eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۹۴ 👇 👈 ۱۴۰۱ 👏 امروز، هدیه محضر مبارک و و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
🍃آقا؛ خانم یادتان باشه -وقتی ازدواج کردید هرچقدرم تو زندگی با همسرتون مشکل داشتید یادتون باشه هیچوقت جلوی دیگران بهش بی احترامی نکنید. ⚠️اون بی احترام بشه، خودتون بی ارزش میشید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان روزگاریه که سکـوت کردن کمک به جبهـه یـزیـد است حــق رو بگید و تمـاشـاچی نباشید
هيچ پدر ومادرى نميتواند به فرزندش بگويد تلويزيون تماشا نكن. بايد پيشنهاد بهترى بدهد تا خودش تلويزيون را خاموش كند و بيايد.
🛑 🔘تغییر در خواب، اشتها و وزن 🔘دشواری در تمرکز و تصمیم‌گیری 🔘کمبود انرژی و احساس خستگی 🔘کمبود اعتماد به نفس و امید 🔘کج خلقی و زود رنجی 🔘کاهش علاقه به کارهایی که قبلاً از آنها لذت می‌بردید
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
محمد گفت: دوتاشون در یک ساعت واحد، تو خیابون حجاب بودند؟ -بله قربان. یکیشون تو ساندویچی ... یکشون تو آب میوه فروشی ... الان هم هرکدومشون به کاری مشغولن. مشخصه منتظرن. محمد دوباره برگشت رو به نقشه هوشمند. به اون برادر گفت: بیا ببینم دقیقا کجای خیابون حجاب؟! جلوتر اومد و مشخص کرد و گفت: اینجاها ... دقیقا اینجا و اینجاها بیشتر! محمد گفت: الله اکبر! بذار ببینم دقیقا چی داریم اونجا ها ... بچه ها هم شروع کردند با دقت وجب به وجبش رو بررسی کردند و دست گذاشتند رو یه نقطه مشخص تر! محمد در حال که به اون نقطه چشم دوخته بود گفت: اینجا چه مدرسه ای هست؟ یه نفر از بچه ها گفت: قربان اینجا همون مدرسه دخترونه ای هست که دو تا از کلاساشون کشف حجاب کرده بودند و چادر از سر چند تا دختر چادری کشیدند. بعدش یه نفرشون لخت مادرزاد شد و تو حیاط مدرسه میدوید. چند تا دختری که یواشکی فیلم و لایو میگرفتند شایعه انداختند که کارِ مدیر و معاون مدرسه است که این دخترو لخت کردند. به ظهر نکشیده والدین بچه ها اومدند و مدرسه رو روی سرِ همه خراب کردند و تمام شیشه های مدرسه آوردند پایین! یکی از بچه ها گفت: از اون روز تا حالا بیست بار درباره این مدرسه تو شبکه های مختلف معاندین برنامه پخش کردند. محمد گفت: یا صاحب الزمان! ینی الان دو نفر تروریست از یک ساعت قبل، تو اون خیابون هستند و به احتمال خیلی زیاد ... یا مسلح هستند یا چاشنی و جلیقه انفجاری دارن ... و لحظه به لحظه دارن به مدرسه دبیرستان دخترونه نزدیکتر میشن و ... ساعت چند مدرسشون تموم میشه؟ یکی از بچه ها فورا زنگ زد آموزش پرورش منطقه و پرسید و بعدش گفت: قربان امروز جشن داشتن و بیشتر مدرسه موندند. اما کمتر از پنجاه دقیقه دیگه مدرسشون تموم میشه و حدودا چهارصد نفر دختر ... محمد فورا حرفشو قطع کرد و گفت: یا فاطمه زهرا! بسه ... بسه آقا ... سعید فورا برو رو خط بچه های اون منطقه! بقیه هم با سایر جاها هماهنگ بشن. زود. فرصت نداریم. همه پخش شدند و هر کسی فورا برگشت سر کار و سیستم خودش. محمد برگشت و نگاهی به دوربین شهری کرد. دید شبنم پشت سرِ صدرا نشسته و در حال حرکتند. زیر لب گفت: شبنم هم لابد داره میاد تو اون خیابون که فیلم و عکس حرفه ای از حمله لباس شخصی ها و عناصر حکومتی به دختران بی گناه و به خاک و خون کشیدن دخترای مردم گزارش تهیه کنه و بفرسته اون ور آب. بعدش هم بگن حمله انتحاری بسیجی ها و ارزشی ها به مدرسه دخترانی که چند روز پیش شعارهای ساختار شکن سر دادند!! ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بچه هامون رحم کنیم... اونا خیلی نیاز به همبازی توی خونه دارند... 🌷🌷🌷
🌺«سالم» می‌گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه‌السلام رسیدم چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته‌اى؟ گفتم: نه اى پسر رسول خدا! 📃حضرت فرمودند: آنقدر ثواب از دست داده‌ای كه اندازه آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین این ماهى است كه خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده گفتم: یابن رسول الله اگر در باقی مانده این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می‌شوم؟ حضرت فرمودند: اى سالم هر كه یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می‌کند و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد به آسانى از صراط می‌گذرد و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی‌های آن روز ایمن می‌شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا می‌کنند 📘مفاتیح الجنان
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۹۵ 👇 👈 ۱۴۰۱ 👏 امروز، هدیه محضر مبارک و و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 🔴علت تبدیل شراب به شیر 🌹امام صادق عليه السلام : إنّ أهلَ الرَّيِّ في الدُّنيا مِن المُسْكِرِ يَموتونَ عِطاشا ، و يُحْشَرونَ عِطاشا ، و يَدخُلونَ النّار عِطاشا "آنان كه در دنيا از مسكرات سيراب شوند ، تشنه كام مى ميرند و تشنه كام محشور مى شوند و تشنه كام به دوزخ مى روند ."
