#ادمین_نوشت
جمعه دو هفته پیش رفته بودم یه همایش خیلی خوب و خیلی حال خوب کن ، احساسم این بود که در جمع یکی از بهترین بندگان خدا بودم
فکر میکنم با شروع ماه مبارک رمضان میتونیم در کنار هم یه کار خیلی خاصی انجام بدیم
#ادمین_نوشت
سال ۹۸ بود. بهخاطر اینکه فارغ التحصیل رشتهی روانشناسی بودم ، یکی از دوستام که توی یه پرورشگاه کار میکرد، یه پیشنهاد بهم داد:
"شب یلدا بیا یه شب متفاوت برای بچههای داخل پرورشگاه رقم بزنیم."
اونجا، بچههایی بودن که یا یتیم بودن، یا بیسرپرست، یا خانوادهشون شرایط درستی نداشتن و به پرورشگاه منتقل شده بودن.
تصورمون این بود که با یه عالمه کادو، کیک و جشن، دلشونو شاد کنیم.
ولی اون شب، بیاغراق یکی از غمانگیزترین شبهای زندگی ما شد.
بچــهها خوشحال شدن؟ آره.
خندیدن؟ حتماً.
اما ته چشماشون یه چیز دیگه بود… یه دلتنگی عمیق، یه غم سنگین.
همهجور امکانات داشتن؛ لباسای مرتب، تختای تمیز، غذای خوب…
ولی یه چیز نبود…
یه خانواده!
یه آغوشِ امن، یه بابا که بغلشون کنه، یه مامان که قربونصدقهشون بره.
اون شب، مردایی که همراهمون بودن، رفتن توی خوابگاه پسرها و پای درد و دلشون نشستن. حرفهاشون، بغض داشت، دلتنگی داشت، حسرت داشت…
وقتی اومدن بیرون، چند نفرشون همونجا کنار خیابون نشستن و گریه کردن.
اون شب، با خودم عهد کردم که یه روز، یه کاری برای این بچهها بکنم.
ولی سالها گذشت و هیچ کاری از دستم برنیومد…
چون این بچهها نه پول میخواستن، نه اسباببازی، نه لباس.
اونا فقط یه خانواده میخواستن و هیج کاری از دستم بر نمیومد 😔
اما سه هفته پیش، یه راه پیدا کردم…
یه راهی که شاید بتونه آرزوی خیلی از این بچهها رو برآورده کنه.
تو پستای بعدی براتون میگم…
#ادمین_نوشت
من سال قبل این مراسم رو شرکت کردم و انشاالله امسالم اینجا هستم
دوستان تهرانی مخصوصا اونایی که بچه کوچیک دارن و دوست دارن یه مراسمی شرکت کنند که بتونن کنار همسرشون بچه هارو نگه دارن و یا بچه هارو به مهد هیئت بسپارن میتونن بیان داخل این مراسم. کلا مراسمش هم متفاوته و میتونه تجربه متفاوتی باشه براتون
📍 محل برگزاری: تهران _ مسجد جامع خرمشهر – باغموزه دفاع مقدس
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ادمین_نوشت
هرچند گفتنش یه کم تلخه، اما بهتاش تو این سکانس واقعاً نماینده خوبی از بخشی از بچههای دهه هفتاد و هشتاده.
نسلی که خیلی وقتا عادت کرده فقط ضعفها و مشکلات اطرافیانش رو ببینه؛
چه پدر و مادرش باشن، چه همسرش، چه کسی که قراره شریک زندگیش بشه.
معمولاً دنبال یه آدمِ بینقصه؛ کسی که هیچ ایرادی نداشته باشه...
تازه اگر خوبی هارو هم ببینه، یا نادیدهشون میگیره یا به حساب وظیفه طرف مقابل میذاره.
چهقدر خوبه که هرکدوممون یه "همای درون" داشته باشیم؛
کسی که هم عاقلانه بتونه مشکلات طرف رو ببینه و کمک کنه برای حلشون،
و هم وقتی وقتشه، زیباییها و خوبیهاش رو ببینه، تحسین کنه و حتی با صدای فریادشون بزنه .
@khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
خواهرم طلبه و استاد حوزه است معیارش برای انتخاب همسر فقط ایمان و اخلاق طرف مقابلش بود. یه خواستگار
#ادمین_نوشت
تو جلسه خواستگاری با کسی که طلبه یا پاسداره نگیم این دیگه سپاهیه یا حوزویه و زشته ازش بپرسم نماز میخونی !
اصلا اصلا اصلا روی گزینش و سپاهی بودن و حوزوی بودن طرف حساب نکنید!
همه سوالات رو مثل بقیه ازشون بپرسید و دقیق بررسی کنید.
البته نیاز به توضیح نیست که در مواجه با بچههای دانشگاه امام صادق و پسر فلان سردار و خانواده فلان عالم و حتی روحانی معمم هم باید راجع به مسائل اعتقادی و مذهبی همین رویکرد رو داشته باشیم. چه بسا طلبهای هایی هستن که تو اعتقاد و فکر و عمل و اخلاق تفاوتی با عموم جامعه ندارن و نمازاشونم به زور میخونن 😒
خاطرات سمی خواستگاری
در راستای تعهد و دلباختگی خدمتتون عرض کنم که بعد از دوران دانشگاه یکی از همکلاسی ها تماس گرفتن و ا
#ادمین_نوشت
زیاد این پیام رو دادید که مگه طرف مقابل تعهدی داره که تعجب میکنن از ازدواجش؟ چرا بعضیا توقع دارن جواب منفی بدن و اون شخص تا آخر عمر مجرد بمونه؟
هدف ما از گذاشتن این خاطرهها کلا چیز دیگریه. ما نمیگیم اون شخص نباید ازدواج کنه؛ اتفاقا کاملا غیر عقلانیه که وقتی جواب منفی میشنوی بگی حالا که اینطور شد تا آخر عمر سینگل میمونم، یا تو یا سینگل به گوری و...🗿
بلکه خواستیم نشون بدیم خیلیا بودن تو خواستگاری قمپز در کردن گفتن بهم جواب رد بدی تا آخر عمر مسیر عقابها رو پیش میگیرم و شیون و زاری راه انداختن؛ بعد اتفاقا جواب منفی هم شنیدن و در ایکی ثانیه رفتن قاطی مرغا.
البته مواردی هم بوده که واقعا بعد شنیدن جواب منفی، مغز رو روی حالت off قرار دادن و تا سالها مجرد موندن یا افسرده شدن و...
مخلص کلام اینکه تو خواستگاری اجازه ندین طرف مقابل احساساتیتون کنه و به هیچوجه فاز دلسوزی برندارید که ضرر میکنید. از ما گفتن بود🦦
هدایت شده از خاطرات سمی خواستگاری
#ادمین_نوشت
امروز رفته بودم نمایشگاه تا ببینم تازههای ازدواجی چی اومده فعلا که کتاب جدید خاص پیدا نکردم
این پنج جلد رو هم پارسال خریده بودم و بیشتر موضوعش برام جالب بود و به نظرم بد نیست مجردا و اونایی که تازه ازدواج کردن بخوننشون
حالا اگر شد سعی میکنم روزای دیگه کتابای خوب تو این زمینه رو معرفی کنم.
راستی اگر شما کتاب خوب تو زمینه خواستگاری و ازدواج خوندید و به نظرتون کتاب خوبی بوده میتونید بهم معرفی کنی و اگر یه توضیح کوتاه هم راجع بش بدید که چه بهتر 😊👇
@admin_khastegarybazi
#ادمین_نوشت
علی بن اسباط یکی از یاران امام جواد(ع) بود که از علمای بزرگ شیعه حساب میشد و دوران سه امام رو درک کرده بود و به نوعی از اصحاب ائمه بود و سر همین موضوع بین مردم و شیعهها جایگاه خیلی خاصی داشت
ایشون دخترانی داشتن که سن ازدواجشون رسیده بود و برای این دخترانش خواستگارایی میومد. منتهی چون ایشون جایگاه علمی و شان خاصی بین مردم داشت هر کسی رو شایسته ازدواج با دخترانشون نمیدیدند. و این موضوع تبدیل به یک دغدغه فکری براشون شده بود که در نهایت نامهای را به محضر امام جواد (ع) نوشتن و در این موضوع از حضرت سوال کردند که با توجه به اینکه من بین مردم جایگاه خاص دارم و نماینده شما هستم آیا درست هست که دخترانم رو به عقد افرادی در بیارم که از جهت خانوادگی و علمی و جایگاهی هم شان خانواده ما نیستند ؟
یا باید منتظر بمونم تا افرادی هم شأن خودمون بیان خواستگاری ؟
#ادمین_نوشت
چند سالی بود با خیریهی مسجد همکاری میکردم، اما دلم میخواست مطمئن بشم کمکهایی که جمع میشه، واقعاً به دست نیازمندها میرسه. یه روز به مسئول خیریه گفتم:
«میخوام خودم هم بیام، وقتی بستههای ارزاق رو میبرید بین خانوادههای تحت پوشش، میخوام همراهتون باشم.»
