محمد گفت: دویست متر دورتر ایستاده و احتمالا کنترل جلیقه انتحاری دستِ اون باشه.
مدنی: خب اگه بچه ها نمیرسن اجازه بدین برم سراغ دومی!
محمد گفت: ریسک داره. ممکنه پِلن دوم داشته باشن و یهو دخترا رو یه جور دیگه بزنن.
سعید به محمد گفت: قربان فقط ده دقیقه مونده! خیابون اطراف مدرسه از سرویس مدارس و والدین پر شده!
مدنی اومد پشت خط و گفت: دیگه اینجا خیلی شلوغ شده. اجازه هست یه حرکتی بزنم؟
محمد گفت: چیکار میخوای بکنی؟
مدنی پرسید: اگه این یارو که جلیقه داره، بیشتر از 200 متر از کسیکه ریموت داره فاصله داشته باشه، دیگه کار نمیکنه؟
محمد دوربینِ کوادکوپتر رو تا جایی که میشد زوم کرد رو دستِ عامل دوم. کارشناس مواد منفجره که در اون سالن حضورداشت گفت: قربان این از نوعِ کم بُرد هست. اگه فاصله بیشتر از دویست متر باشه دیگه کار نمیکنه.
محمد گفت: مدنی جان! این از هموناست که فقط 200 متر کارایی داره.
مدنی همینطور که داشت سوار موتورش میشد گفت: دیگه حله! دعا کنین نقشه ام بگیره!
مدنی موتورش روشن کرد و بسم الله گفت و گاز داد و رفت. خیابون شلوغ بود. فرعی مرعی هم تو اون یه تیکه نداشت. لحظه به لحظه به عامل اول که جلوی دکه روزنامه فروشی ایستاده بود و داشت یواش یواش به طرف مدرسه دخترونه میومد نزدیک و نزدیکتر میشد.
دیگه فاصله اش خیلی کمتر شده بود. شاید کمتر از ده متر. که یهو ترمز کرد. صدای ترمزش وقتی به گوش عامل رسید و دید که یه موتوری داره با سرعت از بغل به طرفش میاد وحشت کرد اما چون سرعت موتوری زیاد بود، دیگه عامل نتونست کار خاصی بکنه. مدنی به شیوه ماهرانه ای بغلِ پایِ عامل توقف کرد و موتورشو کنترل کرد و محکم با نوک پاش به ساق پای اون تروریست کوبید.
از اون طرف، عامل دوم که مثل گرگ داشت عامل اول رو میپایید، به محض این که دید عامل اول زمین خورده، نگران شد و از سر جاش بلند شد و مثل یه گرگ گشنه از لا به لای جمعیت، به عامل اول چشم دوخت.
از این طرف، مدنی موتورو ول کرد روز زمین و افتاد رو عامل اول. اول دو تا مشت محکم خوابوند تو صورت و چشمش. و تا اون یارو میخواست به خودش بیاد، مدنی دستی به سر تا پاش کشید و مطمئن شد که مسلح نیست و فقط جلیقه انتحاری داره.
عامل دوم بالاخره موفق شد از لا به لای جمعیت نگاه کنه و عامل اول رو ببینه که رو زمین افتاده. ولی تا دید یکی نشسته رو سینه اش و داره مُشت کوبیش میکنه، به طرفشون حرکت کرد.
محمد که به مانیتور زل زده بود، تا دید عامل دوم داره حرکت میکنه به طرف عامل اول، اومد رو خط مدنی و گفت: مدنی! عامل دوم حرکت کرد. پاشو پسر! پاشو که داره میاد به طرفت!
مدنی نگاهی به پشت سرش کرد. جمعیت کم کم داشت دور اونا جمع میشد. مدنی میدونست که اگه معطل کنه، دیگه نمیتونه جمعیتو بشکافه و بره. به خاطر همین یه مشت محکم به گردن و مشت آخرو به شقیقه تروریست اول کوبوند. اون هم گیج و متمایل به بی هوشی شد و دیگه هیچ حرکتی نداشت و تسلیم خوابیده بود جلوی مدنی!
جلوی چشم همه، مدنی بلند شد. موتورش روشن کرد و گذاشت رو جَک. عامل اول رو نشوند و بعدش با یه نعره یاعلی، بلندش کرد و انداختش رو شونه اش!