⭕️ گوشه گیر بودن کودکان اصلا خوب نیست❗️ ▪️کمرویی و انزواطلبی از جدی ترین مشکلات محصلین است. ▪️انزوا و دوری از دوستان و همسالان در اوایل دوران تحصیل، کودک را در معرض خطر ناسازگاری های بعدی قرار می دهد. ▪️کودکان انزوا طلب هر چند برای والدین و معلمین خود هیچ گونه ناراحتی ایجاد نمی کنند ولی به سبب رنج ناشی از احساس نا امنی پیوسته به دنیای درون خویش پناه می برند و به مرور از اجتماعی شدن فاصله می گیرند. ❌ متاسفانه در برخی از آنها (که مشکلشان حاد شده است)، ریشه های گرفتاری و بیماریهای روانی شکل خواهد گرفت.
🔴اگه دوست دارید همسرتون چیزیو از شما پنهان نکنه و با شما همیشه رو راست باشه 🔹1. دائم سین جینش نکنید 🔹2. به هر کاری کرد گیر ندید 🔹3. سعی کنید تو کارها باهاش همراهی کنید حتی اگه موافق نیستید خیلی مودبانه و محترمانه با دلیل بگید موافق نیستید ولی اگه خودش مایله انجام بده.
🔴طی عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر عجیب دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را به آغوش کشیده بود، خب پلاک داشتند، پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته‌اند (معمولا اینهایی که با هم آشنا یا خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند.) برای جستجوی اسامی، مراجعه کردیم به کامپیوتر. دیدیم آن شهیدی که نشسته، پدر است و آن شهیدی که دراز کشیده، پسر اوست... پدر، سر پسر مجروح خود را به دامن گرفته است... شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه بابلسر... به پاس هر وجب خاكی از اين ملک چه بسيار است، آن سرها كه رفته! ز مستی بر سر هر قطعه زين خاک خدا داند چه افسرها كه رفته.
هدایت شده از خانه مهر
👏 حتماً از خود بگیرید 🍀مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی خانه سبز🍀 🔴سنجش هوش و شخصیت کودک از طریق: 🔆🎨«نــقــاشــی»🎨🔆 💠به صورت مجازی 👤تحت نظارت کارشناس ارشد مشاوره خانواده: سرکار خانم الهه بهادری 📌جهت انجام تست و یا کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به آیدی زیر در پیام رسان ایتا پیام ارسال نمایید.👇👇👇 👉 @Bahadorri 👈
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
دقایق تند تند میگذشت. اون دو تا تروریست به مدرسه دخترونه نزدیک تر شده بودند و موفق شده بودند جای مناسبی برای استقرارشون پیدا کنند. سعید گفت: قربان الان یکی از بچه های اون منطقه پشت خط هست. محمد فورا وصل شد و گفت: محمدم. کی صحبت میکنه؟ صدا گفت: مدنی هستم قربان. در پوشش پیک موتوری. محمد گفت: چقدر با مدرسه فاصله داری؟ مدنی: مثلا منتطر تحویل سفارش به سوپرمارکتی هستم که روبروی مدرسه است. محمد دوربین اون خیابونو چرخوند و دید یه جوان حدودا 23 ساله با لباس و سر و وضع معمولی در پوشش پیک موتوری روبروی مدرسه وایساده. گفت: بسیار خوب. دو تا واحد دیگه در حال نزدیک شدن به منطقه هستند. ولی بعیده برسند. زمان نداریم. مدنی: تروریستا چند نفرن؟ محمد: دو نفرن. هر دو مسلح و حتی شاید با چاشنی انتحاری. مدنی: الان عکس دوتاشون رو برام فرستادند. دیدم. لوکیشن دقیقشون ... سعید: ارسال شد. محمد: گوش کن ببین چی میگم. اصل بر عدم درگیری هست. جونِ دخترای مردم از هر چیزی واجبتره. محمد در حال حرف زدن با مدنی بود که سعید به محمد گفت: قربان شبنم داره نزدیکتر میشه ها. چیکارش کنیم؟ محمد به مدنی گفت: موقعیتت حفظ کن تا خبرت کنم. محمد به دوربینا نگاه کرد و به سعید گفت: سه تا خیابون منتهی به خیابون حجاب ترافیک داره. درسته؟ سعید گفت: بله. خیابون چهارمی که از اون سه تا خیابون دورتره و طولانی تر هست، بخاطر ریزش ساختمون بستند. محمد رفت رو خط صدرا: صدرا در چه حالی؟ صدرا: جونم آقا. میرسم آقا. چند بار بگم؟ ترافیکه ... شلوغه ... صدای شبنم میومد که داشت با گوشیش حرف میزد و میگفت: نمیدونم کی میرسیم. این موتوریه داره خیلی تند میره. فکر کنم برسم. محمد رو به سعید گفت: شبنم داره با کی حرف میزنه؟ فورا ردشو بگیر. محمد به صدرا گفت: ببین! برو خیابون چهارم. اون خیابون یه ساعته که مسدوده. ریزش ساختمون داشته. اینقدر همونجا معطلش کن تا بهت بگم. نذاره بره ها. پیاده نشه ها. توقف نکن. بچرخونش. صدرا گفت: چشم سلطان. چشم. توقف نمیکنم. شما هم یه کم جیگر رو دندون بذار تا خودمو برسونم. بعدش گوشیشو قطع نکرد. محمد و سعید و بقیه بچه ها میشنیدند که شبنم از صدرا پرسید: بعدش سرویس دارین؟ صدرا هم به شبنم جواب داد: آره آبجی. لامصب اخلاق مخلاق نداره. خیلی رو مُخمه. همه بچه ها در حالی که خندشون رو مخفی میکردند زیر چشم به محمد نگاه کردند. محمد هم انگار نه انگار. مغرور و جدی به نقشه و موقعیت مدنی چشم دوخته بود. شبنم به صدرا گفت: میشه بهش بگی با یه سروریس دیگه بره؟ من شما را تا سه چهار ساعت دیگه لازم دارم. صدرا گفت: گرفتی ما رو آبجی؟ مگه نشنیدی این یارو ... الله اکبر ... شبنم گفت: شما که دیگه تا الان معطلش کردی. بگو فعلا کار دارم. اصلا جوابش نده. سه برابر چیزی که اون میخواست بهت بده، من بهت میدم. صدرا گفت: خب حالا شد یه چیزی. میشه درباره اش فکر کرد. محکم بشین آبجی که باید از چند تا ماشین لایی بکشم. ده دقیقه گذشت. تیم هایی که قرار بود به مدنی و موقعیت مدرسه دخترونه برسن، داشتن نزدیکتر میشدند اما هنوز فاصله داشتند. سه چهار تا موتوری دو تَرکه که همشون از مسیرهای مختلف با آخرین سرعت ممکن از بین ماشین ها عبور میکردند. سعید به محمد گفت: قربان کوادکوپتر بالاسرِ منطقه است. دیگه الان به تروریست دومی هم اشراف داریم. اینو گفت و فیلم واضحش که از بالا سرِ تروریست دوم بود و از فاصله بسیار زیاد رصدش میکرد انداخت رو مانیتور. محمد رفت رو خط مدنی و گفت: عامل انتحاریه. نزدیکترینشون به تو در فاصله صد متریت هست. آنالیز اندام و بدنش نشون میده که سلاح بزرگ همراش نیست. مدنی سری چرخاند و روی پنجه پاهاش بلند شد و نگاهی به طرف دکه کرد و گفت: قربان همین که الان جلوی دکه روزنامه فروشی ایستاده؟ محمد: آره. خودشه. مدنی گفت: دومی کجاست؟