#برشی #ازیک #زندگی قسمت اول سلام خسته نباشیدبه یاسمین خانم وگروه خوبشون.من ازخواننده های دائمی کانالتون هستم. من آیلی هستم۳۲ساله،دوتابچه دارم پسرم۷سالشه ودخترم۱سالونیم. خیلی خیلی حالم بده گفتم دردمواینجابگم شایدآروم بشم. ازپارسال پسرم یه همکلاسی داشت ک هرازگاهی باخونوادش سلاموعلیک داشتیم،وبه دلایلی وبرای تشکرازشون من برج ۵یه شب دعوتشون کردم وبه همین ترتیب بینمون دوستی و رفتوآمد خدنوادگی شکل گرفت،دوباره امسال هم بچه هامون همکلاسی شدن ورفتوآمد ووابستگیمون بهم بیشترشد چون من توی شهرغریبم همیشه دوست داشتم یه دوست خوب داشته باشم،اینقدربهم وابسته شدیم ک یه شب خونه ی مابودیم یه شب خونه اونا،حتی مسافرتامون وخریدامونم همش باهم بود وبیشترخونه مابودن. خلاصه هفته قبل من رفتم دکترمدقعیکه برگشتم توماشین دیدم شوهرم انگارباکسی چت میکردومنوک دیدشوکه شد و گوشیو قایم کردویه چیزایی حذف کرد،گفتم گوشیتومیدی یه کم طولش داد وداد،چندلحظه ای شد گوشیش زنگ خوردیه شماره غریبه بودجواب ندادمن شماره روگرفتم جواب ک داد دیدم یه خانم با عشوه گف الللللووووو شوهرم گف کیه ب کی زنگ زدی وزنه فهمیدوقطع کردوگوشیشم خاموش کرد،یه کم بگومگو کردیم و تمام شدوبرگشتیم شب هم شام خونه همون دوستمون دعوت بودیم شام خوردیموبرگشتیم خونه من شب خابم اصلا نبرد شوهرم ک خابید گوشیشو براشتمو پرینت برج۹و۱۰ خطشو ازمای ایرانسلش گرفتم دیدم اون شماره عصری اصلا نیس ولی یه شماره ی دیگه خیلی خیلی زیاد هست طوریکه ازهر۱۰۰تماس۸۰تاش اون شماره بود،اس ام اس ک دیگه نگم هردقیقه یک اس ام اس داده بود.خیلی گریه کردم تا شد۷صبح پسرموردش کردم رفت مدرسه شوهرموصدازدم بردم تواتاق هرچی شماره هارو نشونش دادموپرسیدم انکار کرد گف نمیدونم کیه،خیلی گریه کردم التماس کردم بگه ک نگف و منم وسیله هاموجمع کردم ک برم شهرستان خودمون خونه پدرم.... ⛱️@delbrak