eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
📿چگونه از نماز لذت ببریم؟ ره: این احساس لذت در ، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند. 📚 برگی از دفتر آفتاب ، ص ۱۳۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب کار به درد بخوری. حوالی حرم سیدالکریم عده‌ای از بسیجی‌ها، هر پنج شنبه دانش آموزهای منطقه رو دور هم جمع می‌کنن و باهاشون بحث آزاد سیاسی به راه می‌کنن. چه می‌شه هر فرد و نهادی دستش می‌رسه این کار رو بکنه. کشور بیش از همیشه به گفت‌وگو نیاز داره.
دختر و پسر دهه هفتادی با ۹فرزند😳 این زوج جوان استرالیایی زیر بیست سالگی و در نوجوانی ازدواج کردن خانم متولد ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) اولین فرزند تو نوزده سالگیش به دنیا اورده نه دانشگاه میره نه سر کار تو این ده سال ازدواج ۹ بچه با فاصله سِنی یک سال یا دوسال به دنیا آورده. شش زایمان در طول نه سال (یک دو قلو و یک سه قلو)😏 تو روستا زندگی میکنن، بچه هاش رو مدرسه و مهد کودک هم نمیفرسته خب خیلی نایسه نه!؟ توجه کنید اگه این خانم ایرانی بود چه تحقیر و جمله ها علیهش نمیشد😔 اولین تحقیر وااااای مگه جوجه کشیه! نابود میشی با این همه حاملگی و بچه در واقع تمام چیزای که سازمان صهیونیستی بهداشت از دهه هفتاد با نقاب علمی به ما تحمیل کرد واسه خودشون خوبه از ازدواج در نوجوانی تا حاملگی پشت سر هم و چند قلویی😔
هدایت شده از آینده سازان
🌺مبارکباد 26 دی سالروز فرار شاه از ایران 🔹به یادجمله معروف موقع فرارتو باند فرودگاه (احساس خستگی میکنم نیاز به یک استراحت دارم ) وآرزوی بازگشت را به گور برد.
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
آلادپوش اینو گفت و غش کرد. سوزان که دیگه کارِ خودشو کرده بود، از کنار آلادپوش کنار رفت. یه لیوان آب برای خودش ریخت. گوشیشو درآورد و همین طور که داشت آب میخورد، وارد اینستا شد. سراغ یکی از پیج های شلوغ رفت و وسط اون همه کامنت نوشت «ثریا». دقایقی بعد، در تهران، محمد سراغ همون پیج رفت و چشمش به پیام سوزان خورد. لبخندی زد و زیرش یه قلب به نشان لایک گذاشت. سوزان وقتی یک قلب زیر پیامش دید، لبخندی زد و از اینستا اومد بیرون و گوشیشو گذاشت تو کیفش. پاشد و یه دور تو خونه آلادپوش زد. همین طور که چشمش به ساعت بود، از ذره ذره خونه آلادپوش فیلم گرفت. بعدش رفت سراغ سیستمش. همونطور که سیستمش خاموش اما به برق متصل بود، یه فلش خیلی کوچیک از کنار ساعتش درآورد و به سیستم آلادپوش نصب کرد. چراغ قرمز فلش روشن شد و تند تند چشمک میزد. از این طرف، مجید پشت سیستمش نشسته و محمد هم بالا سرش بود. هر دو شاهد دانلود فایل های زیادی بودند که از سیستم آلادپوش به سیستم مجید داشت منتقل میشد. شاید دو دقیقه طول نکشید که چراغ قرمز فلش تبدیل به چراغ سبز شد. سوزان اونو از سیستم آلادپوش جدا کرد و گذاشت کنار ساعتش. بعدش سوزان برگشت جایی که آلادپوش رو مبل غش کرده بود. با نوکِ ناخونش کنار لب خودشو زخم کرد. به طوری که خون روی لب و چونه اش سرازیر شد. موهاشو نامرتب کرد. گُلی که خودش آورده بود عمیق بویید. بعدش خوابید کفِ زمین. ینی جلوی آلادپوش. با یکی دو متر فاصله. جوری کج خوابید که انگار آلادپوش هُلش داده و سرش خورده به تیزی دیوار. همون طور نگا به ساعتش انداخت و جاگذاری درستِ فلش رو چک کرد. خیالش راحت شد. چند دقیقه همون طوری موند تا اینکه کاملا بی هوش شد. ادامه دارد...
