eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
104.8هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
481 ویدیو
9 فایل
‌ ‌ • خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید😁 👤 ادمین : @admin_khastegarybazi ‌‌‌ ‌‌‌ 💍 کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 🔖 تبلیغات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بخش قابل توجهی از پسرای دهه شصتی سر سن سخت گیرن و حتما دختر با ده دوازده سال اختلاف سنی می‌خوان و خیلی سخت راضی میشن خواستگاری دختر دهه شصتی برن و از اونورم دخترای دهه هفتادی راضی نمیشن با یه نفری که انقدر باهاشون اختلاف داره ازدواج کنند و وقتی واسطه گر معرفی می‌کنه ناراحت میشن پ.ن: کلا سر و کله زدن با دهه شصتیا تو واسطه گری خیلی اعصاب میخواد 😅 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
براتون پیش اومده که بعد چند جلسه از خواستگاری و دقیقا وقتی همه چی داره جدی میشه احساس کنید که اون حسی که باید رو به طرف مقابل ندارید و یه ترس عجیبی شما رو بگیره تو این موقعیت چی کار کردید خاطراتتون رو برام ارسال کنید 👇 @admin_khastegarybazi
من الان دقیقا تو همین حالم که میگید و به شدت ترس دارم و رو تک تک چیزایی که گفته بود حساس شدم و هی میگم نکنه اینجوری باشه نکنه اونجوری باشه و خلاصه خیلی حال بدیه 😭😭😭گفتم برم پیش مشاور کمکم کنه والا به چندتا مشاور که زنگ زدم همشون وقتشون پر بود و الان من موندم با یه عالمه بلاتکلیفی😕 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
دقیقا این حال هفته پیش من بود. خواستگارم پسر خوبی بود، نقص هایی هم داشت اما میشد چشم پوشی کرد و قراربود قبول کنم. اما وقتی به خودم و احساسم نگاه کردم دیدم هیییییچ حس خاصی بهش ندارم و حتی گاهی که میخوایم بریم بیرون برای آشناییت بیشتر دلم میخواست کنسل کنم و نرم، کلا وقتی زمان دیدارمون میشد دلم میخواست یچیزی پیش بیاد که نرم! و خب متوجه شدم که این بی حسی میتونه خطرناک باشه و ترجیح دادم رابطه را تموم کنم. کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
سلام من از جلسه ۵ به بعد بشدت نسبت بهشون علاقمند شدم بعد پدرم یه هفته فاصله انداختن و بعدش که مارو دعوت کردن خونشون رفتیم و من کاملا کاملا بی‌حس شدم و از دلایلش استرس شدیدی بود که بهم وارد میشد جوری که کاملا دو به شک و ۵۰ ۵۰ شدم ولی جلسات رو ادامه دادم و الان خیلی خوشحالم که هیجانی تصمیم نگرفتم وقتی مادرم به مادرشون گفتن که من ۵۰ ۵۰ شدم ایشون سریع بهم زنگ زدن و کلی صحبت کردیم و من همه دغدغه ها و شبهه های حل نشده تو ذهنم رو گفتم و همگي حل شد الحمدلله بهترین راه حل بعد از تلاش برای شناخت و مشاور: توکل به خدا+گفت و گو + دوری از استرس+دوری از حرف فامیل توجه کنید که شما قراره با اون فرد زندگی کنید و معیار های شما حتی با والدینتان هم متفاوته چه برسه به دوست و آشنا کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
دقیقا من نسبت ب همسرم این حسی بوده م...‌ یعنی از اولش که معرف ایشونو معرفی کرد من هیچ حسی بهش نداشتم تا اون اواخرش که قرار بر محرمیت شد...با اینکه خیلی بینهایت باهم بیرون میرفتیم صحبت میکردیم با اجازه ی خونوادها البته و همچنین تلفنی در قالب سوالات حلال تمامی مسائلی ک مربوط بوده رو از هم میپرسیدیم...همه چیز خیلی خوب بود جز اینکه من هیچ حس خاصی بهشون نداشتم بنظرم این ریشه ای داره حالا برا بعضی ها از عشق و علاقه ای هستش که طرف قبلا به کس دیگه ای داشت و مقایسه میکنه با این فرد و یا گاهی اینکه اون معیارهایی که میخواد همه ش در این فرد نیست و همچنین دلایل دیگه.که میشه با توکل ب خدا ب اصل ها و مهم ها اکتفا کرد و جلو رفت... الان الحمدالله ما نسبت به هم کلی عشق داریم و خداوند را شاکرم که ایشون همسرم شدن واقعا چه نعمت الهی رو داشتم از دست میدادما....😁😁 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
رفتیم خواستگاری یه دختر خانمی به نظرم همه چی تموم بود و اکثر معیارهایی که میخواستم رو داشت و متوجه شدم اونم از من خوشش اومده، منتهی این حس تردید لعنتی اومد سراغم و گفتم نه و دیگه ادامه ندادم 😢 الان بعد دو سال که بیشتر از ۲۰ جا خواستگاری رفتم احساس میکنم هیچ کس مثل اون بنده خدا بهم از جهت فکری نزدیک نبود و بعد شش ماه از اون ماجرا هم ازدواج کرد و رفت ... کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi