#سوال_اعضا سلام ماری خانم آقا هستم31 بمدت یکساله نامزد کردم.و پخته و عقلانی رفتم جلو و کوچکترین کاری رو مخفی نکردم درحالی که نامزدم دارای یسری حرکات عجیب و ترسی مو و درد و افسردگی بوده که ایناهارو بمن نگفته بود درطی یکسال نامزدی فهمیدم یه ماه پیش توی خانه هنگام خواب یسری دعاداخل بالشت پیداشد گفتم اینا چیه گفت مادرم برای ترس قبلا گرفته که من گفتم چرا از اول نگفتی چون من خودم به دعا و طلسم عقیده ندارم و آدم مقیدی هستم جالبتر اینکه این خانواده هم ب. نماز و روزه و.... اعتقاد دارن و بازم به این دعا و...روی آوردن حالا اینها بماند دعاها رو با یه آدم دعانویس که در فضای مجازی راهنمایی خواستیم محتوای آنرا گفت که درمورد بخت گشایی و ریختن ترس و.... حس سردی و کم مزاجی و دردهای مدام از همون اول. از ناحیه ی کمر و بدن و حتی متوجه شدم از قبل دیسک داره ترسهای بیمورد و ناگهانی داره و نامیده از زندگی منم یکسره بفکرشم دکتر و دادن روحیه و....... نمیدانم چکار کنم بهرحال چرا اینها رو بازگو نکردن موقع حرف زدن و قبل عقد راهنمایی میخواستم آیا ادامه ی کار صحیح هست ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا سلام برا خانم ۴۰ ساله البته ما تو زندگی شما نیستیم ونمی تونیم قضاوت کنیم ولی اینجور که گفتید گوشی شوهرتون در دسترس شما هست وبدون رمز پس اگه شوهرتون ریگی به کفشش بود لااقل یه رمز رو گوشیش می گذاشت به نظرم مردا اگه بخوان کاری کنن می کنن وشما نمی تونید جلو شو بگیرید پس بجا قهرو دعوا رابطه ات را باشوهرت بهتر کن ودر به یه مشاور مراجعه کن ورو عزت نفس واعتماد به نفس خودت کار کن و اگه خیلی این مسئله داره اذییتت می کنه با شوهرت صحبت کن منشی را عوض کنه و برا منشی جدید که می گیره یه قوانینی بزاره که اگه پاشو بخواد از گلیمش درازتر کنه بیرونش می کنه ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا خب بگو شوهرت شب تا صبح از ظاهرت تعریف کنه تا با دروغ و دغل های یه مرد هوس باز دست و پات رو گم نکنی . مطمئن باش اینجور مردا قصد لذت و سود جویی از یک زن فریب خورده را دارند و بعد از اینکه به مقصودشون رسیدن و هوسشون تموم شدهمه چیز رو فراموش میکنن و اونوقت تو می مونی و یه دنیای ویران و یه آخرت خراب .فریب شیطون رو نخور و اصلا بهش فکر نکن که حتی فکر کردن به یه مرد نامحرم گناهه در حالیکه خودت شوهر داری .دوست داری شوهرت هر شب و روز به یه زن دیگه فکر کنه ؟منم از نظر ظاهر و اندام خوبم وشوهرم همیشه میگه حواست باشه هیچ جا بدون چادر نری چون خیلی اندامت قشنگه پس باید دست و پامو گم کنم؟؟زیبایی یکی از نعمتهای خداست که باید شکر گژار باشیم نه به هر قیمتی باعث گناه دیگران بشیم من معتقدم مردا بد نیستند اگه ما زنها تو راه شیطان راه نریم اگه ما خودمون رو جمع و جور کنیم و چراغ قرمز نشون ندیم مردا کمتر وارد جهنم میشن ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا با سلام به تمامی دوستان عزیز 🌹 برادر من این مشکل شما که اینقدر بزرگش کردین واقعا به نظر من مشکل نیست حالا اگر که خودتون به شخصه از ازدواج با این دختر خانوم پشیمون شدین و دنبال بهانه میگردین که خب بماند ... آدم میتونه با کمتر از اینا هم نامزدیشو بهم بزنه ولی اینکه میگین من خیلی آدم مقیدی هستم و اعتقادی به دعا ندارم پس خوبه یه سری به مفاتیح الجنان بزنید و انواع دعاها رو ببینید که برای هر مشکلی یه دعایی هست این بنده خدا هم که دعا برای ترس گرفته این کجاش مشکله،خدا رو شاهد میگیرم که بچه خودم وقتی کوچیک بود چندین بار مریض شد شدید معذرت میخوام اسهال و استفراغ و هر چی دکتر میبردم خوب نمیشد صاحبخونم پیشنهاد داد ببرمش پیش یه پیرمردی سید باطن داری بود بخدا قسم بمحض اینکه سر کتاب باز کرد گفت بچت دکتری نیست خوب میشه تا شروع میکرد به نوشتن دعا،بچه من خوب میشد پس نباید شک کرد حالا بعضیا میان میگن عصر تکنولوژیه و این حرفا چیه و ... اینا همونایین که نماز خوندنو مسخره میکنن حجاب داشتنو به تمسخر میگیرن اگر گفتی خدا و پیغمبر غش غش میخندن که بابا بی خیال دوره این حرفا گذشته و عصر جدیدیمو از این صحبتا ... حالا از بحث دور نشیم ببین برادر عزیز اگر دعای ترس و بخت گشایی هم پیدا کردین نبایستی آبروشونو میبردین و جار میزدین بایستی تو خلوت خودتون با هم صحبت میکردین و حلش میکردین و اینکه گفتین چرا قبل از نامزدی به من نگفته آخه این چه حرفیه که میزنید خودتون به حرفتون فکر کنید ببینید آیا اصلا این حرف گفتن داشته شایدم خودتون خواهر یا دختر توی خانواده و اقوام ندارید که با این مسائل آشنا نیستید به هر حال امیدوارم که تصمیم اشتباه نگیرید موفق باشید ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا سلام ماری جون برا ی اقای ۳۱ ساله بله متاسفانه ما مسلمونا بجای خواندن قران وعمل به ان یاد گرفتیم پیش دعا نویس بریم ودعا همراه خودمون داشته باشیم خوب بعضیا اعتقاد دارن ولی نباید عادت کرد یکسره پیش دعا نویس رفت و ... که با همسرت صحبت کن تکرار نشه در مورد بیماریهاش ببرش پیش دکتر ببین چشه وبعد خودت تصمیم بگیر ایا میتونی باهاش کنار بیای یا نه ایا انقدر دوسش داری که کمکش کنی خوب بشه یا نه اینا دیگه تصمیم شخص شماست البته دوتایی پیش مشاور برید هم خوب هست درموردسرد بودن همسرت احتمالا طبعش سردهست با یه دکترخوب طب سنتی صحبت کنید انشاءالله بتونه کمکش کنه صد البته باید به قلب خودت رجوع کنی وتصمیم بگیری انشاءالله هر چی پیش اومد خیر باشه وهر دو عاقبت بخیر باشید ⛱️@delbrak

#سوال_اعضا *سلامA هستم 15 سالمه یک دوماهی هست عقد شدم با پسر عموم 19 سالشه سربازه هفته ای یک شب یا دوشب مرخصی میاد از نامزدم راضیم ما همو میخاییم دستو دل بازیم هست ولی زنعموم ینی مادرشوهرم خیلی زنی حسووود خود خواه اصلا دلش نمیخاد که عروساش از اون بالاتر باشه از اون قشنگتر باشه یا لباس نو داشته باشن اگه جاریام ارایش ساده بکنن که اصلا معلوم نمیشه بهشون گیر میده در صورتی که شوهراشون هیچی نمیگن بهشون راضین که ارایش کنن ولی اون دخالت میکنه همونجور که خودش با اون سنش ارایش غلیظ میکنه و میره بیرون و به سرو وضعش خیلی میرسه یا اگه جاریام لباس قشنگی بپوشن یا به خودشون برسرن خودشو تا یک چند ساعتی ناراحت نشون میده اصلا نمیزاره منو نامزدم باهم تنهایی بریم بیرون تا میخواییم تنها باهم بریم بیرون اونم خودشو دنبالمون میندازه اگه بخوایم بریم مهمونی جایی عموم میگ بیا با ماشین خودمون بریم که این دوتا نامزدم باهم باشن ولی یک بهونه هایی میاره که باهامون بیاد عموم خیلی منو میخاد چون بچه داداششم تا الان دو تا زمین 70 متری همینجوری زده به نامم ولی مادر شوهرم خیلی حسودیش میشه شاید تا یک هفته ای بامن خودشو ناراحت نشون بده که من چه تقصییری دارم خود عموم به نامم میزنه عموم به منو نامزدم میگ بیایین بریم طلا فروشی چه النگو میخام چه انگشتر یا گوشواره هرچی میخام بگیره برام ولی زنعموم جلوی عمومو میگیره من خونوادم اولش راضی نبودن به ازدواجم بخاطر اخلاق زنعموم ولی فقط چون نامزدم پسر خوبیه به مادرش نشده خداروشکر منو دادن من واقعا احترامشو دارم ولی اصلا نمیزاره ما دوتا نامزدم کناره هم باشیمو راحت باشیم باهم همونجور که تازه عقد شدیم مثلا اگه نامزدم صبح ها از خونشون بیاد دنبالم که منو ببره مدرسم اونم باهاش میاد فک میکنه میخام از نامزدم باج بگیرم که اونو به خرج بندازم ولی همچین دختری نیستم بخدا مثلا اگه بخوام با نامزدم شالی عطری چیزی بگیرم خودشو به بهونه ای که به فلان مغازه کار دارم دنبالمون میاد که ما چیزی نخریم ولی اخرشم به هیچ مغازه ای کار نداره فقط بهونه میاره ولی باز نامزدم اونو میبره خونه و باز ما دوباره میریم بیرون وقتی میفهمه که ما چیزی تو راه خوردیم یا خرید کردیم هزار تیکه بارمون میکنه که هه شما منو پیاده میکنین باز دوباره میرین یا شما که رفتین رستوران شام خوردین اگه منم میبردین میخاست کفر خدا بشه خلاصه باخودش تا دوساعت حرف میزنه اگه منو نامزدم باهم باشیم تو ماشین باز اون جای دیگ باشه که ما بریم دنبالش خودش میاد در جلو رو باز میکنه که یعنی بیا پایین از جلو من میخام جلو بشینم نمیزاره ما دوتا نامزد کنار هم باشیم که بخدا من خودم احترامشو دارم همیشه خودم بخاطر بزرگ بودنش میرم عقب اگه تفریحی جنگلی جایی باشیم خود نامزدم بم میگ پاشو باهم یکم راه بریم بم میگ واویلا پنج دقیقه نمیتونی ازش دور باشی که یکسره به دنبالشی که خود نامزدم بم میگ پاشو بریم یا اونم میاد دنبالمون انگار بچه کوچیکه که خودشو دنبالمون میندازه من وقتی خونه مادرشوهرمم خودم هر کاری باشه میکنم ولی اون منو خیلی دستور میده لباسای خودشو میده که من بشورم ولی من نمیشورم لباساشو بدم میاد اگه جورابی لباسی از نامزدم باشه میگ بگیر بشور ولی نامزدم اگه ببینه نمیزاره ازم میگیره میگ تو دوران نامزدی وضیفه تو نیس که تو لباسامو بشوری لباس عموم کثیف بود میگ بگیر بشور عموم اصلا نزاشت ولی بزور بم داد عموم گف پس بنداز تو ماشین که بشوره گف نه فقط با دست بشور تمیز شستم اصلا کثیفی نداشت ولی باز گف کثیفه برو دوباره بشور از زورش حرف میزه بخدا دوباره شستم جوری که بقران دارم قسم میخورم جوری محکم میشستم پشت دستم زخمی شد 🤕😣بخدا پوست کنده میشد 😓😭😭😭🥺💔تو حموم وقتی داشتم میشستمو دستمو میدیدم انقد تو حمومشون گریه کردم😭😭😭 فقط چون لباس عموم بود شستم وگرنه نمیشستم من تو خونه بابام اصلا لباس نشستم اگه خونوادم بفهمن میگم باید روز قیامت خودش جواب دستامو بده که اینجوری زخمیشون کردم چیکار کنم که اینجوری نکنه بام مث بچه کوچیک خودشو دنبالمون نندازه؟؟ کمکم کنید تورو خدا😔😔ببخشید طولانی شد. 😞😞😞😓🥀🥀🥀 ⛱️@delbrak

#سوال_اعضا #sin سلام نمیدونم پیاممو میزارید کانال یا نه دوس دارم یکم حرف بزنم شاید آروم شم ۱۹ سالمه اما از لحاظ روحی ۹۰ سالمه تا اینجای زندگیم خیلی بهم سخت گذشته گاهی به خودکشی فکر میکنم اما جرعتشو ندارم مگه تحمل یه دختر چقدره؟ از همون بچگی یه نفرو دوس داشتم بزرگ‌تر شدم فهمیدم اونم منو دوس داره ۴ سال باهم بودیم و خانوادم شدید مخالف ازدواجمون بودن شده بودم یه افسرده حالم داغون تو سن ۱۶ سالگی مجبورم کردن با پسر عموم که دوسش نداشتم نامزد بشم هیچ وقت دوسش نداشتم اما هرگز بهش نگفتم ۱۰ روز بعد از نامزدیع من عشقم هم رفت و با یه دختر نامزد شد تصمیم گرفتم فراموشش کنم کم کم وابسته پسر عموم شدم اوایل خوب بود اما دو سه ماه بعد نامزدی اخلاقش عوض شد باهام سرد شد جواب پیام و زنگمو نمیداد محلم نمیداد ولی من دوسش نداشتم اما بهش بی محلی هم نمیکردم و همیشه بهش احترام میزاشتم حتی تو دورانی که باهاش نامزد بودم به هیچ پسری نگاهم حتی نمینداختم اما ۷ ماه بعد از نامزدیمون فهمیدم بهم خیانت میکنه دنیا رو سرم خراب شد حالم داغون بودن مث دیوونه ها شده بودم کارم شده بود گریه‌ هنوزم بعد از سه سال اون روزا که یادم میاد حالم بد میشه خلاصه که افتاد به دست و پام که بهش فرصت بدم‌و بزرگای فامیل هم واسطه شدن برگردم به پسر عموم اما من تصمیممو گرفته بودم و قسم قرآن خوردم‌ که هرگز به این پسر بر نمیگردم و باهاش ازدواج نمیکنم. هرچی برام خریده بود براش پس فرستادم و نامزدیرو بهم زدم کم کم حرفا و تنه ها شروع شد رفتار اطرافیانم باهام جوری بود که انگار قتل کرده بودم همه ازم فراری بودن چرا؟چون نمیخاستم با پسر عموی خیانت کارم زندگی‌کنم. خیلیا دلمو‌شکستن چه حرفایی که ننداختن دنبالم هرجاکه میرفتم باید با غصه برمیگشتم هزاراااااان حرف که‌هرکدومشون نمک روی زخم من میشد و من فقط سکوت میکردم و توتنهاییم‌گریه میکردم رشته تحصیلیم تجربی بود و واقعا به درس علاقه داشتم و عاشق رشتم بودم ولی دانشگاهم نمیتونم برم چون هزینشو خانوادم ندارن و اجازه هم نمیدن که خودم کار کنم نشستم تو خونه‌ و روزهارو می‌شمارم تا شاید یه معجزه بشه و این زندگیه سیاهه منم تموم بشه💔 چند ماه بعد از نامزدیه من خاهر کوچیک تر از خودم نامزد کرد ما تو فامیلمون رسم داریم اول خاهر بزرگ تر بعد خاهر کوچیک تر ازدواج میکنه اما پدرم خاهر کوچیک ترمو شوهر داد و باعث شد غرور من خورد بشه هیچ وقت حسودیه خاهرم رو نمیبرم اما همین کاره پدرم باعث شد بقیه با یه نگاه عجیبی به من نگاه کنن و حرفای خاهرم از همیشه بیشتر زجرم میده مدام بهم میگه من نامزدم دوسم داره ولی تو دوست نداشت و ولت کرد یا اینکه میگه هرچی که باشه من شوهرم دوسم داره و پایبنده تو چی؟ همیشه با حرفاش حس میکنم قلبم هزار تیکه میشه هر بار بهم یاد آوری میکنه چه به سرم گذشت و من در برابر همه حرفاش مجبورم سکوت کنم چون حرفی ندارم که بزنم 😔 توی خونه هیچ آرامشی ندارم نه درس میخونم نه از خونه بیرون میرم شدم مثله یه زندونی که فقط حقه نفس کشیدن داره حالم از همه چی بهم میخوره و حوصله هیچی رو ندارم و همیشه تنهام دوس دارم درس بخونم و مستقل بشم دوس دارم به جایی برسم که همه اونایی که حرف بارم کردن پشیمون بشن اما خانوادم هیچ حمایتی ازم نمیکنن حتی اجازه دیدن دوستام روهم بهم نمیدن من همه دوستام مستقلن و کلاسهای مختلف میرن و بعضیاشون هم دانشگاه میرن و من فقط با حسرت باید نگاهشون کنم از ازدواج هم میترسم و دوس ندارم که ازدواج کنم چون ازدواج تهش خیانته و جدایی نمیخام خودمون از چاله بندازم توی چاه هیچکسو هم ندارم که دردامو بفهمه فقط خودمم و خدای خودم که گاهی حس میکنم خداهم فراموشم کرده🙂🖤 ولی بازهم من به رحمت و حکمتش ایمان دارم... ⛱️@delbrak

‌ # {تا نَـیایی، گِـره از کارِ بشـر وا نشَـود...♥️✨} 〘نیمـه‌ی شعـبان مُبـارک🥳🌸〙 ‌🎈 شبتون پراز عشق😍

#پاسخ_اعضا سلام در جواب دختری که نوزده سالشه اما ازلحاظ روحی گفتن نود عزیزم خاستم بگم واقعا درکت میکنم میدونم شرایط بد وسختی رو میگڌرونی ولی گلم ناامید نباش توکل کن بر خدا با خدا درد،دل کن .تنها راهی هم که به ڌهنم میرسه درس بخون تا میتونی درس بخون درس خو هزینه انچنانی نداره میتونی تا سنت میخوره تو ازمون تربیت معلم شرکت کنی .گوشی هم انواع برنامه ها اموزشی داره اگر تو درسات مشکلی داشتی .درس بخون تا بهرجایی برسی و جواب حرفا بقیه رو بدی .امیدوارم موفق بشی عزیزم. منم مامان شیرین ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا سلام ماری خانوم در جواب خانم A که ۱۵ ساله شونه میگم.. چرا میری خونه عموت؟؟؟ وقتی قراره بری اونجا بهت لباس بدن بشوری چرا میری؟؟ وقتی میخاین با هم برید بیرون خونه بمون به نامزدت بگو تنهایی بیاد دنبالت در خونتون با هم برید بیرون اگه دیدی بازم زن عموت خودشو چسبونده بهتون بگو اول مادرت رو ببر کار ها شو انجام بده بعد یه روز دیگه با هم میریم وقتی که تنها شدین با نامزدت یه جوری شاد و سر زنده باش و لوندی کن تا کنار تو بودن خیلی حالش رو بهتر کنه وقتی با زن عموت بودی بق کرده سااااکت بشین یه گوشه ولی هیچ وقت🚫 بی احترامی نکن❌️ دیگه مظلوم نمایی رو هم که همه بلدن دیگه هی ما بین راه لبخند غم آلود به همسرت بزن اون قشنگ دردت رو میفهمه ولی حتی اگه ازت پرسید بگو نه چیزی نیس فقط یه خورده معذبم‌... اها اینم بگم چرا وقتی چیزی می‌خورید بهش میگین؟؟ خودتون کافی شاپ برین بخورین بعد برین خونه دیگه تمام ... بعد رستوران هم برید خونه پدرت چرا میرین اونجا که اذیت بشین😕😕 اینو قبول دارم که به جاری نمیشه اعتماد کرد ولی میتونی یککککم دوست بشی و از اون ها راهنمایی بگیری ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا سلام به همگی امیدوارم حال تک تکتون عالی باشه عزیزم شما که اون کلیپای نامربوطو دیدید هر زن دیگه ای هم جای شما بود فکرو خیالش زیاد میشد درکت میکنم برای یه خانوم هیچی سخت تر از این نیست که شریک زندگیش بهش خیانت کنه یا نارو بزنه عزیزم شما که مطمئن نیستی اول سر از کار شوهرت در بیار بهترین کار اینه که وقتایی که میره پیش اون خانوم برای کارش شمام تعقیبش کن ببین چیکار میکنه به این و اون نسپار که سر از کار شوهرت در بیارن خودت پیگیر باش تا مطمئن نشده به خودت فشار نیار گلم ایشالله که چیزی نیست ⛱️@delbrak

#پاسخ_اعضا در جواب دختر خانم ۱۹ ساله عزیزم چون شما هدف نداری توی زندگیت احساس پوچی و یأس بهت دست داده و بهم خوردن نامزدیت هم مزید بر علت شده باید خودت تلاش کنی تا از این وضعیت بیرون بیای منم توی سن شما که بودم همچین حالاتی رو داشتم و راهکارهایی که میدم خودم تجربه‌ کردم اولین گام برای شما احیا کردن حس ارزشمند بودن و مفید بودن هست این حس اونقد به شما کمک میکنه که خود شمام شگفت زده میشید که چطور دختر منزوی و غمگین دیروز تبدیل به دختر شاد امروز شده عزیزم خیلی ها مثل شما وضع مالی خوب ندارن ‌ولی این به معنای اتمام زندگی نیست از تجربیات خودم بگم :اول اینکه تلاش کردم هنر یاد بگیرم از کیک پختن شروع کردم کلاس نرفتم بلکه اینقدر جست و جو کردم تو فامیل بفهمم کی بلده صادقانه رفتم خونشون درخواست کمک کردم تلاش کردم ، خراب کردم در نهایت یاد گرفتم یه کیک تولد شاید برای خیلی ها کاملا پیش پا افتاده بود ولی برای منی که احساس میکردم بدرد نخورم برای چی بدنیا اومدم اگه پدر و مادرم منو نداشتن بهتر بود برام یه چیزی شبیه معجزه بود چون نگاه تحسین آمیز به دنبال خودش داشت توی مجازی عکسا رو فوروارد کردم به دوستام...و باز تحسین بیشتر...حس تحسین توی اون سن منو از حس پوچی جدا کرد ..و این چیزی بود که بهش احتیاج داشتم و برای من شد سکوی پرتاب فهمیدم که منم میتونم مفید باشم منم توانایی خودمو دارم اولین کیکی که فروختم ۲۰ هزار تومن بود شیرینی این درآمد برای من فراموش نشدنی بود و جوری بهم اعتماد به نفس داد که محرکی شد برای باور خودم این که من باز هم میتونم یادبگیرم... قدم بعدی یاد گرفتن هنر پته دوزی بود نوعی سوزن دوزی مخصوص استان ما بود از تلاش و حسم بعد از اولین فروش بگم یک کتاب میشه فقط بهت بگم خودم با تلاش خودم درس خوندم حالا هم موفقم و از دختر ناامید اون روزای گذشته تنها یک شباهت چهره برای من مونده تنها چهره اون زمان رو با خودم یدک می کشم درحالی‌که یک انقلاب درونی در من اتفاق افتاد دختر خوب در قالب پیام نمی گنجه که بیشتر ترغیبت کنم فقط میگم تلاش کن و ناامید نشو از یک کاری شروع کن معجزه کار کردن و مفید بودن تورو تغییر میده موفق باشی ⛱️@delbrak