هر دو مریم نام دارند اما
یکی مریم میرزاخانی ریاضیدان نخبه، استاد دانشگاه استنفورد و برنده مدال فیلدز
یکی هم مریم کوچکی نژاد استاد دانشگاه نورت وسترن آمریکا ودانش آموخته دانشگاه صنعتی شریف جزو ۴۰ دانشمند برتر زیر ۴۰ ساله دنیا
مریم میرزاخانی را رسانه های جبهه غرب برجسته می کنند تا همه او را بشناسند
#مریم_کوچکی_نژاد را رسانه های جبهه غرب بایکوت می کنند تا کسی او را نشناسد
#مریم_میرزاخانی بی حجاب است
#مریم_کوچکی_نژاد با حجاب
شما قضاوت کنید برای رسانه های جبهه غرب نخبگی و موفقیت مهم است یا حجاب؟
آیا به این دلیل نیست که جبهه غرب نمی خواهد زن محجبه را موفق نشان دهد؟
آیا به این دلیل نیست که رسانه های جبهه غرب می خواهند ثابت کنند که حجاب محدودیت و عقب ماندگی است و خانم محجبه نمیتواند به موفقیت و مراحل عالی تحصیلی و... برسد.
لازم به ذکر است خانم دکتر #سهیلا_سامی شاگرد پروفسور سمیعی هم که در ۲۸ سالگی ۵۰۰ عمل موفق مغز انجام داده است را کسی نمی شناسد و اتفاقا او هم باحجاب است.
#صبحتبخیرمولایمن
🏴کاروان در میانهی صحرا ،
سوار بر اشک و اضطراب و داغ ،
لحظههای سرخ
و پراندوه عاشورا را
مرور میکند و
پیش میرود ...
... و در درد تاولها
و هجوم گلوگیر بغضها
و پردهی زلال اشکها ،
زیر لب
مدام شما را میخواند ...
خدا به حق دلهای شکستهی
کودکان آلالله،
شما را برساند 🏴
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#ماملتامامحسینیم
هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام😭
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️۱.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️۲.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️۳.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️۴.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️۵.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️۶.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️۷.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚تذکرة الشهداء،ملاحبیب کاشانی