فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ميگن خواب یه مرگ كوتاهه
ولى چه فرق عجيبى است بين"مرگ"
و"خواب"
وقتى "عزيزى"خوابيده دلت
مى خواد حتى هيچ پرنده اى
پر نزنه تابيدارنشه
و وقتى
"مرده"...
دوست دارى
بابلندترين صداى دنيا
بيدارش كنى ولى افسوس....
👍تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم😔💔
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
حکایت
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت،
دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند
و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند.
وقتی نوبت به آنان میرسید،
سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند،
به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند
أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم!
گاهی در نیمهی شعبان،
گاهی جمعهها
گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم!
میدانیم این کارها کار نیست
و خودمان میدانیم کاری نکردهایم
ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم
تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر،
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند!
یک نگاه!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔ کلاهبرداری جدید👆
فیشهای خرید خود را از بین ببرید❗️
تا دست سارقان هوش مصنوعی نیفتد❗️😱
مواظب سرمایه های خود باشید .
🛑 به قول سازنده ی هوش مصنوعی ،
به زودی هوش مصنوعی بلای جان بشر خواهد شد❗️😱😱😱
مخصوصا تو ایران که آدم بدهاشون متخصص دزدی و اختلاس و کلاهبرداری هستتد❗️
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
_ برای دریافت عشق، به دیگران عشق بده.
_ برای رشد و پیشرفت سریع، مصمم باش.
_ برای یادگیری سریعتر، تفریح کن.
_ برای کمک به دیگران، اول به خودت کمک کن.
_ برای شناخت بهتر خودت، بنویس.
_ برای درک کردن جهان، مطالعه کن.
_ برای شفاف اندیشیدن، مدیتشین کن.
_ برای بهتر کردن حالت خودت، ورزش کن.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••••••••••••••••••••••••••••••••••••
و خــداوند مرا نورِ چشــم است!
و خــداوند مرا نور ِ قلــب است.
او چــراغ ِ روشــن ِ راه ِ من است.
آری!
من از تاریکــی نمی ترســم.🙏
#معصومه_صابر
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
34.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشــپل کوکو 😍👇
مواد لازم :
اشپل ( خاویار ماهی سفید یا قزل هم میشه) هرچه بیشــتر بهتر چهار عدد تخــممرغ 🥚
برگ ســیر یک دستــه ☘
ادویه ها : نمک ، فلفل ، زردچــوبه
میتوانید از سبزـی کوکویی هم استفاده کنید😍👇
ایف و پیفــــم نکنید 😂 انقدر خوشــمزه مقــوی عالــــی نخوری ســرت کلاه رفته از من گفتــن😉
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🔻🔻
فهمیدهام بعضی آدمها ظرفیت محبت را ندارند.
سخت است تعادل را در محبت رعایت کردن
🌼🌼🌼
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد همه گذشتگان و عزیزانمون که آسمانی شدن 😔
#پنجشنبه_است روحشون شاد و در آرامش
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
برای آدمها مرز بذار
مرز صمیمیت
مرز گفتار
مرز رفتار
مرز تماس فیزیکی
مرزِ...
خودت این مرزها رو تعیین کن
و همیشه یک قدم عقبتر بایست!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پودر سوخاری خانگی 🌸
نان باگت🥖
کرانچی فلفلی
اویشن،زردچوبه،پودر سیر،پاپریکا
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تارک نماز کافر است؟
طرف مرتکب فحشا شده
شراب خورده
نمیگیم کافره ولی تارک نماز رو کافر حساب میکنیم؟
حجت الاسلام رفیعی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دوچرخهی عمر در حال
رکاب زدن است
تا خط پایان
فاصلهای نیست
این شتاب عمر است که میگذرد...