عامل دوم دید یه نفر داره عامل انتحاری رو میبره. به خاطر همین شروع کرد به دویدن. محمد به مدنی گفت: مدنی این یارو داره میدوه. چیکار میکنه؟
مدنی در حالی که نعش بی هوشِ اون جونِوَرو انداخته بود رو شونه اش، موتورو از رو جَک خارج کرد و با آخرین گازی که میتونست بده، جلوی چشم همه شروع به راندن موتور و دور شدن از محل کرد. فاصله اونا کمتر از صد متر بود. عامل دوم مثل سگ میدوید و سرعت زیادی داشت.
مدنی دید فقط یه مسیر داره. و مسیر دیگری برای دور شدن از مدرسه دخترونه نیست. و اون مسیر هم دقیقا از جلوی مدرسه و سرویس مدارس و والدین مدارس رد میشد! هیچ کاریش نمیشد کرد. فقط همون یه مسیرو داشت. مدنی با صدای بلند و بوق ممتد زدن، واسه خودش مسیر باز میکرد: بروووووو کنار ... برووووو گفتم .... برو آقا ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 اعتراف جیمز ریکاردز استراتژیست ارشد آمریکا در مورد جنگ ارزی علیه ایران
#جنگ_ارزی
#جهاد_تبیین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۹۷
#امروز👇
👈 #پنجشنبه #چهارم_اسفند ۱۴۰۱
👏#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | ظرفیتت اینگونه زیاد میشود‼️
✳️ برداشتی متفاوت از آیهی «... لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ...»
#استاد_عالی
#کلیپ
❤️🍃❤️
#همسرداری
🔴بگو مگو نشانه یک رابطه سالمه!
🔸 محققان اعتقاد دارند که یک رابطه سالم ۷ نشانه داره که یکی از اونا دعواست.
اگه زوجها هیچ موقع با هم دعوا نکنند، در واقع چیزی بینشون اشتباه هست.
🔸 ثابت شده این زوجها اهمیتی به هم نمیدن و در واقع همدیگر رو رها کردند.
💢دعوا باعث میشه که افراد از چیزی که واسشون اهمیت داره یا عصبانیشون میکنه بیشتر حرف بزنند.
✅ البته گفتوگو باید با احترام و آرامش همراه باشه تا نتیجهای مثبت بده.
#همسرداری #زناشویی #زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «بدترین سقوطها»
👤 استاد #رائفی_پور
📱 شیعیانی که در #آخرالزمان سقوط میکنن... کسانی بودن که این اواخر در فتنهها با دشمن #امیرالمومنین همصدا شدن...
⚠️ بدترین صفت #لجبازی است، این صفت شیطان است... مراقب باشیم.
#روشنگری #بصیرت
🔰 روشهای تنبیه غلط✅✅
تنبیه احساسی
👈 “اگه دختر بدی بشی، دیگه مامانت نیستم…”
👈 “اگه حرفم رو گوش نکنی، دوستت ندارم…”
❌ جملاتی از این قبیل به کودک حس ناکافی بودن و عدم امنیت را القا میکنند. این حس موجب نیاز بیشتر کودک به توجه و در پی آن لجبازی بیشتر کودک خواهد شد. کودکی که جملات فوق را بشنود؛ با خود میگوید «من که بچهی بدی هستم، پس بذار این کار رو هم بکنم.» پس هرگز کودک را تهدید نکنید یا به او برچسب نزنید.
#فرزندپروری #تربیت_فرزند #تربیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 وقتی #حجاب نباشد زنها باید دنبال مردها راه بیفتند!
❄️🌹❄️
✅ این ۷۲ ثانیه را همه، به ویژه دختران جوان باید ببینند و بشنوند. توجیهی ساده اما دقیق از لسان #استاد_ازغدی در بحث ضرورت عقلی #حجاب
#حجاب_عفاف
🦋🦋 #نماز_حاجت مخصوص #ماه_شعبان
🌼✨در هر #پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «صد مرتبه» سوره «توحید» خوانده و بعد از سلامِ نماز، «صد مرتبه» صلوات بفرستد تا حقتعالی هر حاجتی که در امر دین و دنیا دارد روا کند.
📚مفاتیح الجنان، اعمال سال
#رزق_معنوی
#اعمال_ماه_شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 #رزق_فراوان
▫️چرا به #ماه_شعبان، #شعبان میگویند؟
👈وَ إنّما سُمِّیَ شَعبان لِأنّهُ یَتشَعَّبُ فِیهِ أرزَاقُ المُؤمِنین
#شعبان_المعظم
هدایت شده از آینده سازان
عامل دوم دید داره موتوری دور میشه. فورا دست کرد تو جیبش و همین طور که داشت میدوید، میخواست ریموت رو بیاره بیرون که ریموت افتاد رو زمین و دوسه متر ازش دور شد. عامل دوم که مشخص بود از اون وحشیاست، خودشو فورا اندخت رو زمین و ریموت رو برداشت و شروع به دویدن کرد.
مدنی دقیقا رسیده بود به مدرسه دخترونه. مدرسه تعطیل شده بود و همه دخترا اومده بودن بیرون و فضای خیابونِ جلوی مدرسه خیلی شلوغ بود. مدنی فریادشو بیشتر کرد و گفت: خانم برووووو ... بروووو کنار .... برو گفتم ...
فقط دو سه متر از درِ مدرسه دورتر شده بود که یهو یه ماشین از سرویس مدارس، درِ سمتِ خیابونش باز شد و از شانس بدِ مدنی، جلوی راهِ اون سبز شد. مدنی و موتور و اون عامل بیهوش با شدت به در و ماشین برخورد کردند.
مدنی که دستش به شدت آسیب دیده بود به زور پاشد و دید عامل دوم داره فاصله خودشو با اونا کمتر از دویست متر میکنه. کجا؟ دقیقا شلوغترین نقطه به مدرسه و دخترا و والدین و ...
حالا تو همون لحظه، دخترا سرشون از سرویس درآورده بودند و داشتند به مدنی فحش میدادن و اهانت میکردند: مگه کوری؟ ترسوندیمون ... کثافت مگه رانندگی بلد نیستی؟
مدنی صبر نکرد. دید عامل دوم داره میاد. یه یاعلی دیگه گفت و عامل اول رو بلند کرد و انداخت رو کولِشو شروع به دویدن کرد.
دخترا که دیدن یه ریشی، یه بدون ریش انداخته رو شونه هاش و داره میدوه، یکیشون گفت: این لابد بسیجیه و داره یه بیچاره رو با خودش میبره. نگاه کن چقدر نامرده!
بعدش دخترا یک صدا شروع کردند: ولش کن ... ولش کن ... ولش کن ...
عامل دوم ریموتو درست تو دست گرفت. میخواست بزنه که دید کار نکرد.
مدنی با آخرین سرعت میدوید. کسی که رو کولِش بود وزن کمی نداشت و حتی هیکلش از مدنی بزرگتر بود. به خاطر همین مدنی زیرِ فشار اون نامرد داشت تحمل میکرد و به قلب و کمر و گردنش خیلی فشار میومد.
دخترا که دیدند مدنی ول کن نیست، از سرویس پیاده شدند و افتادند دنبال مدنی و اونی که با خودش میبرد. و شعار میدادند: بی شرف! بی شرف! بی شرف! ولش کن ... ولش کن ... ولش کن ...
محمد و بقیه دیدند جمعیت زیادی از دخترا دارن دنبال مدنی میدوند و شعارهای زشت و زننده میدن. عامل دوم هم که دیگه فاصله اش کمتر از دویست متر شده بود نفس نفس زنان به اونا نزدیکتر میشد.
در همون لحظات بود که محمد به سعید گفت: سعید نیرو انتظامی!
سعید فورا اقدام کرد. محمد به مدنی گفت: نرو طرفِ ماشینا ... صدامو میشنوی؟ ... مدنی صدامو داری؟
عامل دوم داشت میدوید و میخواست برای بارِ دوم و مطمئن تر از دفعه اول، دوباره ریموت رو فشار بده که ناگهان یه موتوری با سرعت از بغلش رد شد. عامل دوم دید در چشم به هم زدنی، بین زمین و هواست و چنان ضربه ای پشتِ زانوی سمت چپش خورده و از پشت زدنش، که فقط آسمون رو دید و بعدش اینقدر محکم از پشت سر با سر و گردن اومد زمین که تمام وزنِ بدنش اومد رو گردنش و دیگه نفهمید چی شد!
موتوری که زد بهش، دو نفر بودند. نفر دوم فورا پرید پایین و رفت سراغ عامل دوم: آقا ... آقا ... ای وای ... خدا به دادم برسه ... آقا با شمام ... حالتون خوبه؟
نفر اول که راننده موتور بود تا حواس همه به کسی بود که محکم به زمین خورده، رفت از توی جوب، ریموت رو پیدا کرد و خاموشش کرد و گذاشت تو جیبش. بعدش هم صورتشو به شونه راستش نزدیک کرد و گفت: ریموت انفجاری از کار افتاد. تمام.
محمد که از مانیتور و قاب دوربین داشت همه صحنه ها را میدید، نفس راحتی کشید. رو خط مدنی اومد و گفت: دمت گرم. آسوده باش. نفر دوم رو زدیم. وارد خیابون اصلی بشو. یه تاکسی آبی رنگ منتظرته.
مدنی که دیگه داشت چشماش سیاهی میرفت از بس دویده بود، با هزار زحمت، مسیرشو ادامه داد و وارد خیابون اصلی شد. دید یه تاکسی آبی ایستاده. رانندش پیاده شد و با سرش اشاره کرد و در ماشینشو باز کرد. مدنی متوجه شد که خودشه. جوری که کسی متوجه نشه، رفت به طرفش و عامل انتحاری رو تحویل داد. راننده هم به محض اینکه عامل رو تحویل گرفت، همون لحظه اول با دقت و حساسیت، محل اتصال چاشنی رو قطع کرد و سوار ماشینش شد و با عامل انتحاری رفتند.
نیرو انتظامی دخترا رو آروم کرد. جلوی دویدن اونا به طرف مدنی رو گرفت.
دخترا همینطور که بعضیاشون کشف حجاب کرده بودند و بعضیاشون هم شعارهای زننده میدادند، به طرف مدرسه و سرویساشون برگشتند.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بگو چه شد که من انقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد ❤️
🎤 #کلیپ زیبای «عزیزم حسین» با صدای کربلایی #حسین_طاهری
◽ #امام_حسین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷ضمن عرض تبریک #میلاد_امام_حسین علیه السلام
👈روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۹۸
#امروز👇
👈 #جمعه #پنجم_اسفند ۱۴۰۱
👏در روز #میلاد_امام_حسین علیه السلام
👈#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #معجزه_فطرس مَلک که در روز میلاد سیدالشهدا علیه السلام اتفاق افتاد
🎙مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی
#میلاد_امام_حسین #عزیزم_حسین #ماه_شعبان
خدایا❗☝🏻
🔅اگر محرومم کنی پس کیست آنکه به من روزی دهد؟
🔅 و اگر خوارمسازی پس کیست آنکه به من یاری رساند؛ 😓
✨إِلَهِی 🤲🏻إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی
📚سیری در مناجات شعبانیه
🎉🎉🎉🎉🎉
سلام علیکم ✋🏻
همراهان همیشگی 🥰
صبح زیبای میلاد اربابمون آقا حسین بن علی علیهالسلام 💕برشما عاشقان مبارک
هر کس که بود
مست میِ
عشق حسینـ❤️ـی
با یاد حسیـ❤️ـن
منتظر وقت ظهورست
خجسته میلاد مسعود جد بزرگوارتان مبارک، حضرت عشـ❤️ـق ....
#پیام_صبحگاهی
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ویژگی #مجاهدین_خلق که انقلابی ها ندارند!!
♨️ واکنش غیرقابل باور سه پاسدار در مقابل شکنجه!
♨️ استقامت اینجا خودنمایی میکند...
🔹 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی، به مناسبت #میلاد_امام_حسین علیه السلام
🙏 #روز_پاسدار مبارک باد
#امام_حسین(علیه السلام) به خاطر علاقه زیادش به #همسرش #رباب در باره رباب و دخترش #سکینه بیتی سروده است.
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا
تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی
وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ
«به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای آنها می ریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید.
#همسرداری #مهارت_زندگی
#میلاد_امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فقط یک گوشه ناچیز از دلاربازی وسط میدان جنگ!
🔹این روزها بازار دلار به یکی از پازلهای اصلی جنگ ترکیبی تبدیل شده. اطلاعات امنیتی نشان میدهد یک سرویس جاسوسی از طریق کشورهای همسایه در بازار ارز ایران دلالی و قیمتسازی میکند.
#سقوط_دلار
#آگاهی_سیاسی
#جهاد_تبیین
#دروغ
◾نحوه سؤال پرسیدن والدین از #کودکان بسیاراهمیت دارد؛ مثلاً هنگامیکه کودکتان گلدانی را شکسته است نگویید:”تو گلدان را شکستی؟” بلکه بگویید:” اا؟ نگاه کن، گلدان شکسته است.” اگر شما از همان اول به کودکتان اتهام وارد کنید او حالت تدافعی به خود گرفته و حتماً به شما دروغ خواهد گفت.
#فرزندپروری #تربیت #تربیت_فرزند
هدایت شده از آینده سازان
تهران-پل طبیعت
دو تا نفر با لباس دخترونه در حالی که روبروی هم وسط پل طبیعت ایستاده بودند، داشتند با هم حرف میزدند. یکیشون که مشخص بود چند سال سنش بالاتر هست و اسمش گیتی بود به اون یکی گفت: این انتخاب تو هست. به کسی مربوط نیست. تو میتونی ... تو میتونی اینطوری باشی.
رز که لاغر اندام تر و کوتاه قدتر بود گفت: میدونم اما همه به خاطر روحیه و رفتارام مسخره ام میکنن!
گیتی: درست میشه. یه کم که بگذره عادی میشه.
رز گفت: ولی خیلی سخته. خیلی. راستی چرا میگی یکی دو روز نیستی؟ بدون تو چیکار کنم؟
گیتی جواب داد: بعدا بهت میگم ... الان نمیشه ... قول دادم چیزی نگم ...
رز: این چیه که منم نباید بدونم گیتی؟ چیکار داری میکنی؟
گیتی گفت: نگران نباش! به زودی اتفاقی میفته و کاری میکنیم که دنیا صدامونو میشنوه و حقوق بشر به فریادمون میرسه.
رز: راس میگی؟
گیتی: آره به جون خودم. یه کم بخند. بذار منم خوشحال برم.
رز: نگرانم. حداقل گوشیت پیشت باشه.
گیتی: نمیشه اما ... باشه ... یه کاری میکنم ...
رز که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: گیتی ... گیتی ... من ...
گیتی انگشت اشارشو رو لبای رز گذاشت و هیس گفت و بعد از چند لحظه گفت: این کارو با من نکن ... بذار یه جای بهتر بهم بگو ... فقط یکی دو روز صبر کن ... آدرس و ساعتو بهت میگم ... با بچه ها بیا اونجا ...
رز: باشه ... منتظرتم
گیتی: منم منتظر اون روزم.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ده دقیقه بعد از انتقال اون دو تا تروریست، صدرا و مسافرش از راه رسیدند. هنوز خیابون شلوغ پلوغ بود. صدرا با موتورش آهسته آهسته از لابه لای جمعیت و ماشینا رد میشد. حواسش به نگاه های پر حسرت شبنم به مدرسه دخترونه و زندگی و رفت و آمد پر جُنب و جوش مردم بود. ازش پرسید: خانم اینجا قرار داشتید؟ کجا وایسم؟
شبنم که داشت از حرص و عصبانیت میسوخت جواب داد: هر جا لازم باشه بهت میگم. تو حواست به رانندگیت باشه.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
همین طور که تصویر شبنم و صدرا از روی مانیتور بزرگ سالن پخش میشد که در حال گَز کردن خیابون بودند، محمد به سعید گفت: برو رو خط مجید.
مجید اومد پشت خط و گفت: بفرمایید قربان!
محمد پرسید: مجید سه چهار تا وَنی که داشتن میرفتن خیابون انقلاب کجا هستن؟ کی دنبالشونه؟
مجید گفت: 500 فرستادم دنبالشون. ارتباط بگیرم؟
محمد: نه. خودم ارتباط میگیرم. فقط ببین ... احتمالا دو تا مهمون ویژه داری.
مجید گفت: چشم. حواسم هست.
محمد رفت رو خط 500 و گفت: اعلام موقعیت!
500: چهار تا ون دارن از چهار مسیر متفاوت میرن. یکیشون از طرف صدر. یکی دیگه از طریق همت و ...
محمد: کدومشون مهمتره؟
500: مشخص نیست. ولی ونی که داره از همه تندتر میره، یه عجله خاصی داره.
محمد: بسیار خوب. حواستون باشه.
محمد به واحدهای مستقر اطراف میدون انقلاب گفت: مهمونا تو راهن. حواستون باشه.
500 فورا اومد پشت خط: قربان از ونِ شماره یک داره یه پیامک به بیرون ارسال میشه!
محمد: جالبه. مگه وقتی تو ویلا بودند، گوشی همراه اینا رو ازشون نگرفتند؟
500: تا جایی که من اطلاع دارم بله. ولی مثل اینکه این دختر خانم با خودش یه همراه داره.
محمد گفت: متن پیامک بفرست رو سیستمم.
متن پیامک این بود: های عشقم.
-های هانی. کجایی؟
-داریم میاییم.
-خیلی وقته منتظرتم. زود بیا.
-باشه. کیا باهاتن؟
-هستن بچه ها. تنها نیستم.