با شما گفتگو خواهم کرد در غیر این صورت به احترام خون شهدا با شما گفتگو نمی کنم
👆این تصاویر زیبا مربوط به بانک ملی شعبه خیابان طالقانی ساوه می باشد ♦️از ارائه خدمات به افراد بی حجاب جدا معذوریم ♦️هموطن، عدم رعایت حجاب کمک به تزلزل خانواده و کشور می باشد آفرین مسلمان👏👏
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
مرد: آره ... حالا به اونم میرسیم. دوس داری هم پول خوب بزنی به جیب و هم اینجا بهت بد نگذره و هم بیرون از اینجا، یه شغل نون و آبدار داشته باشی؟ پسره: آره ... چرا که نه! مرد: حتی شاید بتونم بفرستم ایران و اونجا کار کنی. پسره: این که خیلی عالیه. چه کاریه حالا؟ مرد: گفتم که ... حالا میگم ... راستی اسمت چیه؟ پسره: نوکر شما نادر! مرد: خوبه. نادر. اگه کاری داشتی بهم بگو. گوش به زنگ باش تا دو سه تا کار بهت بسپارم ببینم چند چندی؟ پسره: جسارتا اسم شما چیه؟ مرد: تیبو! 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ساعاتی بعد، بابک و تیبو در حال قدم زدن با هم بودند. بابک تیبو را تازه پیدا کرده بود و طبق توصیه ای که هاکان کرده بود شش دونگ حواسشو داده بود به تیبو. تیبو گفت: هاکان مرد بزرگیه. خیلی هم در کارش مصمم هست و با کسی شوخی نداره. همیشه تحسینش کردم. با اینکه حتی یکبار هم ندیدمش اما از انتخاب هایی که داشته و برام فرستاده و سفارششون کرده، معلومه که آدم شناسه. بابک: آره ... چند روزی هم که پیش هاکان بودم، خیلی بهم خوش گذشت و... تیبو: نمیدونم به چی میگی خوش گذشتن! اما شک نکن وقتی که داشته از تو پذیرایی و تر و خشکت میکرده، هم زمان داشته ده نفر دیگه رو هم شناسایی و آزمایش میکرده. همون لحظه داشته تو رو هم تست میکرده و برای مرگ و زندگیت در همون مرحله تصمیم میگرفته. بابک: مرگ و زندگی؟ تیبو: آره ... مرگ و زندگی. بهت نگفت کسی که پاش برسه به خونه هاکان، دیگه راه برگشت نداره و مرگ و زندگیش وارد مرحله جدیدی میشه؟ بابک با لکنت گفت: آره خب ... حالا چه کاری از دستم ساخته است؟ تیبو: کار تو فعلا یه چیزه و چندان سخت نیست. اتفاقا خیلی هم بهت خوش میگذره و با مردم میپری. بابک: چی هست حالا؟ تیبو: برو بین این مردم. بشین. بخواب. برو. بیا. عشق و حال کن. باهاشون ارتباط بگیر. دوست بشو. اما ... فقط حواستو جمع کن ببین کیا بهشون میخوره دستِ بزن داشته باشن؟ لات باشن. بابک: اگه دعوا نشه، تشخیصش کار سختیه. تیبو: خب راه داره. تشخیصش سخت نیست. بعضیا به خاطر اینکه لاتیشو پر کنن، سابقه دار بودنشون به زبون میارن. بعضیا هم الکی و دروغ میگن و خودشونو سابقه دار جا میزنن تا مثلا شاخ بشن. اینا هم به دردمون میخورن. لابد یه زمینه ای دارن که دوس دارن نشون بدن که لاتن! کلا ببین کیا تظاهر میکنن که خلافن؟ حالا یا واقعی یا الکی! مهم نیست. گرفتی چی شد؟ بابک: آره. همشونو میخواید؟ تیبو: برامون اونایی اولویت دارن که یه رگه هایی از شاه دوستی و ضد آخوندی هم داشته باشند. میگیری چی میگم؟ بابک: آره ... حله. تیبو: میشه از حرفاشون و حتی فحشایی که میدن فهمید. مثلا بحث سیاسی بنداز وسط و ببین عکس العملشون چیه؟ فعلا لات و لوتای شاه دوست و ضد آخوند رو پیدا کن. تا بعد. بابک: باشه آقا. از کی شروع کنم. تیبو: از همین حالا. از همون اتاق 13 که هستی. بابک: باشه آقا. رو چِشَم. فقط مَردا؟ تیبو: آره. زنا و دخترا با یکی دیگه است. تو کارتو بکن. ادامه دارد...
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۲۶ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️میدونی چهارعملی که باعث بازشدن گره های زندگی میشودچیه⁉️⁉️⁉️ 🎤 ‌‌‌‌‌‌
آیت الله : جوانی در مسجد گوهرشاد به من گفت: "لباسهایی که چروک و کثیف است موادی برای شستشو و تمیز کردن آنها هست؛ حال اگر قلب را زنگار بگیرد آیا وسیله ای برای پاک کردن آنها داریم؟" از سوال او خوشم آمد و گفتم : " بله! با دو کار میشود این زنگارها را از دل برد؛ یکی و دیگری کردن خصوصا در سحرها" 🔅 پیامبر اکرم (ص)فرمودند: "دلها را زنگار میگیرد مانند زنگار مس، پس آنها را با و جلا دهید" 📚*بحارالانوار*
┄┅═❁﷽❁═┅┄ 🔴 شوخی های ممنوعه ⛔️چه شوخی هایی را باهمسرم نکنم👇 ♦️ زن دوم میگیرما ♦️ طلاقت میدم ♦️ شوخی های فیزیکی ♦️ شوخی های حاوی فحش ♦️ شوخی ومسخره کردن اعضای خانواده ♦️ مسخره کردن خانم درحضور دیگران ♦️شوخی و خنده با خانم‌های دیگه 👈 با این شوخی ها فاتحه زندگی خونده میشه،ادامه نده، خانم‌ها به شدت متنفرند ازاین شوخی‌ها
هدایت شده از خانه مهر
👈 ( و تأثیر عوامل بیرونی مثل بر و ) 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۲۵ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
📌 پاساژ ارگ تجریش؛ به شدت معتقدم الان اولویت اول ما حجاب نیست و با برخی رفتارها در باب حجاب همیشه مخالف بوده و هستم چون نوعا جواب عکس داده است ولی جناب مسئول اگر مراکز عمومی را رها کنید تا چندی ماه بعد به لختی زنان خواهیم رسید. تذکرات مردمی در این وضعیت تاثیری ندارد و باید سریعا برای پوشش عرفی نه حجاب فکری کنید و بعد در باب حجاب فکر اساسی کرد. 📌اینکه شما رها کنید و یک عده مذهبی احساس تکلیف کنند ،نمیشود چند سامانه راه اندازی کنید و اعلام عمومی کنید تا مردم بدون سروصدا به سامانه ها پیام دهند. همه مراکز عمومی این شکلی هم دوربین دارد و گزارشات قابل پیگیری و صحت سنجی است. 📌 اگر یکبار جریمه سنگین شوند از فردا یک نفر جلو در میذارن تا کسی را با این وضعیت راه ندهند وگرنه مردم به این تدکر بدهند باید یک شلوار و روسری همراه داشته باشند و ایشان هم قبول کند تا بپوشد که نه ما هزینه تهیه لباس داریم نه آنها گوش میکنند.
هدایت شده از خانه مهر
👈 ( و تأثیر عوامل بیرونی مثل بر و ) 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۲۵ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
تهران-نهاد امنیتی محمد درِ اتاقش را باز کرد و با یه پوشه قرمز رنگ وارد اتاقش شد و نشست. تا نشست تلفنش زنگ خورد. محمد: جانم سعید! سعید: سلام قربان. موردی هست که اگه خودتون چک کنید فکر کنم بهتر باشه. محمد: هستم. بفرست. پنجره ای در سیستم محمد ظاهر شد. با زدن کد تایید، پنجره باز شد و محمد شروع به مطالعه فایل کرد. و دو سه تا عکسی که ضمیمه اش بود را بررسی کرد. محمد: سعید هستی؟ سعید: درخدمتم. محمد: این همین بابا دکه داره است؟ اسمش آذر بود؟ سعید: خودشه قربان! عکسها مربوط به یکی از دوره های آموزشی روابط عمومی و جذب در خود ترکیه است. در این دوره که سالی سه چهار بار برگزار میشه، هر بار، یکی از افسران سازمان سیا آخرش میاد برای توجیه اینا. محمد: خوبه. دیگه کاریش نداریم. آذر و اون یکی اسمش چی بود؟ سعید: آبتین. محمد: آره . همون. از اون چه خبر؟ سعید: سطح دسترسیش از آذر بالاتره. در نصف بیشتر ملاقات های هتل اوتانتیک، از آبتین برای توجیه شکارهاشون استفاده میکنند. محمد: آهان. همین. به بچه ها بگو رو همین کار کنند. از کمپ چه خبر؟ سعید: مجید بهتر میدونه. وصلتون میکنم به مجید. مجید: سلام قربان. امر! محمد: سلام. از کمپ چه خبر؟ مجید: از بابک خبر ندارم اما از کمپ بی خبر هم نیستم. محمد: از اون دختره؟ مجید: بله. کارش شروع کرده. محمد: تونسته با رابطشون در کمپ ارتباط بگیره؟ مجید: روز دوم این کارو کرد. محمد: باریک الله. به چه اسمی؟ مجید: سوزان! 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 سوزان که دختری حدودا بیست و هفت هشت ساله و باریک و قد بلند بود، در حال بافتن موهای یه دختر عرب بود. همین جور که داشت موهاشو میبافت، باهاش صحبت هم میکرد: سوزان: دختر به این ماهی چرا باید پناهنده بشه؟ دختره: واسه بابام. نمیتونه بدون ما برگرده ایران. ما باید بریم پیشش و فکر کنیم ببینیم چطوری میشه برگردیم؟ سوزان: مگه کجاست؟ ترکیه است؟ دختره: گفته ترکیه هستم. سوزان: یه کم راست بشین و سرتو آویزون بگیر تا قشنگ موهات آویزون بشه. یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟ دختره: بگو سوزان جون. دروغم چیه؟ سوزان: بابات چرا نمیتونه برگرده ایران؟ دختره: دوستاش. اونا اجازه نمیدن. سوزان: یه کم سرتو تکون بده تا بقیه موهات بیفته رو دستام. گفتی بچه کجایی؟ دختره: آبادان. سوزان: آهان. اوکی. مامانت چرا اینقدر میخوابه؟ شبا دیدم نمیخوابه. ولی روزا همش خوابه! دختره: چه میدونم. همش دعا میکنه که بابام سرش به سنگ خورده باشه و ما رو قاطی حماقتاش نکنه. سوزان: آخی. عزیزم. چرا؟ دختره دستای سوزانو گرفت. سوزان از بافتن متوقف شد. دختره یه نگاه احتیاط آمیز به اطرافش کرد و وقتی مطمئن شد، صورتشو به گوش سوزان نزدیکتر کرد و آروم گفت: میگن بابام داعشی شده. به خاطر همین نمیتونه بیاد پیش ما و مجبوریم ما بریم پیشش. سوزان: عجب. مگه به این راحتیه؟ دختره: نمیدونم. تو کسی سراغ نداری بتونه یه کاری کنه که بابامو زودتر ببینیم؟ کسی. آشنایی. دوستی.