eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. 🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین👇🏻👇🏻 @saraa137600 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بعد اون ماجرا تو روستا پخش شد که پسره دختر و نپسندید و براهمین عقدشون بهم خورد درحالی ک ما بعد ها فه
قرار بر این شده که همدیگرو بیرون ببینیم و اگه خوشمون اومد هر دوطرف راضی بودن بیان خاستگاری فرداش رفتیم همدیگه رو دیدیم یه پسر با قد خیلی بلند چشم و ابرو مشکی خیلی اروم و نجیب بود😍و البته خیلی باحیا نظر خاصی نداشتم ولی مخالفم نبودم بعد چن روز اومدن خاستگاری و با هم صحبت کردیم و اون ماجرای عقد کنسل شدمم میدونست و من خیلی استرس داشتم با ته ته پته باهاش حرف زدم ولی اون زیاد حرف زد و شرایشو همون اولم ب مامانم گف مامان بچه پرو😂🤣 با خودم گفتم این چ زود پسرخاله شد باهامون😂 خلاصه سرتونو درد نیارم ۸ آذر عقدمون بود😍 با کلی استرس گذشت و الان درگیر کارای عروسیمون هستیم همدیگرو خیلی خیلی دوست داریم و وابسته هم شدیم🥺💋 میخام به همگی اونایی ک تو زندگیشون سختی کشیدن بگم که اصلن نگران نباشین همه چیو بسپارین ب خدا همه ی اونایی ک یه روزی دلمو شکستن ب خاطر قیافم از دیدن همسر ب این خوشگلیم و با خلاقم انگشت ب دهن موندن🙈😂 برای مام خیلی دعا کنین یکم مشکل داریم ک انشالله حل شه عروسیمونم میگیریم ممنون از شما ک منو همراهی کردین 🙏🙏🙏 🫀همیشه توکلتون ب خدا باشه همیشهههه🤞🫀 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و دوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 اول باید یه کم پول جمع کنیم یه کم دیگه مجبوریم اینجا بمونیم تا
قسمت چهل و سوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 دلم به حالش میسوخت تصمیم گرفتم خودم با احسان حرف بزنم گفتم شاید به حرف من گوش بده. کنارش خوابیدم میدونستم بیداره به سمتش چرخیدم و گفتم چرا این کارو میکنی؟ دلت به حالش نمیسوزه؟ ببین صدای گریش تا اینجا هم میاد. فکر نکن دو دیقه دیگه تموم میشه میره تا صبح همینطور اشک میریزه.احسان خودشو به خواب زده بود و حرفی نمیزد دستی به صورتش کشیدم و گفتم من اینجام کنارتم من زنتم چرا میری سراغ اون. بعد از حرفم چشماشو باز کرد و گفت تورو نمیخوام. میدونی چیه اون موقع ها که دختر خونتون بودی هر بار میدیدمت آب از دهنم راه می افتاد. با خودم میگفتم تورو حتما باید یه بار امتحانت کنم. ولی بعد که ازدواج کردیم دیدم اش دهن سوزی نیستی دلمو زدی.دستشو روی موهام کشید و موهایی که توی صورتم بود پشت گوشم زد و بالاترو نگاه کرد. به ماه گرفتگی روی پیشونیم چشم دوخت و گفت ازش متنفرم تو ناقصی بدنت لکه داره هر بار میبینمت این ماه گرفتگی روی پیشونیت حالمو به هم میزنه.مريم از تو خیلی بهتره دیگه دلم تورو نمیخواد. خودمو از زبردستش بیرون کشیدم و از اتاق بیرون رفتم. چندش ترین ادمی بود که توی زندگیم دیده بودم. با خودم فکر میکردم که چجوری یه ادم میتونه اینقدر پست و حال به هم زن باشه. گوشه ی سالن نشستم و دستی روی پیشونیم کشیدم.روی ماه گرفتگی که یکی حال به هم زن میدیدش و یکی عاشقش میشد و ماه پیشونی صدام میزد. اشک هام شروع به ریختن کرد. با خودم گفتم بعد از این که از این جهنم بیرون رفتم اولین کاری که میکنم پیدا کردن حبيبه. پیداش میکنم و هرکاری میکنم منو ببخشه دیگه نمیتونستم بعد از اون همه بدبختی دوری حبیبم تحمل کنم من باید به اون میرسیدم 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و سوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 دلم به حالش میسوخت تصمیم گرفتم خودم با احسان حرف بزنم گفتم شاید
قسمت چهل و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 دو هفته گذشته بود و احسان بیشتر مریمو اذیت میکرد. مریم اصلا اعتراض نمیکرد و فقط صبح تا شب درباره ی این که قراره از این خونه بریم و راحت بشیم حرف میزد.پول زیادی جمع کرده بودیم و کم کم داشتیم برای رفتن از این خونه اماده میشدیم. اون شب وسایلمونو جمع کرده بودیم و همشو توی یکی از کمدها قایم کرده بودم. قرار بود فردا | صبح بعد از این که احسان از خونه بیرون رفت به یکی از شهرهای اطراف تهران بریم. تصمیم داشتم به شهر حبیب اینا برم ولی بعد با خودم فکر اولین جایی که ممکنه دنبالمون بگردن اونجاست. نظرم عوض شد به مریم گفتم یه مدت توی یه شهر دیگه زندگی میکنیم اب ها که از اسیاب افتاد به اون شهر میریم تا بتونم حبیبو پیدا کنم. مریم از موضوع خبرداشت و یه جورهایی سنگ صبورم بود همیشه باهاش درد و دل میکردد و اون هم دلداریم میداد.اون شب هردومون پر از هیجان بودیم من تپش قلب گرفته بودم و حسابی استرس داشتم. احسان نزدیک های ساعت یک بود که به خونه اومد دوباره مست بود و تلو تلو میخورد. کاری به کار مریم نداشت و به سمت اتاق خواب راه افتاد. اتاق بچه ها کنار اتاق ما بود و فاصله ی بین دو تا اتاق فقط یه دیوار بود.احسان به اتاق ها که رسید پاش به پاش گیر کرد ولی خودشو جمع و جور کرد و دستشو به دیوار گرفت. سرش پایین بود و جاییو نمیدید. ناگهان مسیرشو عوض کرد و پاشو توی اتاق بچه ها گذاشت ولی همین که اومد وارد اتاق بشه پاش به لبه ی فرش گیر کرد و زمین خورد. فرش جمع شده بود و احسان روی زمین افتاده بود و از درد ناله میکرد. مریم که کنار من وایساده بود و از ترس میلرزید یهو روی صورتش زد و گفت پولا. سریع بسمت اتاق رفتم. خونه زیاد روشن نبود و توی دلم خدا خدا میکردم که بخاطر حال بدش پولارو ندیده باشه. فرش کاملا از روی پول ها کنار رفته بود و نصف پول ها بیرون بود. 🎀@delbrak1🎀
💑 خانم و آقای محترم! اگر متوجه اسرار خانوادگی همسرت شدی اونو مثل پُتک نکوبون تو سر همسرت...! ❌ وقتی دعوات می‌شه برای اینکه پیروز میدون باشی از عیب‌ها و کاستی‌های همسرت حرفی به میون نیار.... ❌ خانمی می‌گفت: متاسفانه بیماری صرع دارم و شوهرم با علم اینکه من همچین مشکلی دارم باهام ازدواج کرد، میگفت بعد از ازدواج هر وقت بحثمون میشد بهم میگفت مریض و خیلی عذابم می‌داد... ❌ این رفتارها اصلا درست نیست، کسی که این کارو می‌کنه فقط داره خودشو از چشم همسرش میندازه و نشون دهنده شخصیت ضعیف و در موندش داره. علاوه بر این؛ این کار اثر بدی بر روح و جان همسرت میزار 🎀@delbrak1🎀
🖐عزیزان دلم خانمای گل😍 سارا هستم😍ادمین کانال ❣دلبرک❣میتونید سوالات خودتون رو از طریق ایدی زیر برای من ارسال کنید تا از تجربه و راهنمایی دیگران استفاده کنید🤗 ❌درحال روایت داستان واقعی هستیم 🔴 سوالات و پاسخ‌هاتون رو به این آیدی بفرستید و با تجربه‌های خود به دوستان کمک کنید😍👇👇👇 @saraadmin1 منتظریمااااا😍
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خواستگارِ_قصاب قسمت 5 نتونستن خرجمونو درست بدن و زندگی عادی که مردم داشتن ما نداشتیم حتی وسای
قسمت 6 برای خودت یه درآمدی داشته باشی نمی‌ذارن چرا؟ چون معتقدن باید با غیرت باشن الان می‌تونی برای خودت بری سر کارو یه زن مستقل بشی اما حق اینم نداری باید انقدر بشینی گوشه این خونه تا یکی بیاد و تو رو بگیره برای ما زندگی خوبی که نساختن حتی اجازه اینکه یه زندگی خوب رو خودمون برای خودمون بسازیم هم بهمون نمیدن تو الان می‌تونی بری سر یه کارو خودت خرج تحصیلتو بدی خودتو برسونی به یه جایی و چهار تا پله از پدر و مادرمون بالاتر بری اینجوری به نفع خودتم هست اما نه، چون که پدر ما و برادرامون غیرت دارن تو باید بگیری بشینی توی خونه تا یکی بیاد تو رو بگیره دقیقاً مثل زندگی که مامان داره اما من دلم نمی‌خواد اینجوری باشم با سینا حرف زدم برنامه‌ریزی کردم به محض اینکه دیپلمم رو بگیرم ازدواج می‌کنیم و بعد از ازدواج می‌ذاره برم سر کار حتی دانشگاه هم می‌تونم برم ... 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خواستگارِ_قصاب قسمت 6 برای خودت یه درآمدی داشته باشی نمی‌ذارن چرا؟ چون معتقدن باید با غیرت باشن
قسمت7 دو ماه گذشت و زهرا همچنان معتقد بود که داره کار درست انجام میده و حاضر نبود از ارتباطش با سینا بگذره به هر روشی متوسل شدم اما محال بود که کوتاه بیاد یه روز وقتی که از مدرسه اومد برادر بزرگه م پشت سر زهرا وارد خونه شد و شروع کرد به کتک زدنش با مامانم هرچی می‌پرسیدیم چی شده حرفی نمی‌زدن یه دفعه برادرم داد زد و گفت که زهرا رو با یه پسر دیده، مامانم یهو حالش بد شد داداشمم یکم که زهرا رو زد از خونه رفت بیرون زهرا تعریف کرد و گفت سینا می‌خواسته بهش کادو بده اومده توی راه مدرسه و نمی‌دونه که برادرمون چه جوری دیدشون فقط دعا می‌کرد که داداشمون سراغ سینا نره و به پدرمون چیزی نگه اما دقیقاً همه چیز برعکس خواسته‌های زهرا شد ... 🎀@delbrak1🎀
من که اصراری ندارم تو خودت مختاری یا بمان یا که نرو یا نگهت میدارم 🎀@delbrak1🎀
بيمار تو ام كاش كه تجويز كني آمدنت را ❤️ 🎀@delbrak1🎀
رگ خواب همسر و یه جورایی نقطه ضعف مردها ایناست که میگم👇🏻 _💜_ اول اینکه پیش همه ازش تعریف کنیم مردا خیلی دوست دارن پیش مردم خانومشون ازشون تعریف کنه _💙_ دوم ازش دفاع کنید پیش همه نزارید مورد توهین تمسخر قرار بگیره پیشتون _💚_ سوم اینکه از هیکلش تعریف کنید مثلا بگید، قربووووون اون هیکل خوشگلت برم، فداااای اون بازوهای مردونت مرد من و....... مردا به هیکلشون خیلی حساسن این یدونه خیلی جواب میده _💛_ چهارم واس فک و فامیلاش زبون بریزید مخصووووووصا مادرش اون خیلی دوس داره زنش زبون باز باشه ،دییییگه زبونه دیگه بچرخونید ،ببینید چه هاااااا میکنه این زبون. سوپرایزش کنید _🧡_ ودر آااااااااخر بهش بگید که دوسش داری اگه روتون نمیشه براش بنویسید این اس و دنیای مجازی رو ولش کنید توروخدا تو یه کاغذ کوچولو براش بنویسید که دوسش دارید و وجودش براتون ارامش میاره و خیلی براتون مهمه که باشه و اونه که براتون 🎀@delbrak1🎀
اکر میخاین همسرتون تو خونه باهاتون حرف بزنه و سکوت نکنه 👇👇 ✅وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه: 1⃣خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید😃 و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه... 2⃣سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه👀 و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید🙄 و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید... 3⃣از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید؛ مثلا: -آها... -عه چه جالب... -جدی؟؟؟ وای چه باحال... -بعدش چی شد؟ -عجب... -که اینطور... 4⃣هرچندوقت یک بار وسط حرفاش،یه کم از ماجرا را تعریف کنید!در حد یه جمله... این نشون میده که چقدر به حرفاش گوش میدادید؛ مثلا بگید: پس ماشین وسط جاده ی شمال خراب شد😱... 5⃣موقعی هم که داره صحبت میکنه، با تکون دادن سرتون حرفاشو تایید کنید 6⃣اگر موضوع خنده داری را براتون تعریف کرده-حتی اگر زیاد خنده دار نبود😁-نزنید تو ذوقش و سعی کنید بخندید😄 7⃣وقتی حرفاش تمام شد متناسب با موضوعی که براتون تعریف کرده باز هم بهش بگید: خیییلی جالب بود... 🎀@delbrak1🎀
یک_فنجان_تفکر ☕️ مغازه دار‌ محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند. سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است. کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند. بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است. کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد! استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند. دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود. پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند. جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان 🎀@delbrak1🎀