قدر همدیگر رو بدونیم،
قبل از اینکه خیلی دیر بشه ...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
بسم الله الرحمن الرحیم
آیت الله دستغیب
بزرگى از علماى اعلام نقل فرمود: وقتى پدر علاّمهام را در خواب ديدم، از ايشان سوال نمودم:
آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام دادهام به شما رسيده و كيفيت بهره مندى شما از خيرات ما چگونه است؟ در پاسخ فرمود: بلى تمام آنها به من رسيده است و اما كيفيت بهرهمندى از آنها را هم به ذكر مثالى براى شما بيان مىكنم : هرگاه در حمام بسيار گرم پر از جمعيتى باشى كه در اثر كثرت تنفس و بخار و حرارت، نفس كشيدنت سخت باشد در آن حال گوشه درب حمام باز شود و نسيم خنك به تو برسد چقدر شاد و راحت و آزاد مىشوى؟
چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
تبعيد گناهكار از شهر
در ميان بنى اسرائيل جوان فاسقى بود كه اهل شهر از فسق و فجور او به تنگ آمدند و از دست او به پروردگار خود شكايت كردند. خطاب الهى به موسى رسيد كه آن جوان را از شهر بيرون كن كه به واسطه او، آتش غضب الهى بر اهل شهر نازل آيد. حضرت موسى (ع ) آن جوان را به قريه اى از قراى آن بلد تبعيد كرد. خطاب آمد كه او را از آن قريه نيز بيرون كن ، موسى (ع ) او را از آن قريه اخراج كرد.
آن جوان رفت به مغاره كوهى كه در آن نه انسان و نه حيوان و نه زراعتى بود. بعد از مدتى در آن مغاره مريض شد نزد او كسى نبود كه از او نگهدارى و پرستارى نمايد. صورتش را روى خاكها گذارد و عرض كرد: پروردگارا! اگر مادرم بر بالينم حاضر بود هر آينه بر غربت و ذلت من ترحم و گريه مى كرد و اگر پدرم بر بالينم بود بعد از مردن مرا غسل مى داد و كفن مى كرد و به خاك مى سپرد و اگر زن و بچه ام در كنارم بودند، برايم گريه مى كردند و مى گفتند:
اللهم اءغفر لولدنا الغريب الضعيف العاصى المطرود من بلد الى بلد و من قرية الى مغارة بعد عرض كرد: پروردگارا! بين من و پدر و مادر و زن و بچه ام جدايى انداختى ، مرا از رحمت خود نااميد نفرما و چنانكه قلبم را از دورى خاندانم سوزاندى ، مرا به خاطر گناهانم به آتش غضب مسوزان .
ناگاه خداوند ملكى به صورت پدرش و حوريه اى به صورت مادرش و حوريه اى به شكل همسرش و غلامانى به صورت فرزندانش فرستاد تا در كنارش بنشينند و براى او گريه كنند. جوان گمان كرد كه آنها پدر و مادر و زن و فرزندانش مى باشند و با دلى خوش و نهادى اميدوار چشم از اين جهان فرو بست . آنگاه خطاب به موسى (ع ) رسيد كه اى موسى ! شخصى از اوليا و دوستان ما در فلان جا از دنيا رفته ، برو او را غسل بده و كفن نما و بر جنازه اش نماز بخوان و دفنش كن .
موسى (ع ) به آن مكان آمد، ديد همان جوانى است كه او را از شهر و قريه اخراج كرده بود، در اين هنگام از جانب خدا خطاب آمد اى موسى من به ناله هاى جانسوز او و به دور افتادنش از خاندانش ترحم كردم و به خاطر اظهار ذلت و خواريش حورالعين هايى به صورت خاندانش فرستادم تا بر او گريه و ترحم كنند.
اى موسى ! وقتى كه غريبى از دنيا مى رود، ملائكه آسمانها بر غربت او گريه مى كنند، پس چگونه من بر غربت او ترحم نكنم و حال آن كه من ارحم الراحمين هستم
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
هر جایی نرید
وارد هر جمعی نشید
هر جا دیدید احترامتون حفظ نشده اونجا رو ترک کنید
نه گفتن رو یاد بگیرید
اینا گوشه هایی از کارایه که حالتون رو خوب میکنه.
وگرنه بعد از اینکه جوونی تون تمام شد میبینید روح و جسمی دیگه براتون نمونده که خرج دلبندانتون بکنید
آخرش شمایی که صبوری کردی آسیب میبینی......
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
آدم خسته میشه
کوچیک و بزرگ هم نداره
ولی یادت باشه هروقت که خیلی خسته شدی
که دیگه فکر کردی هیچ توانی برات نمونده
درست همون موقع قد میکشی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍
رویایــــی و زیبــــا
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
🌸🍃🌸🍃
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ،
"ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ..
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ،
ﺍﻣﺎ "ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ،
ﻧﻪ دلت...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاک تــرین دریــاچه
دریاچــه ی سقالکســار😍
و داســتان پیدایش😊👇
❌لطفا مطالعــه کنــید
روزی روزگاری، کشاورزی زحمــتکش به اسم جعــفر خوشحال در روستایی نزدیکی شهر رشــت زندگی میکرد. سختکوشی و زراعت پربرکــت آقای خوشحال زبانزد عام و خاص بود. تا اینکه بالاخــره یک سال به عنوان کشاورز نــمونه انتخاب شد. از او خواستند به تهران و دفتر ریاســت جمهوری برود تا هم از او قدردانــی کنند و هم اگر خواستهای دارد، آن را مطرح کند. در آن زمان، خشکــسالی بر کشور احاطه کرده بود و آقای خوشــحال میدید که کشاورزان روســتا چقدر برای آبیاری زمینهایشان با مشکل مواجــه هستند.
به همین خاطر فرصت را غنیمت شمرد و مشکل همسایگانش را مطــرح کرد. مسئولین هم بعد از بررســی این موضوع، سدی خاکــی احداث کردند تا آبیاری زمینهای چای و برنــج برای اهالــی روستا آسانتر شود. با ایجاد این سد، یک دریاچه کوچــک؛ اما خیلــی زیبا هم در این روستا به وجود آمد که تا به امروز، باعث پر برکــت شدن محصولات و خوشحالــی در زندگی افراد روستا میشود.
این داستان که شنیدید کاملا واقعــی بود و در سال 1362، در روستای کوچک سقالکــسار اتفاق افتاد. حتی تندیســی از آقای جعفر خوشــحال در ورودی این سد بنا شده تا از زحماتــش برای احداث آن قدردانــی شود. در واقع این داستان به وجود آمدن دریاچه سقالکــسار بود که امروزه به یک محل فوقالعاده برای گردش و لذت بردن از طبیعــت تبدیل شده است.😊
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
ادامه پست بالا
اینجــــا پاکترین دریاچه ایــرانه🥰.
دلیل اصلی که باعث شده این دریاچــه تمیز بمــونه این بوده که تا چند ســال پیش ورودی این دریاچه ازتون هزینه دریافت میــکردن و کیسه زباله میدادن . موقع برگشت اگه کیسه زباله ها رو پر تحویل میدادین نصف هزینه ی ورودی رو بهتون پس میــدادن.الان همچنان هزینــه ورودی رو دریافت میکنن و کیسه زباله هم میدن ولی دیگه خبری از برگشت هزینه با پر کردن زباله نیســت (اما فرهنگ تمیز نگه داشــتن این مکان تقریبا جا افتاده) و این باعــث شده دریاچــه نسبــت به قبل مقــداری کثیــف بشه ولی همچــنان جز تمیز ترین دریاچه ها هست.گرچه این کار و فرهــنگ سازی خیلی خــوب بوده و کارساز هــم بوده ولی تمــیز نگه داشــتن طبیعتی که واسه خــودمونه نباید واســش جایزه تعیین بشه و قطعا جزو وظایفــمون هست.😊🙏
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورشت آلو
پیــاز داغ که آماده شد گوشــت رو بریزید میتونه مرغ باشــه یا گوســفندی ،سرخ که شد ادویه جــات شامل کاری زردچــوبه فلفل سیاه پودر لیمو عمــانی فلفل قرمز اضافه کنید و تفت بدیــن بعد انار دون شده و آلوچــه اضافه کنید و تفت بدین و در ظرف رو بذارین تا چند دقیــقه بعد زرشــک رو اضافه کنید و اجازه بدین کمــی سرخ بشه و رب گوجه اضــافه کنید و بعد هم آب و نمک و اسلایــس لیمــو 🤩تا جا بیفته.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارهایی که یک مرد نباید انجام بده ❌
#استادشجاعی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
همانا کسیکه بشارت پایان فروردین را بدهد، بشارت بهشت را بر او خواهم داد😂
دوستان وارد آخرین روز فروردین شدیم. گفتم این بشارتو بدم بهتون
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
"واسه ی کسایی که کورنگی دارن، رنگین کمون نباش"
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
🔻برای جلب رزق و روزی این متن رو بخونیم
از کارهایی که باعث افزایش رزق و روزی می شود، کوتاه کردن ناخن و سبیل است.
امام صادق علیه السلام به کسی که دعایی برای طلب روزی خواسته بود، فرمود: در هرجمعه، سبیل و ناخن هایت را کوتاه کن. مکارم الاخلاق/ص137
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: چیدن ناخن ها، روزى را فراوان می سازد.
📚کافی/ج6/ص490/ح1
#رزق
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچــوقت دلخوشــی کســی رو ازش نگیریم این دلخوشــی میتونه:یه سلام یه احوالپرســی؛یه حواســم بهت هست یه صدای گــرم و دوستانه؛و یه حس خــوب باشه...دوستــی ها رو دست کم نگیریــد...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
*حلوای تن تنانی*
قسمت اول
جلوی موهایش را کج رو به بالا شانه کرده بود و موج دار روی پیشانی ریخته بود.
جلوی در مدرسه ایستاده بودیم. تصویر دختر بچههایی با لباس فرم و کوله بر دوش، درِ مدرسه را با درهای دیگر متمایز کرده بود.
صورت دخترم را بوسیدم، برایش دست تکان دادم و زیر لب فالله خیر حافظا، خواندم.
بچهها که رفتند، دایره دورهمی مادرها تنگتر شد.
مادر نفس رو به مادر آسنا کرد: «مبارکه، موهات رو رنگ کردی؟»
مادر آسنا، ناخن وسطی را وسط مش دودی موهایش برد. طرح شکوفه و زمینه صورتی ملیح ناخنهایکاشته شده، زیر نور آفتاب درخشید. لبهای قلوهای و سنگینش، به سمت گونهها کمی کش آمدند:« آره، رفتم آرایشگاه روناک، خوب شده حالا؟»
مادر نفس، نگاهی به تاج موها کرد و گفت:
«عالی شده، چقد ازت گرفت؟»
درهای مدرسه بسته شد، اما جلسه ما هنوز پشت در دایر بود. مادران دوره پیش دبستانی همه چشم دوخته بودند به مادرآسنا.
دستش را به نشانه تعجب بالا اورد: «باورت نمیشه، سه و نیم.»
چندنفری همنوا با مادر نفس،«چه خوبِ» کشداری گفتند.
مادری دیگر، رو به مادر آسنا کرد:«عید حسابی هم بهت ساخته ها، صورتت تپلتر شده، موهات بیشتر جلوه میکنه.»
مادر آسنا ابروها را بالا انداخت و دستش را به نشانه در گوشی حرف زدن، کنار دهانش گذاشت، اما با صدایی نسبتا بلند گفت:
«ممنون، عید رفتم بوتاکس، ژل تزریق کردم واسه گونهها و لبم.»
صدای خنده و هوی نازک و تحسینگر مادرهای حلقه بلند شد.
بحث رنگ مو و بوتاکس که تمام شد، مادر پریا که از بارداریم باخبر بود به طرفم لبخند زد: «نینی تکون میخوره؟» رو به جمع کرد و ادامه داد: «مامان فاطمه اسما پنجمیش رو بارداره.»
چشمها گرد شد، حتی گرد شدن چشمهای مادرِ آسنا از زیر عینک افتابیش کاملا مشهود بود.
نگاه بغل دستیام به سمتم متمایل شد: «الکی میگه، نه؟ دختر مگه میشه؟»
روبرویی، بند کیفش را روی شانه جابجا کرد:
«وای دختر به فکر خودت باش به فکر جوونیت!»
لبخند زدم: «اتفاقا تو بارداری با اینهمه چکاپ سلامتی، خانوما بیشتر مراقب سلامتیشونن »
دوسه نفری از جمع خندیدند: «راست میگیا؛ چند وقته چکاپ نرفتم»
مادر آسنا از پشت عینک زل زد سمتم:« با این وضع اقتصادِ افتضاح، مگه میشه خرج بچهها رو داد؟ »
وَرِ محاسبه گر ذهنم سرتا پای مادر اسنا را نگاه کرد و طی معادلهای دو سه مجهولی، به اعداد و ارقام عجیبی رسید؛ هزینه بوتاکس، تزریق ژل، کاشت ناخن، رنگ موی فصلی، خریدهای جورواجور و...
بعضیها هنوز مات تماشای من بودند، انگار موجودی ماورایی میانشان فرود امده باشد. بعضی در گوشی پچ پچ میکردند. دو سه نفری هم شجاعت و صبر و توانم را با لبخندی کج، تحسین کردند.