پارسال بعد عید قربون چند بسته گوشت قربونی آماده کردیم و با هم راه افتادیم سمت خونهها...
اما بعد از چند خونه، دیگه نتونستم ادامه بدم. نه اینکه پام نره... دلم نمیرفت.
اون حجم از فقر، اون دردها، اون سکوتها... واقعاً بهم ریخته بودم.
از یه طرف غصه میخوردم برای زندگی سختشون، از طرف دیگه از اون همه تشکر بابت چند کیلو گوشت، خجالت میکشیدم.
خاطرات سمی خواستگاری
🔴 چه قدر این تیکه از مصاحبه این دختر روسی که ۴ تا دوست پسر داشته مهمه و کاشکی میشد همه دخترای ایرانی
#ادمین_نوشت
یه نعمتی هست ما زنهای ایرانی، وسط شلوغی زندگی یادمون میره...
اینکه هنوز مردهایی هستن که میان خواستگاری، واقعاً میخوان بمونن.
تعهد میدن، پای زندگی وایمیستن، و بهجای "لذت لحظه"، دنبال ساختن یه عمر با یه نفرن.
تو خیلی از کشورا، دخترا حتی تصورش رو هم نمیکنن که یه مرد بخواد بیاد و بگه:
"میخوام کنار تو یه زندگی واقعی شروع کنم... تا آخرش."
عموم مردای غربی صرفا چند سال باهات میمونن و ازت سو استفاده میکنن و حتی باید پنجاه درصد دونگت رو هم بدی و بعد که از چشمشون افتادی رهات میکنن و میرن
ما اینجا راحتتر میتونیم زیر یه سقف بریم، با امنیت، با اسم، با تعهد.
ولی چون عادی شده برامون، قدرش رو نمیدونیم...
واقعاً این مردای متعهد ایرانی، خودشون یه نعمتن ❤️
کم پیدا میشه تو این دنیا...
#ادمین_نوشت
امروز یه پسر متولد ۱۳۸۵ بهم پیام داد؛ ته حرفش این بود:
«از یکی خوشم اومده و میخوام جلو برم. درسته الان حقوقم فقط پنج تومنه (دانشجوی دانشگاه دولتیه و پارهوقت کنار درسش داره کار میکنه)، اما میدونم اگه وارد زندگی مشترک بشم، بیشتر تلاش میکنم و به حدی میرسونم که کم و کسری نباشه...»
چند وقت پیش هم یه پسر متولد ۱۳۶۹ پیام داد. میگفت:
«با اینکه دو شیفت کار میکنم، حقوقم خوبه و ماشین هم دارم، ولی به خاطر شرایط اقتصادی، توقع خانوادهها و سختگیریها، دیگه جرأت نمیکنم پا پیش بذارم.
وقتی سنم پایینتر بود با ذوق و شوق میرفتم خواستگاری، اما الان از بس سخت گرفتن، اون شوق رو از دست دادم و ...»
راستش داشتم فکر میکردم:
ما پدر و مادرا، ما دخترا، ما والدین دخترها... حواسمون هست با رفتارامون چطور داریم ذوق و انگیزهی همین پسرایی که دوست دارن یه زندگی رو شروع کنن، کور میکنیم و تبدیلشون میکنیم به آدمهایی که از ازدواج ناامید و دلزدهان؟
@khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
ادمین من فاز کانالتو نفهمیدم الان برم سر کار یا نه؟ #مخاطب
#ادمین_نوشت
یه ایراد تقریبا اساسی که تو این زمینه میبینم اینه که تو طیف وسیعی از آدما نگاه درست به مسئله فعالیت اجتماعی خانما وجود نداره
بعضیها برگرفته از فرهنگ غربی و فمنیستی انتظار دارن زن هم پا به بای مرد کار کنه و مخارج خونه رو تامین کنه
یه نگاه هم هست که به طور کلی مخالف فعالیت اجتماعی خانماست و کار کردن زن رو فعل قبیح میدونه.
تو موضوع ازدواج هم همینه، یه طیف از پسرا معیارشون اینه زن باید شاغل باشه و یه عده هم هیچ گونه مشغولیت خانم به شغل و فعالیت اجتماعی رو نمیپذیرن