eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️حضرت ام‌البنین علیها‌السلام در آینۀ نگاه بزرگان 🔹 ام‌البنین سلام‌الله‌علیها از بانوان پر فضیلت روزگار بوده و نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام معرفت و محبت خالص و شدید داشته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ سراغ ندارد جایی ام‌البنین آمده باشد گفته باشد حسین‌جان نرو...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ سجده‌ی طولانی، را عوض می‌کند. در هر شبانه‌روز لااقل یک سجده طولانی داشته باشید. هیچ عبادتی مثل سجده نیست. به تربت علیه‌السلام زیاد سجده کردن، اخلاق را عوض می‌کند. ‏| رحمت‌الله‌علیه |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه این جلوی چشم هست، ببین آشپزخونه چه خبره😂 ‌ 👌 واقعاً باید قدر و رو بدونیم که تمییزی و رو برامون به ارمغان آورد 😍 😁
هدایت شده از خانه مهر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖اسم رمان جدید 💖 نام نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی با ما همـــراه باشـــــید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق‌ تاپاییز قسمت ۷ بالاخره بعد از کلی حرف زدن و پیاده‌روی رسیدیم خوابگاه دوان دوان و باعجله رفتم سمت تابلو اعلانات با دیدن نوشته‌ی روی برگه بی‌اختیار خندیدمو با کلی ذوق و هیجان دستمو دور گردن علیرضا حلقه کردم و گفتم -اخ جون بعدازظهر کلاس نداریم به جاش زیارت دسته جمعی به سمت جمکران اون هم با پای پیاده برامون گذاشتند. علیرضا یه اخمی به چهره گرفت و گفت -تو که حاج‌آقا رو میشناسی به موندن تو رضایت نمیده حتما باید بیای با این حرف انگار یه پارچ آب سرد ریختن روم با ناراحتی گفتم -راست میگی حالا چکار کنم؟ -به نظر من برو با حاج‌آقا صحبت کن اجازه بده تو بمونی منم کمکت میکنم دونفری رفتیم پیش حاج‌اقا صالحی تو اتاقش بود داشت چای میخورد -سلام حاج‌آقا -سلام حاج‌آقا حاج‌آقا صالحی یه استاد عبوس و جدی بود که هرکسی جرات نمیکرد باهاش حرف بزنه اما حساب من و علیرضا که از شاگرد زرنگاش بودیم با بقیه فرق میکرد. حاج‌آقا صالحی با دیدن ما سرشو از رو کتاب برداشت و گفت -به به آقایان طلبه امری باشه درخدمتم نگاهی به علیرضا انداختم و با اشاره ازش خواستم که سر صحبت و باز کنه. علیرضا هم بی‌مقدمه گفت -ببخشید حاج‌آقا اومدن به جمکران واجبه یعنی شاید بعضیا بخوان برن حرم یا بازاری جایی -آره واجبه همه باید باشن -آخه اسماعیل..... حرف علیرضا رو قطع کردم و گفتم -حاج‌آقا امکان داره من نیام جمکران؟ -نه برای چی کجا میخوای بری؟ -هیجا استاد ولییی..... -ولی چی؟؟ -اگه من نیام خیلی خوب میشه اخه با........ مونده بودم چی بگم از یه طرف ترس از استاد نمیذاشت حرف بزنم از طرف دیگه محمدمهدی حاج‌آقا صالحی یکم جدی تر شد و گفت -چرا حرفتو خوردی؟ بگو ببینم جمکران نمیای کجا میخوای بری؟ خواستم جواب بدم که علیرضا به دادم رسید و گفت -استاد حقیقتش اسماعیل با یکی از دوستاش قرار داره ضروری هم هست به همین خاطر اگه اجازه بدین اسماعیل نیاد ممنون میشیم حاج‌آقا یه نگاهی به من انداخت و گفت -با کی قرار داری؟ -حاج‌آقا بخدا پسره طلبه هم هست، پسر خوبیه، نگران نباشید -یعنی تو میخوای علیرضا رو تنها بذاری؟ نگاهی به علیرضا انداختم و گفتم -همین یک بار، خواهش میکنم قول میدم تکرار نشه حاج‌آقا صالحی با یه لبخند کوتاهی که رو لبش بود گفت -اشکال نداره ولی حواست باشه بقیه بچه‌ها چیزی نفهمن از خوشحالی بالا و پایین میپریدم ناغافل صورت علیرضا رو بخاطر کمک هاش بوسیدمو با یه خداحافظی توام با تشکر از اتاق حاج‌آقا بیرون اومدیم بیرون رفتم داخل اتاق گوشیمو برداشتم و به محمدمهدی پیام دادم -محمد جان وعده ما بعدازظهر ساعت شش چند لحظه بعد جواب پیامم اومد که نوشته بود -منتظرتم عزیزدلم اما کجا؟؟ یکم فکر کردم که کجا با محمدمهدی قرار بذارم حرم_جمکران- نه نه دوره.... رستوران تهران به صرف پیتزا -محمد جان وعده ما رستوران تهران باطعم پیتزا -باشه عزیزدلم منتظرتم محمدمهدی همیشه من رو عزیزدلم صدا میزد وقتی ازش میپرسیدم دلیلش چیه جواب درست و حسابی نمیداد. 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