مادر آسنا ادامه داد:
«من از تصور بچه سوم و مخارجش هم میترسم، تو این گرونیا بچه اوردن اصن عاقلانه نیست.»
برایم از افتابی که از پشت اپارتمانها بالا میامد روشنتر بود که اولین واکنش به خبر بارداریم، گله از وضع اقتصادی کشور است.
روسری و چادرم را روی سر جابجا کردم تا صافی همیشگی را از دست ندهند: «درسته وضعیت اقتصاد نامناسبه، اما یکم مدیریت کنیم و خرجای غیر ضروری رو حذف کنیم، میشه از پس هزینهها براومد. روزی بچهها، که فقط از همین حقوق و درآمد و طبق دو دو تا چهارتای ما نیست.»
نگاهم را میان جمع تقسیم کردم:«اصل رزق و روزی برکته که من واقعا بعد از تولد هر بچه خیلی واضح حسش کردم. طوریکه با تولد هر کدوم از بچهها اوضاع مالیمون ضعیف که نشد هیچ، بهترم شد الحمدلله.. »
مادر آسنا لبهای سنگینش را از هم فاصله داد و با صدایی ریز خندید. دست راستش را دوباره میان موها برد و با دست چپ، عینک افتابیش را جابجا کرد: «خرج اضافه کجا بود، ما تو همین ضروریات زندگی موندیم! چقدر برکت،جیب خدا هم بالاخره حد و حسابی داره» نگاهش را از من گرفت و بین جمع چرخاند: «والا خرج همین دوتا بچه در نمیاد، یکی میگه کلاس سهتار باید برم، اون یکی تبلت شخصی میخواد. به بچههای این دوره زمونه هم که نمیشه نه گفت؛ تازه خرجای دیگه به کنار.»
دو سه تایی با هوووم کشداری حرفهایش را تایید کردند. آفتاب کمی بالاتر امده بود، دست چپم را سایه بان چشمهایم کردم و جوری که از تایش مستقیم افتاب فرار کنم، جابجا شدم: «بالاخره هممون خرجای اضافهای داریم که با حذفشون هیچ مشکلی پیش نمیاد. نوع خواستههامونم بیشتر از نیاز، سبک و مدل زندگی تعیین میکنه، بعدشم برکت خدا بی حد و حسابه، مثلا مدتها ماشینت نیاز به تعمیر پیدا نمیکنه، بیماری ها و هزینهی دوا درمونت کم میشه، فروشندههای خوش انصاف به تورت میخورن و موارد دیگهای که توی فیش حقوقی نیست اما تو دخل و خرج کمکت میکنه»
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
قسمت دوم
چند نفری وسط حرفم، ببخشید گفتند و خداحافظی کردند.
مادر نفس حوصلهی ادامه بحث را نداشت. این را از چرخیدن مدام سرش به این سو و ان سو فهمیدم.
آخر تاب نیاورد و دستی به پشت شانهی مادر آسنا زد:«ول کن این حرفا رو هر کی میتونه بچه بیاره. راستی! ست باشگاهیایی که سفارش داده بودی رسید؟» و همزمان با جمع خداحافظی کردند.
تا به خود آمدم من مانده بودم و نگاه مستقیم خورشید که توی صورتم میتابید.
سوار ماشین شدم و به برکتی که بعد از تولد هر کدام از بچهها به زندگیمان وارد شده بود فکر کردم. متراژ خانه بزرگتر شده بود، ماشین بهتری خریده بودیم، مسافرت و خریدمان سرجایش بود و با وجود همه این خرجها، هیچ وقت کم نیاوردیم.
مهمتر از همه دلمان خوش بود و دغدغهی معاش نداشتیم، پشتمان به خدایی گرم بود که رازق، کوچکترین نامش بود.
به خانه رسیدم و مشغول پخت ناهار شدم.
شاید حق داشتند که از هزینههای فرزندآوری میترسیدند؛ بعضی چیزها حلوای تنتنانی و تا نخوری ندانی است، باید تجربه کنی تا باورت شود، مثل همین برکت!
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
و سلام بر آنهایی که
حرف دل و زبان شان یکی ست
خودت باش؛خودِ خودت.
برای دوست داشته شدن،نیازی به تظاهر نیست.
وقتی خودت باشی،دوست داشتنیتری.
خواستنیتری …
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi