eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
70.6هزار دنبال‌کننده
975 عکس
409 ویدیو
8 فایل
🖐️خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید 👈ادمین @admin_khastegarybazi کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
یه خواستگار آمده بود خونمون اولین نکته‌ای که تو اولین تماس مامانش بهمون گفت این بود که پسرم خونه و ماشین داره و‌ از همونجا حس بدی گرفتیم که چرا باید همون اول کار این رو مطرح کنند اما خب گفتیم حالا اشکال نداره‌ شاید از بس همه جا پرسیدن اینا همون اول این رو گفتن که خیال خانواده دختر راحت بشه بعد یه هفته اومدن خونمون و یه حالتی داشتن که چون پسره هم خونه داره و هم ماشین و هم شغل با درآمد بالا ما نباید از دستش بدیم و کلا از موضع بالا باهامون صحبت میکردن 😒😒 منم آخر جلسه گفتم نظرم منفیه پسره تا یه ربع اینطوری بود 😳😳 می‌گفت من که حقوقم خوبه و خونه و ماشینم دارم دیگه مشکلت چیه ؟ همه از خداشونه با کسی مثل من ازدواج کنند؟ 😏 منم چون بهم برخورد بهش گفتم بقیه رو نمی‌دونم اما برای من شعور خیلی مهمتر از پوله به خاطر همینم هست جوابم منفی شده کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه خواستگار داشتم قرار بود ساعت ۷ بیان ساعت ۶اومدن 😐 من هنوز حاضر نشده بودم و خلاصه مامانم معطلشون کرد تا من بتونم وسایل مورد نیاز حاضر شدنمو اوکی کنم . و بعد اینکه اومدن چون نسبتا بالاشهر بودن و ما نسبتا پایین شهر هی میگفتن ما اصن نمیدونیم قاسم اباد کجاس ما اصن بلد نیستیم قاسم آباد و اینورارو😐😐😐 هی میخواستم بگم اگه بلد نبودین چطوری ۱ساعت زودتر رسیدین😕 مشهدیا میدونن اونا رضاشهر بودن ما قاسم آباد همچین برتری خاصی ندارن ولی ادا اطوار ماشالا😏😐 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یکی از غیر اخلاقی ترین کارهایی که با من کردن این بود که خانواده پسر نظرشون منفی بود، ولی وقتی میخواستن نظرشون رو پشت تلفن بگن اول نظر خانواده دختر رو پرسیدن و بعد جواب منفی شون رو گفتن 😶😶 حالا فکرشو بکنین نظر خانواده ما مثبت بود 😬🤦‍♀ اینجور آدما اگه زنگ نزنن بهتره خبر بدن بهتره 😏 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه بار یه خواستگاری برای من اومد و جواب من منفی بود.مادر اقا پسر خیلی اصرار کرد ولی جواب من کاملا منفی بود. وقتی می خواستن از در خونه برن بیرون. مادرشون رو به من کردن و با عصبانیت گفتن ببین دختر میوه تا رو درخته طرفدار داره وقتی زمین بیفته کسی نگاشم نمی کنه😄 سنت که بره بالا کسی نگاتم نمی کنه. لابد انتظار داشت بعد این مثال حکیمانه‌اش بیوفتم به پاش و بگم غلط خوردم که جواب منفی دادم 😏 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
✋اینکه پیامای دخترا بیشتر از پسراس به خاطر اینه که هشتاد درصد مخاطبای کانال خانم ها هستن و ۹۵ درصدخاطرات رو هم اونا میفرستن 😏😊 👈اما برای اینکه رعایت انصاف هم بشه سعی میکنم روز آینده خاطرات آقایون در مورد رو بزارم ✅آقایون لطفاً خاطراتی که تو‌ اون یه بی اخلاقی خاصی از دختر یا خانوادشون دیدید رو برامون ارسال کنید آیدی دریافت خاطرات 👇 @admin_khastegarybazi
بابای دختره از اینایی بود که جلسه اول ادعا می‌کرد که فقط ایمان و اخلاق طرف مقابل برام مهمه، اما وقتی جلسه دوم فهمید که حقوقم هشت میلیونه شروع کرد وارد یه فاز دیگه شدن از اونجایی که تو روایات شنیده بود اگر جوونی که خواستگاری میان رو به خاطر مسائل مالی رد کنید فلان بلا سرتون میاد دوست نداشت بگه به خاطر مسائل مالی ردت می‌کنم. تمام تلاشش رو تو جلسه دوم گذاشته بود به اینکه راضیم کنه خودم پشیمون بشم و می‌گفت از جانب یه دوست میگم، زندگی سخته و خرج داره و نمیشه با هشت میلیون حقوق زندگی کرد، بیا و بیخیال این ماجرا شو. منم ماجرا رو فهمیده بودم هی میگفتم من پشیمون نمیشم و با همین شرایط می‌خوام ازدواج کنم اگر شما مخالفی و‌ حقم داری مخالف باشی یه کلام بگو‌ نه تا منم برم پی کارم. چون این موضوع اذیتش میکرد سر همین می‌گفت رو کاغذ خرجای زندگی رو بیار ببین میشه زندگی رو چرخوند یا نه منم رو کاغذ حساب کتاب کردم گفتم میشه و دو تا از دوستام و مثال زدم که با حقوقی که من میگیرم‌ دارن زندگی میکنن😁😁 کارد می‌زدی خونش در نمیومد، پنج ساعت با باباش صحبت کردم محور بحث هم این بود که اون منو راضی کنه که خودم پشیمون بشم، منم برای اینکه طرف رو با خود واقعیش روبه رو کنم که دیگه ادعا نکنه من هیچ کس رو به خاطر مسائل مادی رد نمیکنم، عین پنج ساعت بعد استدلالش میگفتم قبول دارم زندگی سخته و با این پول سخت اداره میشه اما من خواستگار دختر شما هستم و پشیمون نیستم و اگر بهم بگید به خاطر اینکه پول نداری بهت دختر نمی‌دم بیخیالتون میشم 😊 جالبیش اینه بعد دو ماه کشمکش پدرش می‌گفت از جهت فکری و اخلاقی و اعتقادی اختلافی نبود و به خاطر مسائل مالی جوابم منفیه. و اینطور شد که تلاش من برای روبه رو شدن اون خانواده با واقعیت خودشون جواب داد 💪💪 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
من یه جوون 23ساله‌ی آقا هستم. قدم168 وزنم هم 55 هست یه مورد بهم معرفی شد قرار شد هم دیگه رو ببینیم. من تا رسیدم به ایشون سلام کردم. با یه لحن خیلی مشمئز کننده ای گفتند بشینید 😢. بعدش که نشستیم همون اول کار بهم گفتند. شما قدتون کوتوله است😂. صداتونم اصلا مثل یه مرد صلابت نداره. بعد هم کلی سوال از مبانی فکری من کردند. در آخر هم گفتند خیلی دل خوش نکنم به جواب مثبت. خب مگه قد کوتاه من دست خودم بوده و اینکه نیاز بود همون اول کار اینو بگن 😕😕 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi .
یه جا زنگ زدیم و با کلی مکافات خانواده رو راضی کردم بریم خواستگاری، گل و شیرینی هم خریدیم. وسط جلسه رفتم که با دختره صحبت کنم تا نشستیم دختره بهم گفت نظرم نسبت به شما منفیه چون من یه فرد دیگه ای رو دوست دارم و قراره با اون ازدواج کنم، منتهی خانوادم رضایت نمیدن 😒 گفتم اگه اینطوریه چرا گفتید ما بیایم 😢 گفت با خانواده دعوام شده بود و هر کاری کردم راضی نشدن گفتم چند تا خواستگار راه بدم و اینطوری ضایعشون کنم تا متوجه بشن که باید به حرفم گوش کنن😏 این کارشون باعث شد تا چند مدت اصلا روم نشه به خانوادم بگم بریم خواستگاری کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
هدایت شده از مُنشَآت
...وای بر جانِ گرفتاری که بندش بر دل است عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/147522001C32f13b4e75 @monshaaat
خاطرات سمی خواستگاری
...وای بر جانِ گرفتاری که بندش بر دل است عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/147522001C32f13b4e75
👈این کانال یکی از دوستامه که خیلی اهل شعر و هنره و برای دل خودش این کانال رو زده و هر شب برای اینکه مخاطب اذیت نشه فقط یه بیت شعر خوب توش می‌ذاره آدرس کانالش 👇 https://eitaa.com/joinchat/147522001C32f13b4e75 ✋اگر دوست داشتید عضو کانالش بشید. گهگاهی هم شعر عاشقونه میذاره که متاهلا میتونن برای اهل منزل بفرستن و مجردا هم میتونن سیوش کنند که هر وقت اون‌ نیمه گمشده دربه در پیداش شد براش ارسال کنن😂😂
یه جا رفتیم خواستگاری قرارمون ساعت 5 عصر بود . دقیقاً سر ساعت زنگ زدیم و با مادرم وارد خونشون شدیم . با آنکه شرط کرده بودیم برای جلسه اول آشنایی اولیه ، فقط ایشون و مادرشون باشن اما دیدم پدرشون هم خونه بودند هر چه نشستیم خبری از دخترخانم نشد . مادرم چند بار سراغ ایشون رو گرفت و مادرشون مدام می گفتند : الان خدمت می رسند. 25 دقیقه گذشت و خبری از اومدن دخترخانم نبود . من که حسابی کلافه و متعجب بودم به مادرم اشاره کردم که بلند شود تا بریم. مادر دختر فهمید و گفت الان میاد بشینید . دخترم داره نماز ماه رجب می خونه فقط این سری کمی طولانی شده 😳😳😳 بنظرم این بدترین کاری بود که یک آدم مذهبی می تونست انجام بده. درک نادرست از شرایط و تظاهر یعنی این چه ضرورتی بود به انجام نماز مستحبی وقتی واجب بود به وعده اش با ما عمل کنه کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یک روز من سر کار بودم از همه‌جا بیخبر، تلفنم زنگ خورد، یه خانمی بود گفت جهت امر خیر مزاحم شدم، گفتم اشتباه گرفتین ما دو تا برادریم مورد امر خیر نداریم. گفت: نه برای خودتون تماس گرفتم،گفتم:جان! ادامه داد که برای خواهرش دنبال گزینه‌ی خوب و اما‌م‌زمانی بودن که دوستان لطف داشتن من رو معرفی کردن. توضیحاتش رو کامل کرد و آخرش گفت: مادرم با شغل شما مخالفه، اصلا قبول نمیکنه. من یک دقیقه هنگ کرده بودم😐. گفتم که متوجه نمیشم، شما خودتون تماس گرفتین بعد الان میگین مادرم راضی نیست، پس کنسله دیگه. گفت: نه حالا، دختر و پسر باهم صحبت داشته باشین. گفتم: وقتی مادرتون راضی نباشه نیازی به صحبت کردن نیست. دو روز بعد دوتا خانم اومدن محل کارم. رفتم دم در، خانم گفت من فلانی هستم که زنگ زده بودم. ما الان با خواهرم یه کافه بودیم، یه خواستگار رو رد کردیم اومدیم دنبال شما، اگر وقت دارین با خواهرم صحبت کنین.😑 با دختر خانم صحبت کردم. فرداش پیام دادم که نتیجه چی شد؟ گفت خواهرم مشکلی برای ادامه آشنایی نداره ولی مادرم همچنان مخالفه، میگه من باید برم پسره رو بیینم خوشم بیاد و به‌دلم بشینه تا با شغلش کنار بیام. گفتم ما از خانواده‌ای هستیم که از لحاظ مالی و اجتماعی و فرهنگی متوسط و روبه‌بالاییم، اینکه مادر شما بخواد بیاد منو ارزیابی کنه که آیا ما در حد شما هستیم یا نه، محترمانه نیست. دو روز بعد مادرشون خودش بدون هماهنگی اومد محل کارم و تصادفا پدرم هم داخل مغازه بود، با مادر دخترخانم صحبت کردیم، بسیار از خودش تعریف کرد، از تلاشش برای شاغل شدن بچه‌هاش گفت و مدام بین صحبت‌هاش به پدرم تذکر می‌داد که چرا نسبت به شاغل شدن ما در سازمان‌های دولتی بیخیاله و پدرم با لبخند جوابش رو می‌داد. آخر صحبت‌ها گفت: تا موقعی که شغل دولتی نگرفتی فکر دختر منو از سرت بیرون کن.🙃 من تا اون لحظه نمیدونستم دخترخانم کارمند رسمی شهرداریه، گفتم شما جای مادر من هستی احترامتون واجبه ولی من به دختر شما اصلا فکر نمیکنم، نظری هم که شما درباره شغل من دارین با همه‌ی احترامی که برای شما قائلم محترمانه نیست. این هم که شما گفتید تا شغل دولتی نگرفتی ... ، در واقع شرط گذاشتن هست و برای زمانیه که طرف عاشق باشه که من نیستم، اگر شما شرایط مارو قبول ندارید خب یعنی جوابتون منفیه، خدا بزرگه، جای دیگه میریم خواستگاری. گفتن که حالا دختر و پسر باهم بیشتر حرف بزنین. گفتم متوجه ادامه با وجود مخالفت شما نمیشم. چند روز بعد خواهر دخترخانم زنگ زد که مادرم اول نمی‌خواست حتی بیاد داخل مغازه ولی من راضیش کردم و حالا خیلی از شما خوشش اومده و به‌دلش نشستی ولی با شغلت مشکل داره(مغازه‌دار😊) راضی نیست. گفتم پس کنسله دیگه، خدا نگهدارتون. ایشالا یه آدم با ایمان با شغل دولتی دامادتون بشه و خواهرتون هم خوشبخت بشه. دو روز بعد باز خواهرش تماس گرفت😤 که با مادرم صحبت کردیم راضی شد، گفتم پس شماره مادرتون رو بدین که مادرم تماس بگیره با هم قرارهای آشنایی رو بذارن. گفت : نه مادرم اجازه نمیده میگه اول دختر پسر باهم بیشتر صحبت کنن شاید اصلا از هم خوششون نیاد. من هم به خدا توکل کردم. رفتیم کافه، خواهرشون هم اومده بودن و من تاکید کردم که اگر مادرتون با شغل مخالفه ما اصلا حرف نزنیم، گفت: نه با مادرم صحبت کردم، با شغل شما هیچ مشکلی نداره. حدود دوساعت صحبت کردیم. دختر خانم مایل به آشنایی بیشتر بود، ظاهرا تا الان هرچی خواستگار داشت، خواستگار شغلش بود نه خودش، در مقابل من کاملا از ادامه آشنایی اکراه داشتم چون با اون مادر و خواهر سمّی که دیده بودم میدونستم که خوب پیش نخواهد رفت. چند روز بعد خواهرش تماس گرفت که ما منصرف شدیم. مادرم وقتی دید خواهرم داره درباره آشنایی بیشتر صحبت میکنه، فشارش افتاد، بردیمش بیمارستان تا صبح بیمارستان بود و همش میگفت اگر دخترم با کسی که شغل دولتی نداره ازدواج کنه بدبخت میشه. گفتم پس دیگه تموم شد، جوابتون منفیه. شما رو بخیر مارو بسلامت. یک هفته بعد خواهرش باز پیام داد😡 که مادرم وقتی ناامیدیِ خواهرم از جواب رد دادنش به شما رو دید خواب‌نما شد، خواب دید که شما در بهشت هستید و خودش توی جهنمه، میگه حق‌الناس به گردنمه، پسره اگر میخواد دوباره اقدام کنه.🙃 من و خانوادم اینقدر از رفتارشون نارحت بودیم، اینقدر بهمون بی‌احترامی شد که هیچ جوره نتونستیم قبول کنیم دوباره قدمی برداریم، کلا شمارشون رو بلاک کردم. دو هفته بعد خواهره با شماره‌ی دیگه دوباره پیام داد که ما فکر میکردیم شما پیگیر باشی ولی چون شما پیگیری نکردی، ما هم ادامه ندادیم. پس دیگه حقی به گردن ما نیست، گفتم شما نگران حق من نباشین اینجا حقی از من به گردن مادر شما نیست ولی حق‌الناس خواهرتون به گردن شما خواهد بود، چون مطمئنم در این رفتار نادرست، من اولی نبودم. کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
✋ یه قاعده مهم تو این کانال داریم اونم اینه که تا اونجایی که میشه پیام ها طوری باشن که مخاطب حوصله کنه و همه رو بخونه و یه قشر قابل توجهی اگر پیام‌ها زیاد بشه پبام‌هار‌و نمی‌خونن. به خاطر همین سعی میکنم همه پیام‌ها کوتاه و خلاصه باشه. 👈منتهی از اونجایی که قول داده بودم امروز پیام آقایون رو بزارم و خاطره هم خیلی سمی بود، تصمیم گرفتم از مخاطبای کانال بله نظر سنجی کنم که اگر صد نفر بگن که این پیام رو می‌خونیم پیام رو بزارم که اینطوری مشارکت کردن 😍 ✅راستی گاهی اوقات تو پیام‌رسان بله از این نظرسنجی‌ها میذاریم اگر دوست داشتید میتونید اونجا هم عضو باشید آدرس کانال بله 👇 http://ble.ir/join/3qQLoeqMZ1
تو محیط دانشگاه و تشکیلات کار می‌کردم از یه دختره خوشم اومد و به خواهرم گفتم تا باهاش صحبت کنه، فقط همون اول کار ازش قول گرفتیم که از این ماجرا کسی خبر دار نشه. اونم قول داد به کسی نگه و‌ به خاطر مسائلی بهم جواب منفی داد و منم قبول کردم این موضوع رو. بعد چند ماه یکی دیگه از بچه های تشکیلات با شرایط من رفته بود خواستگاریش خیلیا بهش میگفتن به خاطر ارتباط زیاد تو تشکیلات عاشقش شدی، اونم میگفت اصلا اینطوری نیست اتفاقا فلانی هم(منظورش من‌بودم) که ارتباطم باهاش بیشتر بود اومد خواستگاریم و من بهش گفتم نه بس من بابت ارتباط زیاد عاشق کسی نمیشم 😒 خلاصه همه دختر و پسرای دانشگاه که ما دو نفر رو میشناختن متوجه خواستگاری کردن من شدن و دوستام هی این موضوع رو بهم یادآوری میکردن و کاری کردن که آبروم رفت کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
تو محیط دانشگاه و تشکیلات کار می‌کردم از یه دختره خوشم اومد و به خواهرم گفتم تا باهاش صحبت کنه، فقط
به عنوان یه دختر میگم که چه قدر این کار ما بده، تو دانشگاه یه پسره رو دیدم داشت رد می‌شد بنده خدا اصلا منو نمی‌شناخت اما من میدونستم که خواستگاری دو نفر رفته تو دانشگاه و بهش به چه دلایلی جواب منفی دادن کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
من هم تو یه تشکیلاتی که مسئولیت مدیریتی دارم خانمی به بنده علاقه مند شده بودند بعد از چند وقت با واسطه با بنده ارتباط گرفتن و درخواست کردند که آشنا بشیم من اول اعلام کردم که این موضوع کاملا شخصی هست و به جز خانواده کسی در جریان قرار نگیره با این که ایشون هم کاملا در جریان کار من بودند دو جلسه در کافه صحبت کردیم و در نهایت جواب من منفی بود بعد از چند وقت دیدم یکی از دوستان مادرم زنگ زده بود که با تمسخر و خنده و شوخی مثلا گفتن تو فلان تشکیلات دختر بازی هم می‌کنی هم قرار هم میزاری تو کافه یعنی داشتن انگ های مختلفی رو وارد میکردن به من بعد از پیگیری که کردم مشخص شده که این خانم مسئله رو با دوست به اصطلاح صمیمی خودشون مطرح کرده بودند و بعد از قضیه صحبت ما ایشون با دوستشون دعواشون شده بوده اونم سر قضیه کاملا بچگانه و دوستشون هم مسئله رو بین همه پخش می‌کنه تا آبروی دوستش رو ببره الحمدالله شانسی که آوردم همون اول جلوشو خودم گرفتم و آش نخورده و دهن سوخته نشدم کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
هر چند به غلط اما تو عرف جامعه این برداشت وجود داره دختری که خواستگار زیاد داره یعنی مورد خوبیه که خواهان زیاد داره و‌ از اونور پسری که زیاد خواستگاری رفته و به هر دلیل به نتیجه نرسیده، تصور عموم جامعه اینه که حتما یه مشکلی داشته که بهش دختر ندادن 😕 سر همینه دخترا دوست دارن از تعداد خواستگارهایی که داشتن بگن و پسرها دوست ندارن که کسی مطلع نشه از خواستگاری رفتنشون تو جمع پسرونه کسی که زیاد خواستگاری می‌ره رو مسخره می‌کنن اما تو جمع دخترونه از سر کلاس گذاشتن میگن ما این تعداد خواستگار داشتیم 😊 بازم میگم تصور عموم جامعه اینه و درست هم نیست این برداشت
خاطرات سمی خواستگاری
#ادمین_نوشت هر چند به غلط اما تو عرف جامعه این برداشت وجود داره دختری که خواستگار زیاد داره یعنی م
بابا کاشکی واقعا طرف رو بخوایم و خواستگاریش بریم و بهمون این برچسب رو بزنن یه دختره بود تو محیط کار چند بار سر کار و سر این که تو محیط غریب نباشه باهاش ارتباط گرفتم و حرف زدم که یخش باز بشه بعدا فهمیدم این خانم همه محل رو پر کرده بودن که فلانی منو میخواد منتهی من نظرم منفیه 😳😐 آش نخورده و دهن سوخته مصداق بارزش ما بودیم 😏 تا یه مدت سوژه همکارا بودم کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
بابا چطوری روتون میشه با پسر مردم اینطور برخورد کنید😁 یه خانواده اومده بودن خواستگاری به این نتیجه رسیدیم به هم نمیخوریم. واسه اینکه دلشون نشکنه مونده بودیم در جواب بهشون چی بگیم موقعی که زنگ زدن و جواب منفی دادیم، مامانم پشت تلفن گفت حالا دخترم هم همچین آدم به درد بخوری نیست که خیلی ناراحت بشید 🤦‍♀😂😐 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
رفتیم با خانواده یه دختری برای صحبت‌های نهایی، طرف برگشت گفت با چه منطقی به یه پسری که شغل ثابت و استخدامی نداره و‌ درآمدش فلان قدره دختر بدیم. مادرم هم گفت با همون منطقی که شش سال قبل برای پسرتون که تو یه سوپری کار میکرد و حقوقش کف وزارت کار بود رفتید خواستگاری یه خانواده دو تا کوچه پایین ترمون 😂😂 مامان دختره دیگه هیچی نتونست بگه 😂 این آمار درآوردنای مامان ما از محل بالاخره به کارمون اومد 😎 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
رفتیم با خانواده یه دختری برای صحبت‌های نهایی، طرف برگشت گفت با چه منطقی به یه پسری که شغل ثابت و اس
این روش خیلی جوابه مادر خودم خیلی سخت گیر بود و هر دختری که معرفی میکردیم ردش میکرد یه روز بهش گفتم مامان یه دختر با قد ۱۵۸ بهم معرفی شده که یه مقداری سبزه‌اس و سرکارم نمیره‌ معرف گفته خانواده خوبی دارن منتهی مادرش یه مقدار سخت گیره مادرم گفت نه نمی‌خواد پیگیری کنی مورد خوبی نیست گفتم مامان این اطلاعاتی که دادم اطلاعات یاسمن (خواهر خودم) بود میخواستم ببینم واکنش خانواده‌ای که دخترت بهشون معرفی میشه چیه 😊😏😏 نمی‌دونم چی شد که با دمپایی افتاد دنبالم کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
مامان دختره تو یه ساعتی که اونجا بودیم ده بار گفت همین دو هفته پیش یه پسره اومده بود خواستگاری که خونه و ماشین و شغل دولتی خوب داشت اما با به خاطر اینکه زیاد حساس بود ردش کردیم جالبیش اینه گویا این پسری که خونه و ماشین و کار خوب داره قبلا خواستگاری هر دختری که من رفتم، رفته چون همشون همینو میگن 😂 کاش خانواده‌ها متوجه بشن درسته قصدشون اینه بهمون بفهمونند فقط پول براشون مهم نیست، اما وقتی این حرف رو می‌زنند که یه پسر همسن من قبلش اومده خواستگاری دخترشون که در حال حاضر یک صدمش هم پول ندارم چنان اعتماد به نفسمون‌ رو می‌بره زیر سوال که نگو و نپرس کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
مامان دختره تو یه ساعتی که اونجا بودیم ده بار گفت همین دو هفته پیش یه پسره اومده بود خواستگاری که خو
چه جالب منم هر جا میرم این پسر پولداره که خونه و ماشین داشته قبلش رفته خواستگاری دختره 😒 نمی‌دونم چرا هیچکیم دخترشو نمیده بهش تا ما از شرش راحت شیم 😂 @khastegarybazi