eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
170.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
804 ویدیو
9 فایل
‌ ‌ • خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید😁 👤 ادمین : @admin_khastegarybazi ‌‌‌ ‌‌ 💍 خاطرات سمی متأهل‌ها👇🏻 @khaterat_motahelha 👻 ناشناس‌های ازدواجی👇🏻 @nashenasha_ezdevaji 🔖 تبلیغات👇🏻 @tabligh_khastegarybazi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خب قسمت اول تعریف کردم و اما قسمت دوم جلسه دوم قرار شد بیاین بعد اینسری قرار بود خواهر بزرگمم باشه و ازشب قبلش خونمون وایستاده بود و تا دو شب با خواهر دیگه ام داشتن برای فردا نقشه میکشیدن مخصوصا خواهر کوچیکم که از چرب کردن صندلی داماد تا تو کفش هاش چیزی گذاشتن و جاسازی گوشیش و تو اتاق و پخش اهنگ بگیرید تا هرچیز دیگه ای که به ذهنش میرسید من هر لحظه میترسیدم چون از خواهر من همچی بر میاد دیگه اینقدر تا فردا استرس داشتم و از چشمام معلوم بود که دلشون برام سوخت و گفتن بابا کاری نمیکنیم اروم باش😂 خلاصه عصری اومدن و ما رفتیم تو اتاق به حرف زدن اینسری پسر خواهرم که دو سالهش هست تو اتاق کناری خواب بود از همجا بی خبر با صابون و سنگ پا به دست ( این فسقلی به طرز عجیبی عاشق حمل کردن صابون ها و سنگ پا با خودش هست 🤦‍♀) اومد تو اتاق و گیر داده بود من میخوام روی پات بشینم حالا مگه من میتونستم تمرکز کنم🤦‍♀ جلسه دوم که اینشکلی گذشت جلسه سوم قرار شد زنداداشم بیاد و اونم یک فسقلی دو ساله داره که اینسری ما غرق صحبت بودیم که این بچه داداشم میومد تو اتاق میرفت بعد فهمیدم خواهر عزیزم بچه رو هییع میفرستاده تو اتاق😂🤦‍♀ یعنی یک جلسه اروم نشد ما حرف بزنیم بعد دو جلسه قبلی به علت محرم و صفر مشکی پوشیده بودن همسرم و جلسه سوم که دیگه این ایام تموم شده بود با لباس ری اومدن که اصلا خوب نبود و کت و پیرهنشون اصلا بهم نمیومد که من یک جوری شدم ولی همه میگفتن این بعدا درست میشه خودت میتونی مدیریت کنی و جالبی این بود که همون یکبار بود که من یک همچین ترکیب بدی دیدم ازشون تو جلسات بعدی و الان که دو ماه عقدیم اینقدر خوش لباس و خوش سلیقه ان که من همش تعجب میکنم از اون سلیقه اون شب لذا تو قضاوت لباس کمی فرصت بدید بهشون شاید یکبار از دستشون در بره😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
#قسمت_اول همسرم دانشجوی کارشناسی ارشد بود که من وارد دانشگاه شدم و ترم اولی بودم ترم اول کارشناسی
بعد تصور کنید ساعت ۱۰ شب خوابگاهِ ما که تهه دانشگاه بود بسته میشد و من ۹و ۵۰ دقیقه بدو بدو از دانشگاه برمیگشتم چون تا اون زمان مشغول کارای نشریه با سیستم بودم یبار که برگشتم یه شماره منزل ناشناس باهام تماس گرفت منم سیب زمینی سرخ کرده تو دهنم داشتم از گشنگی دولُپی میخوردم جواب داده بله؟ یه خانمی بود با صدای نازک ولی سن دار گفت عزیزم سلام میتونید صحبت کنید گفتم نه دارم غذا میخورم😂🙈 (بخدا خیلی گشنم بود از طرفیم صداقتم زیاد بود😝) گفت باشه پس زیاد وقتتونو نمیگیرم و قط نکرد😐گفت عزیزم من مامان یکی از آقایون دانشگاه هستم🙈خودشون خواهش کردن اسمشون رو الان نگم و فقط دو سه تا سوال بپرسم گفتم خب بفرمایید گفت شما قصد ازدواج دارید منم با پررویی تمام گفتم اگه گزینه خوبی باشه اره 😜 گفتن چه معیارهایی برای ازدواج دارید منم دو سه تا گفتم بعد پرسیدن خانوادتون چه معیاری دارن گفتم چرا زنگ نمیزنید از خودشون بپرسید😱😂 بعدم گفتم بیشتر ازین نمیتونم باهاتون صحبت کنم چون شما رو نمیشناسم گفت بنظرت من مامان کدوم یک از پسرام؟😐 الان خیلی خوشحالم اون لحظه نگفتم چون اصلا شوهرم جزو حدس هام نبود😆 اون زمان سکوت کردم خودشون گفتن بنظرم نگیم بهتره😂 بعد گفتم کاش خودتونو معرفی کنید من اینجور ذهنم درگیر میشه😁گفت باشه الان قطع میکنم با پسرم صحبت میکنم با شما تماس میگیرم وقتی قطع کردن من کد خونشونو نگاه کردم زود رفتم توی نت زدم و دیدم برای کدوم شهره این پیش شماره ازون شهر فقط شوهر من توی دانشگاهمون بود😩😩😩وای وقتی مادرشون زنگ زدن گفتن عزیزم پسرم اجازه دادن گفتم زحمت کشیدن خودم فهمیدم مامان فلانی هستید 🤣🤣🤣🤣 گفت از کجا😳گفتم از پیش شماره خونتون گفت عزیزم چقد زبونت درازه گفتم بله کجاشو دیدین🙈 خلاصه با اجازه خانواده هامون ۵جلسه تنهایی توی دانشگاه حرف زدیم و دیدیم لامصب چقد تفاهم داشتیم😆 خلاصه که ترم اول تور شدم و هر زمان شوهرم میگه خوب منو تور کردی میگم ۶سال توی دانشگاه بودی کسی رو تور نزدی من زیادی ساده بودم...اونم میگه آره تو خیلی ساده بودی که رفتی شماره خونمونو از نت نگاه کردی و اونجور جلو مامانم زبون درازی کردی. منم میگم همینه که هست مجبور که نبودی بیای خاستگاری حتمن خودتم دوست داشتی😂😆 و همینجوری زندگی رو با خاطره گذشته داریم پیش میبریم😊 ۸۰ درصد از زندگیم راضیم و اون ۲۰درصد اختلاف باعث رشد دوتامون شده الانم یه دختر ۷ساله داریم که زبونش از من دراز تره 😂اینم از دستاورد هام🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
67.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جلسه آموزنده‌ای بود و کارشناس برنامه نکات کاربردی خوبی رو اشاره کرد. منتهی ضعف جدی این جلسه نداشتن سیر مشخص برای سوالات بود. اون تیکه‌ای هم که راجع به مهریه صحبت شد جالب بود. به نظرم خود دختر و پسر قبل ورود خانواده‌ها باید ذهنیت همدیگر رو درباره مهریه بدونن و حداقل خودشون به یه توافق برسن تا بتونن این مسئله رو با خانوادشون حل کنند و تو چالش تعیین مهریه یهو همه چی بهم نخوره کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi