✍مرحوم دولابي:
در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزي چند كاميون چوب معامله مي شود ولي در پايان روز كه سؤال كني چقدر كاسبي كرده ايد، مي گويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّه ي كوچكي از آن چوبها را مي گيرد و حسابي روي آن كار مي كند و بر روي آن نقش مي اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر مي فروشد. گاهي اوقات آن قدر نفيس مي شود كه نمي توان روي آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادي هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابي كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✅داستان تربیتی واقعی
✍معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
💥آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی
🌸روز معلم مبارک🌸
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اَلا بِذِكرِ الله تَطمئنُّ القُلوبُ ❤️:
💕تصمیم بگیر
با دل خوشیهاے ساده
معادله پیچیدهٔ زندگے را دور بزنی...
در خنده اسراف ڪن
و به غم پشت پا بزن...
با باران همآواز شو
و بگذار خورشید، تنت
را لمس ڪند...
به دورهمے دوستانت نه نگو
و براے بودن در شادیها بهانه نیاور... گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان
و از دلخوشیهاے بند انگشتے ساده نگذر...
خودت را دوست بدار
و مثل صبح بعد از باران
خنک باش و دلپذیر ....•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✅ چیزهایی که به درد شما نمی خورد را نگویید.
✍ آقای فلسفی در کتاب خود این مطلب را این گونه توضیح داده اند که مثلا در ماه رمضان شما به چه مناسبتی از دیگران سوال می کنید که روزه ای یا نه؟ این حرف بی خودی هست. زیرا اگر آن شخص روزه باشد ، شاید دلش نخواهد ریا شود و اگر روزه نباشد ، شاید دلش نخواهد که شما متوجه بشوید.
شاید بدلیل بیماری روزه نیست ، اما دلش نمی خواهد کسی بفهمد. خیلی حرفها هست که ما می زنیم و بخاطرش نامه عملمان را سنگین می کنیم. بعضی از سوالاتی که ما از افراد می پرسیم ، باعث می شود آنها یا مجبور به دروغگویی شوند یا وادار به ریاکاری بشوند. حرفهای بیهوده را ترک کنید. به شنیده ها هم ترتیب اثر ندهید.
یک ساعت هم که پیش آقای بهجت می نشستید ، ایشان هیچ حرفی نمی زدند ، مگر زمانی که سوالی مطرح می شد.
📚 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
«نپرداختن بدهی دیگران»
✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج13
اثر استاد حسین انصاریان
↶【به ما بپیوندید 】↷
__________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•