شاید نمیخواهد که بشود...
از دیشب که یک سوال بانکی برایم پیش آمده در به در دنبال جواب میگردم. انگار پاسخی برای آن نیست. تا نروی و معطل نشوی و زجر نکشی، و خلاصه اینکه تجربهاش نکنی، پاسخش را پیدا نمیکنی. داستان زمانی جالبتر میشود که با این جسم خسته به هر بانکی مراجعه میکنم، هیچکس پاسخ مشخصی نمیدهد.
هر بانک و هر شعبهای، هرکدام پاسخ متفاوت میدهند. من که آخر از همه کلافه شدم. دست از گشتن کشیدم و به خانه برگشتم. ولی واقعاً نمیفهمم که یک مکانیزم ساده را پاسخی روشن نیست؟! شاید هم مبتلای اکثریت جامعه نبوده که کسی تا به حال حتی خفنترین و پولدارترین آدمها هم نمیدانند. بگذریم! در آینده پاسخ عیان میشود.
خیلیوقتها اتفاقات داخل زندگی نیز همینگونه است. پاسخی برای آن نداریم. تنها راه این است که به دل آن برویم و تجربه کنیم. هرگاه تجربه کردیم برای دیگران عبرت میشویم که اگر خوب بود آن را تجربه کنند و اگر بد واقع شد، آنها را نهی میکنیم. این سنّتها در جهان باقی است. دو بیت زیر از مولوی جان کلام این نگاه من است.
"عبرتست آن قصهای جان مر ترا / تا که راضی باشی در حکم خدا
تا که زیرک باشی و نیکوگمان / چون ببینی واقعهٔ بد ناگهان"
#عبرت #تجربه
📚 @khat_khial
دیر میشود اما آخرش شیرین است...
یک کتابی را شروع کردم به خواندن که خیلی کُند پیش میرود. هر چه تلاش میکنم که سریعتر بفهمم و بخوانم، نمیشود که نمیشود. از طرفی میگویم کنار بگذارم و از طرف دیگر دلم نمیآید که ناتمام رها کنم. ذاتاً کتاب جلو نمیرود مثل زندگی. برخی وقتها زندگی هم روی دور کُند حرکت میکند. هر کاری هم میکنی در جا میزند. اما باید ماند و گذر کرد. به روزهای خوب خواهیم رسید، همانطور که به پایان لذتبخش کتاب میرسیم.
#تجربه
📚 @khat_khial