فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی گویا از مرحوم آقای قاضی(رضوان الله علیه) نقل میکرد که وجود مبارک سیّدالشهداء سالی یکبار برای اهل بهشت تجلّی میکند.
مگر میشود هر وقتی او را دید؟
در آن سجده زیارت «عاشورا»، آدم حشر با او را میخواهد.
توده بهشتیها سالی یکبار وجود مبارک سیّدالشهداء برای آنها تجلّی میکند ...»
#عترت_شناسی
#ماه_محرم
#سخن_بزرگان
📢 قابل توجه والدین و دانش آموزان گرامی⚠️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
تعدادی از دانش آموزان شرکت کننده در طرح تابستانی یاران ولایت به علت عدم توجه همکاری با مربیان و اختلال در نظم و انضباط عمومی و عدم رعایت شعونات اسلامی از قبیل حجاب و بیان الفاظ رکیک، از حضور آنها در طرح جلوگیری به عمل آمد.
از والدین محترم خواهشمند است آگاهی ها و تذکرات لازم را به فرزندان خود داده تا موجبات شکایت دیگران و گله مندی خود را پیش نیاورند
👆👆👆👆
👇👇👇👇👇👇👇👇
‼️‼️توجه 👂توجه‼️‼️
👈با توجه به مشکلات به وجود آمده از سوی بعضی از دانش آموزان در مقاطع تحصیلی ابتدایی و دبیرستانی، از روز یکشنبه ۱۴۰۲/۵/۸ و سه شنبه ۱۴۰۲/۵/۱۰ مقاطع تحصیلی ابتدایی و دبیرستانی پسران و دختران،به صورت جداگانه پذیرش می شوند.
👈به این گونه که هفته اول دوره ابتدایی و هفته دوم دوره های اول و دوم متوسطه ، جهت پذیرش و اعزام حضور یابند.
👈دقت نمائید که هر مقطع یک هفته درمیان به اردو می روند یعنی در یک ماه دوجلسه اردو برای هر مقطع تحصیلی.
👈والدین و دانش آموزان دقت کنند که هر مقطع تحصیلی در زمان اعلام شده خود، به محل های پذیرش حضور پیدا کنند.
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
⤴️⤴️
#دختر_شینا
قسمت هفتاد
با خودم می گفتم: «حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چطور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم.» صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت می رفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: «بعد از شام با هم برویم بچه ها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده.»
بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون.
دنبالم آمد توی کوچه و گفت: «چرا می دوی؟!»
گفتم: «نمی خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می خورد.»
آهی کشید و زیر لب گفت: «آی ستار، ستار. کمرمان را شکستی به خدا.»
با آنکه بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مگر خودت نمی گویی شهادت لیاقت می خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش.»
صمد سری تکان داد و گفت: «راست می گویی. به ظاهر گریه می کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه خودم را بخورم.»
داشتم از درون می سوختم. برای بچه های صدیقه پرپر می زدم. اما دلم می خواست غصه صمد را کم کنم. گفتم: «خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند.»
همین که به خانه خواهرم رسیدیم، بچه ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می بوسیدند. به بچه ها و صمد نگاه می کردم و اشک می ریختم. صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند، گفت: «کاش سمیه ستار را هم می آوردیم. طفل معصوم خیلی غصه می خورد.»
گفتم: «آره، ماشاءالله خوب همه چیز را می فهمد. دلم بیشتر برای او می سوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد.»
صمد بچه ها را یک دفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: «سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید این طوری کمتر غصه بخورد.»
فردای آن روز رفتیم همدان. صمد می گفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچه ها را آماده کردم. سمیه ستار را هم با خودمان بردیم.
توی راه بچه ها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی می کردند و می خندیدند. سمیه ستار هم با بچه ها بازی می کرد و سرگرم بود.
گفتم: «چه خوب شد این بچه را آوردیم.»
با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت.
گفتم: «تو دیدی چطور شهید شد؟!»
چشم هایش سرخ شد. همان طور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه می کرد، گفت: «پیش خودم شهید شد. جلوی چشم های خودم. می توانستم بیاورمش عقب...»
خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: «زخمت بهتر شده.»
با بی تفاوتی گفت: «از اولش هم چیز قابلی نبود.»
با دست محکم پانسمان را فشار دادم.
ناله اش درآمد. به خنده گفتم: «این که چیز قابلی نیست.»
خودش هم خنده اش گرفت. گفت: «این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار!»
گفتم: «خواهرت می گفت یک هفته ای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانه روز.»
گفتم: «برایم تعریف کن.»
آهی کشید. گفت: «چی بگویم؟!»
گفتم: «چطور شد. چطور توی کشتی گیر افتادی؟!»
گفت: «ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می خوردیم. باید برمی گشتیم عقب. خیلی از بچه ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند.آتش دشمن آن قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی آمد. به آن هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی دانی لحظه آخر چقدر سخت بود؛ وداع با بچه ها، وداع با ستار.»
یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: «چه کار می کنی؟! مواظب باش!»
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: «شب عجیبی بود. اروند جزر کامل بود. با حمید حسین زاده دونفری باید برمی گشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می کردند. گلوله های توپ کشتی را سوراخ سوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخ ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم.»
گفتم: «پس دلهره من و مادرت بی خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی.»
انگار توی این دنیا نبود. حرف های من را نمی شنید. حتی سر و صدای بچه ها و شیطنت هایشان حواسش را پرت نمی کرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می آورد و تعریف می کرد.از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. منتظر شب بودیم تا یک طوری بچه ها را خبر کنیم. شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچه های خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشه ام گرفت. بچه های خودی مرا دیدند.
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ
🔻صحبتهای جالب یک شهروند آمریکایی با یک فمینیست:
🇺🇸هربار یکی میگه زن با مرد برابره و میتونه هر کاری که مردان انجام میدن رو انجام بده، در واقع زنان را تحقیر میکنید
🇺🇸زنان باید زن باشند نه مرد، من زنان رو بخاطر بخاطر نقش به حق خودشون تمجید میکنم.
#جهاد_تبیین
#روشنگری
#حجاب_عفاف
#امر_به_معروف
👏 ضمن عرض سلام به همه عزیزان
👈 امروز پدر ما #مرحوم_حاج_حسن_حسنی هم به زیر خاک رفت😢
🤲 لذا از همه همه عزیزان و دوستان خودم عاجزانه درخواست دارم #نماز_شب_اول_قبر را برای پدر ما بخوانند🙏
👌نماز دو رکعتی
👈 در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم پس از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده میشود و سپس ثواب آن به میت هدیه میشود.
👈 این نماز را در هر زمان از شب اول قبر (از اول شب تا صبح) میتوان خواند؛ اما بهترین وقت آن بعد از نماز عشا است
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۵۴۸
#امروز👇
🙏 #دوشنبه #دوم_مرداد ۱۴۰۲
👈ثواب قرائت امروز محضر مبارک #امام_حسین و همه #شهدای_کربلا علیهمالسلام
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 هشدار جدی #رهبر_انقلاب:
مثل توابین نباشید، به موقع عمل کنید...
🔴 #جهاد_تبیین #آگاهی_سیاسی #بصیرت #ماه_محرم #محرم