eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
این را گفت و به اتاقش رفت. نشست روی راحتی و گوشی را برداشت و برای مادرش تماس گرفت. -مامان! -مامان جان! سلام. خوبی؟ -سلام. مرسی. تو خوبی؟ بابا خوبه؟ -آره. اتفاقا کارِت داره. گفته باهاش تماس بگیری! -چشم. چه خبر؟ خوبی شما؟ -تو معلومه کجایی؟ پاشو بیا پیش خودم. -شرکتم الان. نمیتونم. خیلی کار دارم. امشب شاید برم خونه خودم. باید چند تا مدرک و این چیزا بردارم. راستی بابا چه کارم داره؟ -حالا گوشیو بهش میدم. از مهرداد چه خبر؟ -بیچاره خیلی گرفتار شده. من نمیرسم پیگیرِ مهرداد باشم. نگرانشم. -خدا بزرگه. راستی این مُنگل خانم(سوسن-زن داداش فرحناز) امروز رفته ناخن کاشته. میخواد باهات حرف بزنه. گوشی! سوسن گوشی را گرفت و شروع به حرف زدن کرد. -الو سلام. -سلام. خوبی؟ چی میگه مامان؟ -یه ناخن زدم. فقط هفت میلیون تومن! اینقدر نشسته به دستام که نگو! -لابد بلند و تیز و قرمز جیگری! آره؟ -آره خارشوهر جون! خوشم میاد که سلیقمو میدونی! -داداشم به درک! سوسن خودت اذیت نمیشی از ناخن دراز و تیز؟ -وا ! نه... چرا اذیت بشم؟ خیلی هم قشنگه! -مثلا دستشویی اذیت نمیشی! اصلا میشوری خودتو؟ صدای قهقهه سوسن به هوا رفت و گفت: «مگه هر بار باید خودمونو بشوریم؟!» و دوباره زد زیر خنده. فرحناز با حالت چندش گفت: «دارم با کی حرف میزنم! نه. راحت باش. فقط وای به حالت اگه صورت داداشم خط خطی بشه!» -باشه بابا! دلشم بخواد. راستی آقاجون کارِت داره! -باشه. سلام داداش برسون! -از من خدافظ! چند ثانیه بعد، پدر فرحناز گوشی را برداشت. -الو! -سلام آقاجون! -سلام. خوبی؟ -ممنون. شما خوبین؟ -بد نیستم. بذار برم تو اتاق! چند لحظه بعد، صدای بسته شدن در از آن طرف خط آمد. معلوم بود که بابای فرحناز رفته در اتاق و در را بسته و نشسته روی صندلی‌اش. -الو! -جانم بابا! -میخواستم درباره بهار یه چیزی بهت بگم! -حتما! جانم! -با یه مشاور حرف بزن! نری با این دختره فرانک حرف بزنیا! با یه مشاور درست و حسابی حرف بزن! فرحناز خنده ای کرد و گفت: «فرانک بیچاره دکترای مشاوره است. خیلی کار بلده. دو سه ماه باید طول بکشه که مردم بتونن ازش وقت بگیرن. اما چشم. بابا میشه بگین چی تو ذهنتونه؟» -خب اگه اونجوری باشه که درباره بهار گفتی و دختر خاصی هست و حرفای عجیب میزنه و این چیزا، ما هیچ کدوممون ظرفیت زندگی و مراقب از این جور بچه ای نداریم. حتی خودِ تو! فرحناز یکباره لبخند از صورتش رفت و به فکر فرو رفت. -ببین فرحناز! البته این حرفا رو باید اون فرانک بهت بگه ها! نه من. من میگم یه حسی در تو شکل گرفته و خیلی دوسش داری. این شاید به خاطر ذات درستِ اون بچه باشه. حالا یکی دو بار هم بغلت کرده. اینم ممکنه به خاطر مهربونی تو باشه که آدم خودبه خود دوستت داره. اما این دلیل نمیشه که به درد هم بخورین و بتونی از پس یه بچه خاص، با توانایی خاصی که من هنوز برام مشخص نیست که معنوی هست یا جنیه دیگری داره، بتونین زندگی کنین و مشکلی نداشته باشین! فرحناز با این حرف های پدرش دچار ایستِ فلسفی و معنایی شد! کل جهان و خلقت و زمین و زمان برایش از حرکت و جوش و خروش ایستاد! ابدا در این فکرها که پدرش میگفت، نبود. -خب بابا من با کی میتونم مشورت کنم؟ کی میتونه تشخیص بده؟ با همون روحانیِ دوستِ خودت حرف بزنم؟ -نه بابا! این کار همه کس نیست. همین طور که کار فرانکِ مثلا متخصص نیست، کار هر آخوندی هم نیست که بتونه تشخیص بده که این حرفا که بهار میزنه از کجاست و اصلا شماها به درد هم میخورین یا نه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏سخنان صریح و بی پرده ابوالقاسم طالبی خطاب به هنرمندانی که جنایات صهیونیست ها را محکوم نکردند. شما هنرمند نیستید ؛ مبلغ صهیونیستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈 ۳۵ 👇 🙏 ۱۴۰۲ 🤲ثواب قرائت امروز محضر مبارک و علیهم‌السلام ، به نیت و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می­‌فرمودند: محضر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی- اعلی اللّه مقامه الشّریف- بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخه­‌ای که برای شب­ خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم امّا موفّق نمی­‌شوم. آیه آخر سوره کهف را خوانده­‌ام، دعایی را که داده­‌اید، خوانده­‌ام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم. آقا فرمودند: گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در گوشَت بگویم. چیزی به او گفتند که دیدیم سرخ شد و عقب نشست. بعد فرمودند: این را انجام بده، درست می­‌شود! آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: بعدها که آن شخص پیش من آمد، خودش برایم گفت: آن روز آقا فرمودند: تو چند روز است که در منزل بد اخلاقی می­‌کنی و با همسر و بچّه­ هایت قهری، با این حال می­ خواهی خدای متعال باز توفیق شب­ خیزی به تو بدهد؟! هیهات! این­ ها که هیچ، اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد، توفیقِ شب­ خیزی نخواهی داشت!