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۵۹ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه به ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار عجیب دعا برای دیگران حجت الاسلام "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
👏اگه همسرتون بود و شما رو کرد سریع موضع نگیرید به جاش به آرامی بگید شاید حق با تو باشه 👈اون وقته که همسرتون هم به خودش میاد میگه "البته منظورم این نبود"
💠عارف بالله ره: هرگاه میان مشکلات قرار گرفتید سیل راه بیاندازیدآن سیل حتما مشکلات را به خود می شورد و می برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ جهاد تبیین را جدی بگیرید رهبر انقلاب: 🔹بارها گفتم، بازهم می‌گویم. در راس نقشه‌های دشمن تبلیغ است و علاج آن تبیین حقیقت است.
: 🌸امام صادق(ع) : هنگام خارج شدن از حمام بر دو پای خود آب سرد بریز، این کار بیماری را از بدنت بیرون‌ می کند. 📚 امالی صدوق، ص۳۶۴ 💧 شستن پاها با آب سرد هنگام خروج از حمام باعث ایمنی از سردرد میگردد. همچنین از واریس و سرماخوردگی نیز جلوگیری میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این زیبا رو از دست ندید... 🌿 چرا فرزندم... 🎤 🌸🍃
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
پیتر گفت: سوزان! سیا گردنشو خاروند و گفت: آهان ... همین ... سوزان ... این سوزانه داره آدرس جنگ ترکیبی میده. حواست بهش هست؟ پیتر و کماندار برگشتند و دقیق تر به سیا نگاه کردند و از این جمله اش در مستی تعجب کردند. سیا که متوجه این تعجبشون شد گفت: زهر مار! نِگا میکنن! خب این سوزنه ... سوزانه ... چیه؟ همین، داره ما رو میندازه تو بد مخمصه ای! آمادگیش داریم؟ پیتر گفت: ما نهایتا میگیم کارِ رسانه ای و پوشش جهانیِ کارای مجاهدین با ما! سیا یه آروق بلند زد و گفت: لابد مریمم میگه باشه و دست گلت درد نکنه! هان؟ میخوای آرزوی موفقیت و دو تا دعای خیر هم بدرقه راهشون کنی؟! کماندار رو به پیتر گفت: راس میگه. قبول نمیکنن اینا! ولی اگه قبول کنن که ما عقب وایسیم و فقط پشتیبانی رسانه ای داشته باشیم خیلی عالیه! سیا بازم دهنشو وا کرد و گفت: بعله! مثل همیشه که کارای نایس با ما بوده و کارای گُه کاری هم میدادیم به مریم و توله هاش. کماندار و پیتر به هم نگاه کردند. سیا همونجوری رو مبل دراز کشید. از بس مست بود نتونست کمر راست کنه و درست بشینه. خراب شد رو مبل. قبل از اینکه چشماش ببنده گفت: حالم خوب نیست. باید یه چرت بزنم. ولی اینقدری که الان عقلم میرسه، یه جای کار میلنگه. از ما گفتن. جلسه پیتر و اون دو تا پیرمرد با چرت زدن سیا و به دستشویی رفتن کماندار تموم شد و پیتر از همیشه کلافه تر، پاشد کُتش انداخت رو دستش و رفت. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 اما در این طرف ماجرا، سوزان به آلادپوش پیام داد و نوشت: پس فردا باید شما رو ببینم. آلادپوش هم که در اون تاریخ لندن بود جواب داد: بیا آپارتمانم. ساعت ده منتظرتم. سوزان که اولش تردید داشت قبول کنه که به آپارتمان آلادپوش بره یا نه، با خودش کنار اومد. پس فردا شد و سوزان با تیپ همیشگی اما استثنائا اون روز با یه دستکش پلاستیکی و یه گل قرمزِ خاص به خونه آلادپوش رفت. لحظه ای که وارد خونه شد، شاخه گلی که برای آلادپوش آماده کرده بود، بهش داد. آلادپوش هم که اون روز با یه شلوراک و زیر پیراهن آستین حلقه ای منتظر سوزان بود، با دیدن گل سرخ ذوق زده شد و چشماشو بست و یه نفس عمیق از عطر اون گل در سینه هاش جا داد. رفتند نشستند روی مبل. سوزان همین طور که دستکشش رو با احتیاط در می آورد، به آلادپوش گفت: ببین من فقط پنج دقیقه وقت دارم. یه مطلب مهم هست که باید زودتر بهت بگم و برم. آلادپوش با تعجب گفت: کجا میخوای بری؟ ناهار تدارک دیدم. پیشم بمون. سوزان یه نگاه به ساعت انداخت و زود گفت: باشه سر فرصت. ببین. طرحت حرف نداشت. همه خوششون اومد و قرار شده در جلسه نهایی و پیشِ شاهزاده به رای گذاشته بشه. فقط من از یه چیزی نگرانم. آلادپوش که مشغول مالوندن چشماش بود گفت: از چی نگرانی؟ سوزان گفت: از این که اونا همه ظرفیت های شما رو ندونند و فکر کنند تیری تو تاریکی انداختین! از این که فکر کنن چشم بسته حرف زدی و چیزی تو مُشتت نداری. آلادپوش بازم چشماشو مالوند و گفت: خب میتونیم ... بهشون بگیم ... چه ظرفیت های بزرگی داریم. اصلا وایسا ببینم ... مگه بهشون نگفتی قراره ارتش آزاد زنان باشه؟ سوزان: خب چون همینو بهشون گفتم، گفتند حرف قشنگیه اما بعیده رای بیاره. چون زیرساختش نداریم. نه ما و نه شما. مگه اینکه یه چیزی باشه و داشته باشین که ما ندونیم. خب اگه تو یه چیزِ آس داشته باشی که رو کنی و مثلا از یه ظرفیت خاص بتونی پرده برداری کنی، احتمالِ اینکه رای بیاره و با ته بیفتین تو ظرف عسل، خیلی هست و منم میتونم راحتتر مُخ اونا رو بزنم. آلادپوش که دیگه واقعا حالش بد بود و مرتب شقیقه اش میمالوند و چشماش تار میدید به سوزان گفت: چی میخوای ازم؟ وای سوزان چرا اینطوری شدم؟ حالم اصلا خوب نیست. صب تا حالا چیزیم نبود. سوزان که متوجه شد گلی که به نوعی ماده بی هوشی ضعیف شده آغشته کرده، کار خودشو داره میکنه، پاشد اومد نزدیکتر نشست و سرشو جلوتر آورد و گفت: رو کی یا بهتره بگم رو چی تو ایران یا دور و برِ ایران حساب کردین که گفتی میتونم ظرف مدت دو سال، ارتش آزاد زنان تشکیل بدم؟ آلادپوش دیگه جایی نمیدید. گردنش خم شد و سرش داشت میفتاد کنار مبل که سوزان آروم سرشو گذاشت رو مبل. فقط بیست ثانیه وقت داشت که قبل از اینکه کاملا بی هوش بشه، از حالت بی اختیاری که آلادپوش بهش دست داده بود و کنترل زبان و ذهنش دست خودش نبود، چیزی که میخواست بگیره. بخاطر همین فورا سرشو نزدیک دهان آلادپوش آورد و دوباره تا قبل از اینکه کاملا بی هوش بشه پرسید: یه اسم بگو! رو کی حساب کردی؟ آلادپوش که دیگه کنترل زبان و حواسش دست خودش نبود، دو سه تا فحش به خودش داد و حتی یه کم لباش کنار رفت و پوزخندِ بی حالی زد و در پله آخر هوشیاریش زبونش چرخید و یهو گفت: ثریا!
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۶۱ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه به ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شرط حضور در جبهه 🔵 همین الان هم میتونی توی صفین شمشیر بزنی. 🎙
📍 تندی و بداخلاقی در جمع با همسرتان ممنوع❌ ⭕️ حتی اگر افراد حاضر که دعوای شما را می‌بینند از نزدیکترین افراد و پدر مادر شما باشند. 💢 زیرا این کار باعث می‌شود، اعتبار همسرتان نزد خانواده‌تان یا سایرین پایین آید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏 دستها به سینه دلها روانه 👏السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
از نگاه نوجوان، استقلال يعني رها شدن از دستورات والدين از نگاه والدين، استقلال يعني پذيرش مسئوليت از تضاد اين دونگرش، شكاف نوجوان و والدين ايجاد مي شود